بدون حاشیه زندگی کردن خیلی خوبه، خودِ خودِ زندگیه کاراتو میکنی، زندگیتو میکنی، کاری به کسی نداری، میری سرکار و میای، با آدمایی که هر روز میبینی و ازشون شناخت داری میگیو، میخندی، دنبال حاشیه با هیچ آدمی نیستی، خودتو پله پله بدون نیاز به آدمی میکشی بالا، سعی میکنی بری به سمت موفقیت، هیجان و سختیهای زندگیو دوس داری چون باعث میشه تجربههای جدیدی کسب کنی، باعث میشه به موضوع اینکه به مو میرسه و پاره هم میشه ولی دوباره ترمیم میشه پی ببری، تویِ بدون حاشیه زندگی کردن فقط خودتی و خودت، خودتی و تجربههای زندگیت، خودتی و خوب و بد زندگیت، خودتی و خودت.
اومدم به چیزی فکر نکنم بدون دغدغه زندگی کنم، یهو یادِ یه چیزی افتادم، همه دغدغههام یهو حمله کردن بهم و پشتِ سِر هم مغزمو میخوردن با صداشون.
کاشکی یهنفر بود انقدر موزیک گوش میدادیم با هم که از گوشمون خون میومد.
مثلا یهدونه موزیک اون بفرسته یهدونه موزیک من.
مثلا یهدونه موزیک اون بفرسته یهدونه موزیک من.
سریال در انتهای شب قسمتِ پنجم همون تایم اولش که بهنام داره با ثریا چت میکنه و به ماهی هم پیام داده، قشنگ میتونه نشون بده که یه مَرد، چقدر میتونه هول باشه، اگه بخواد میتونه رویِ انگشتاش بازیت بده.
زیادی جدی گرفتم زندگیرو؛ مُدام در حال کار کردن و تلاش برای موفقیتِ بیشتر، درگیریها و استرسها و فکرا شب و روز از تویِ ذهنم بیرون نمیرن، اونقدر همهچی رو جدی گرفتم و دارم به زندگیِ جدی و سرسختم میپردازم، که اگه یه روز بیکار باشم، انگار ۱۰ روزه عقبم از زندگی، انگار ۱۰ روزه هیچ تلاشی نکردم، دارم تنهایی تلاش میکنم و گاهی وقتا خسته میشم، سنگینه، گُندهس، دروغ چرا ؟ گاهی وقتا دلم میخواد از این فاز بزرگونهام بیرون بیام و یه دختر بچه باشم و یه تکیهگاه داشته باشم، لوس بشم و قهر کنم و منتظر هدیه باشم، اما تنها چیزی که یادمه از وقتی که قد کشیدم دستمو کردم تو جیبم، از وقتی که قد کشیدم یادمه شروع کردم به کار کردن و سگدو زدن.