کاشکی یهنفر بود انقدر موزیک گوش میدادیم با هم که از گوشمون خون میومد.
مثلا یهدونه موزیک اون بفرسته یهدونه موزیک من.
مثلا یهدونه موزیک اون بفرسته یهدونه موزیک من.
سریال در انتهای شب قسمتِ پنجم همون تایم اولش که بهنام داره با ثریا چت میکنه و به ماهی هم پیام داده، قشنگ میتونه نشون بده که یه مَرد، چقدر میتونه هول باشه، اگه بخواد میتونه رویِ انگشتاش بازیت بده.
زیادی جدی گرفتم زندگیرو؛ مُدام در حال کار کردن و تلاش برای موفقیتِ بیشتر، درگیریها و استرسها و فکرا شب و روز از تویِ ذهنم بیرون نمیرن، اونقدر همهچی رو جدی گرفتم و دارم به زندگیِ جدی و سرسختم میپردازم، که اگه یه روز بیکار باشم، انگار ۱۰ روزه عقبم از زندگی، انگار ۱۰ روزه هیچ تلاشی نکردم، دارم تنهایی تلاش میکنم و گاهی وقتا خسته میشم، سنگینه، گُندهس، دروغ چرا ؟ گاهی وقتا دلم میخواد از این فاز بزرگونهام بیرون بیام و یه دختر بچه باشم و یه تکیهگاه داشته باشم، لوس بشم و قهر کنم و منتظر هدیه باشم، اما تنها چیزی که یادمه از وقتی که قد کشیدم دستمو کردم تو جیبم، از وقتی که قد کشیدم یادمه شروع کردم به کار کردن و سگدو زدن.
برایِ اولین بار دلم صحبت کردن میخواد، صحبت با کسی که، احساس اینکه زیاد صحبت کردی، احساس اینکه مزاحم هستی نکنی.
از اون صحبتهایی که دوتایی به حرفای همدیگه گوش بدیم و تایید کنیم، ولی همچین آدمی برای صحبت وجود نداره.
از اون صحبتهایی که دوتایی به حرفای همدیگه گوش بدیم و تایید کنیم، ولی همچین آدمی برای صحبت وجود نداره.
باور کن هی میخوام بنویسم، نمیتونم.
هی میخوام حرف بزنم نمیتونم.
نمیتونم، نمیشه، فقط میدونم دیگه از سکوت و حرف نزدن بدم میاد.
هی میخوام حرف بزنم نمیتونم.
نمیتونم، نمیشه، فقط میدونم دیگه از سکوت و حرف نزدن بدم میاد.
با این همه پیشرفت علم و تکنولوژی، هیچ بهونهای برای انجام ندادن کارا نیست، دیگه ندونستن عیب شده، اونقدر که همهچیز در دسترسه.
پس بهونه، بی بهونه.
پس بهونه، بی بهونه.