نواي دل
635 subscribers
599 photos
292 videos
37 files
94 links
📚 کانال پر از داستان ها و رمان جذاب و متنوع.
اینجا همه چیز از عاشقانه تا آموزنده و هیجان انگیز
و بهترین آثار ادبی در قالب داستان کوتاه🔥
را پوشش میدهد.
با ما همراه شوید.


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
Download Telegram
🗝 دردی که انسان را به سکوت وا می دارد،
بسیار سنگین تر از دردی است
که انسان را به فرياد وامی دارد...
و انسان ها فقط ب فریاد هم می رسند...
نه به سکوت هم...!

#فروغ_فرخزاد

@Navae_Del1401
🌛ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺷﺐ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ‌ﺭﯾﺰﻡ
ﺑﺎ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ تو
ﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺍﺳﺘﻮﺍﯾﯽ
ﺍﯾﻦﮔﺮﻣﺴﯿﺮِ ﺳﺒﺰِ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ

#فروغ_فرخزاد

@Navae_Del1401
🌌 شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من...

#فروغ_فرخزاد

@Navae_Del1401
تمام روز
رها شده چون لاشه ای بر آب
به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
و گوشتخوارترین ماهیان.
و مهره های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند...

نمی توانستم
دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
و یاسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت
با دلم می گفت:
"نگاه کن!
تو هیچگاه پیش نرفتی؛
تو فرو رفتی."

#فروغ_فرخزاد
بعد از او بر هر چه رو كردم
ديدم افسون سرابی بود
آنچه می‌گشتم به دنبالش
وای بر من، نقش خوابی بود

#فروغ_فرخزاد
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم

آن من سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم ؟

#فروغ_فرخزاد
درگذشت پر شتاب لحظه‌های سرد
چشم‌های وحشی تو در سکوت خویش
گرد من دیوار می‌سازد
می‌گریزم از تو در بیراهه‌های راه

#فروغ_فرخزاد

#درپرتو_شب 🌙


@Navae_Del1401
افسوس!
من با تمام خاطره هایم
از خون، که جز حماسه ی خونین نمی سرود
و از غرور، غروری که هیچگاه
خود را چنین حقیر نمی زیست
در انتهای فرصت خود ایستاده ام
و گوش می کنم:
نه صدایی!
و خیره می شوم:
نه ز یک برگ جنبشی!
و نام من که نفس آن همه پاکی بود
دیگر غبار مقبره ها را هم بر هم نمی زند.

#فروغ_فرخزاد
مي روم،

از دل من دست بدار

اي اميد عبث بي حاصل!

#فروغ_فرخزاد


@Navae_Del1401
شايد هنوز هم
در پشت چشم‌های له شده
در عمق انجماد
يک چيز نيمه زنده‌ی مغشوش
بر جای مانده بود.

#فروغ_فرخزاد
آن روزها رفتند
آن روزهائی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم، چون حبابی از هوا لبریز، میجوشید
چشمم به روی هر چه میلغزید
آنرا چو شیر تازه مینوشید
گوئی میان مردمکهایم
خرگوش ناآرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای ناشناس جستجو میرفت
شبها به جنگل‌های تاریکی فرو میرفت

#فروغ_فرخزاد
من از دیار عروسک‌ها می‌آیم
از زیر سایه‌های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل‌های خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق ..

#فروغ_فرخزاد
چون نگهبانی
که در کف مشعلی دارد
می‌خرامد شب !
میان شهر خواب آلود
خانه‌ها با روشنایی‌هایِ رویایی
یک به یک در گیر و‌ دار
بوسه‌ی بدرود ...

#فروغ_فرخزاد
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست

هر کجا می‌نگرم، باز هم اوست
که به #چشمان تَرم #خیره #شده‌است!

#فروغ_فرخزاد
من از دیار عروسک‌ها می‌آیم
از زیر سایه‌های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل‌های خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق ..

#فروغ_فرخزاد
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد

#فروغ_فرخزاد