در بسیاری از موارد، مردم لطیفههایی را در انتقاد از شرایط استرسزا و اغلب غیرقابل فهم برای هم تعریف میکردند تنها برای اینکه به خودشان یادآوری کنند آنها میتوانند از پردهی آهنین تبلیغات فراتر رفته و واقعیتهای پشت آن را هم ببینند. در زمانهی اخبار جعلیِ بیپایان و همنواییهای بازدارنده حتی نیشزدنهای هزلی ساده میتوانند به عنوان بیانیهای عمیقاً شخصی تلقی شوند، «من شوخی میکنم، پس هستم.»
aasoo.org/fa/articles/2570
@NashrAasoo 🔺
aasoo.org/fa/articles/2570
@NashrAasoo 🔺
در فاصلهی سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۴، «دادگاه خلق برلین» ۴۹۳۳ نفر را به جرم بیان «لطیفههای مأیوسکننده» دربارهی حزب نازی به مرگ محکوم کرد. در سال ۱۹۴۴، ماریان الیز کِی، کارگر کارخانهی مهماتسازی در برلین، به جرم تضعیف جنگ «از طریق سخنان مغرضانه» اعدام شد. جرم او چه بود؟ تعریف این لطیفه برای همکارانش در کارخانهی مهماتسازی: هیتلر و گورینگ بالای برج مخابراتِ برلین ایستادهاند. هیلتر میگوید که دلش میخواهد کاری بکند تا اهالیِ برلین شاد شوند. گورینگ میگوید: «خب چرا نمیپَری پایین؟»
یکی از همکاران ماریان که این لطیفه را اتفاقی شنید به مسئولان محلی گزارش داد، و این خبرچینی به اعدام ماریان انجامید.
aasoo.org/fa/articles/4167
@NashrAasoo 🔺
یکی از همکاران ماریان که این لطیفه را اتفاقی شنید به مسئولان محلی گزارش داد، و این خبرچینی به اعدام ماریان انجامید.
aasoo.org/fa/articles/4167
@NashrAasoo 🔺
«پنجاه سال قبل، زنجیرهای از رویدادهای استثنائی که با پخش دو ترانه از شبکههای رادیویی آغاز شد، به سقوط نظام دیکتاتوری در پرتغال انجامید.»
aasoo.org/fa/articles/4771
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4771
@NashrAasoo 🔻
انقلابی که با دو ترانه آغاز شد 🔻
🔸 در سال ۱۹۷۴، بحران در نیروهای نظامیِ پرتغال به اوج رسیده بود. پرتغال سیزدهمین سالِ جنگی استعماری در سه نقطهی آفریقا را سپری میکرد، و رژیم ناسیونالیستِ افراطیِ خودکامهی «استادو نوو» (حکومت نوین) مجبور شده بود که برای حفظ سلطهی خود نیروهای زیادی را به آفریقا اعزام کند. هرچه میگذشت وضعیت متزلزلتر میشد. با ادامهی جنگ، تلاش شدید ارتش پرتغال برای اعزام تعداد بیشتری از درجهداران به جبهههای نبرد با واکنش منفیِ افسران ستادیِ زیردستی روبهرو شد که به مخالفتی سازمانیافته برخاستند. این مخالفتِ سازمانیافتهی داخلی به سرعت به نیروی سیاسیِ کارکُشته و منسجمی تبدیل شد که به «جنبش نیروهای مسلح» شهرت یافت. شمار زیادی از این افسران با یکدیگر همعقیده بودند که جنگ باید پایان یابد ــ هدفی که تنها راه دستیابی به آن از دنیای سیاست میگذشت.
🔸 علاوه بر این، آنها باید نیروهای مسلحِ پرتغال را به اطاعت از ارادهی مردم وامیداشتند، امری که مستلزم گذار به دموکراسی بود. وقتی آوریل فرا رسید، این درجهداران برنامههایی برای سرنگون کردن حکومت تدارک دیده بودند که مسئولیتِ هماهنگ کردنِ آنها را سرگرد اتللو سارایوا دِ کاروایو بر عهده داشت.
در آن زمان، کارلوس آلمادا کونترِیراس، افسر رابط این جنبش در نیروی دریایی، در مرکز ارتباطات نیروی دریایی خدمت میکرد. این مرکز در وزارتخانهی نیروی دریایی، واقع در اطراف «میدان کومرسِ» لیسبون و مُشرف به رودخانهی تاگوس، قرار داشت. کاروایو وظیفهی حل مشکلی را بر عهدهی او گذاشته بود.
«این برنامهی عملیات است، که با دست، یا حتی گاه شفاهی، ]بین اعضای جنبش[ توزیع شده است ــ اما باید، کمی پیش از آغاز عملیات، به همه در سراسر کشور خبر بدهیم که "این برنامه به زودی شروع میشود... انصرافی در کار نیست."»
🔸 پنجاه سال بعد، کونتریراس میگوید که مشکل این بود که باید «پیامی به سراسر کشور میفرستادند تا آغاز عملیات را تأیید کنند.»
او میافزاید: «سامانههای ارتباطیِ سه شاخهی نیروهای مسلح ــ نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی ــ با یکدیگر مرتبط نبود، و بنابراین نمیتوانستیم از آنها استفاده کنیم. در آن لحظه بود که به یاد چیزی افتادم که در کتابی خوانده بودم.»
در سفری به اسپانیا، نسخهای از کتاب سفید دربارهی تغییر دولت در شیلی، را به کونتریراس اهدا کرده بودند. این کتاب، که توسط اگوستو پینوشه گردآوری شده بود، ماجرای کودتای نظامیِ جدید در شیلی را شرح میداد. در این کتاب به سامانهی هشدار نظامیای اشاره میشد که بر اساس توافق قبلی، مجموعهای از ترانههای عامهپسند را از طریق ایستگاههای رادیوییِ غیرنظامی پخش کرده بود.
اگر اعضای جنبش میتوانستند یکی از شبکههای رادیوییِ سراسریِ پرتغال را متقاعد کنند که در زمانِ از پیش تعیینشدهای ترانهی خاصی را پخش کند، همین میتوانست علامت آغاز عملیات باشد.
@NashrAasoo 💭
🔸 در سال ۱۹۷۴، بحران در نیروهای نظامیِ پرتغال به اوج رسیده بود. پرتغال سیزدهمین سالِ جنگی استعماری در سه نقطهی آفریقا را سپری میکرد، و رژیم ناسیونالیستِ افراطیِ خودکامهی «استادو نوو» (حکومت نوین) مجبور شده بود که برای حفظ سلطهی خود نیروهای زیادی را به آفریقا اعزام کند. هرچه میگذشت وضعیت متزلزلتر میشد. با ادامهی جنگ، تلاش شدید ارتش پرتغال برای اعزام تعداد بیشتری از درجهداران به جبهههای نبرد با واکنش منفیِ افسران ستادیِ زیردستی روبهرو شد که به مخالفتی سازمانیافته برخاستند. این مخالفتِ سازمانیافتهی داخلی به سرعت به نیروی سیاسیِ کارکُشته و منسجمی تبدیل شد که به «جنبش نیروهای مسلح» شهرت یافت. شمار زیادی از این افسران با یکدیگر همعقیده بودند که جنگ باید پایان یابد ــ هدفی که تنها راه دستیابی به آن از دنیای سیاست میگذشت.
🔸 علاوه بر این، آنها باید نیروهای مسلحِ پرتغال را به اطاعت از ارادهی مردم وامیداشتند، امری که مستلزم گذار به دموکراسی بود. وقتی آوریل فرا رسید، این درجهداران برنامههایی برای سرنگون کردن حکومت تدارک دیده بودند که مسئولیتِ هماهنگ کردنِ آنها را سرگرد اتللو سارایوا دِ کاروایو بر عهده داشت.
در آن زمان، کارلوس آلمادا کونترِیراس، افسر رابط این جنبش در نیروی دریایی، در مرکز ارتباطات نیروی دریایی خدمت میکرد. این مرکز در وزارتخانهی نیروی دریایی، واقع در اطراف «میدان کومرسِ» لیسبون و مُشرف به رودخانهی تاگوس، قرار داشت. کاروایو وظیفهی حل مشکلی را بر عهدهی او گذاشته بود.
«این برنامهی عملیات است، که با دست، یا حتی گاه شفاهی، ]بین اعضای جنبش[ توزیع شده است ــ اما باید، کمی پیش از آغاز عملیات، به همه در سراسر کشور خبر بدهیم که "این برنامه به زودی شروع میشود... انصرافی در کار نیست."»
🔸 پنجاه سال بعد، کونتریراس میگوید که مشکل این بود که باید «پیامی به سراسر کشور میفرستادند تا آغاز عملیات را تأیید کنند.»
او میافزاید: «سامانههای ارتباطیِ سه شاخهی نیروهای مسلح ــ نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی ــ با یکدیگر مرتبط نبود، و بنابراین نمیتوانستیم از آنها استفاده کنیم. در آن لحظه بود که به یاد چیزی افتادم که در کتابی خوانده بودم.»
در سفری به اسپانیا، نسخهای از کتاب سفید دربارهی تغییر دولت در شیلی، را به کونتریراس اهدا کرده بودند. این کتاب، که توسط اگوستو پینوشه گردآوری شده بود، ماجرای کودتای نظامیِ جدید در شیلی را شرح میداد. در این کتاب به سامانهی هشدار نظامیای اشاره میشد که بر اساس توافق قبلی، مجموعهای از ترانههای عامهپسند را از طریق ایستگاههای رادیوییِ غیرنظامی پخش کرده بود.
اگر اعضای جنبش میتوانستند یکی از شبکههای رادیوییِ سراسریِ پرتغال را متقاعد کنند که در زمانِ از پیش تعیینشدهای ترانهی خاصی را پخش کند، همین میتوانست علامت آغاز عملیات باشد.
@NashrAasoo 💭
آسو
انقلابی که با دو ترانه آغاز شد
پنجاه سال قبل، زنجیرهای از رویدادهای استثنائی که با پخش دو ترانه از شبکههای رادیویی آغاز شد، به سقوط نظام دیکتاتوری در پرتغال انجامید.
«گروه آنها با نام «گروه تئاتر دختران افغان» بر سر زبانها افتاد، اجراهایشان پررونق بود و در کنار تئاتر درسشان را ادامه میدادند و کار میکردند. زندگی روی روال بود و طالبان برای آنها تنها شبح تاریکِ هولناک دوری بود که از زبان مادر و خواهرانشان شنیده بودند. حالا آیندهی روشن به آنها چشمک میزد.تا اینکه زمزمههایی به گوش رسید. زمزمههایی از هجوم طالبان به شهرهای افغانستان.»
aasoo.org/fa/articles/4754
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4754
@NashrAasoo 🔻
ما را از وطنمان کوچاندند، اما از رؤیاهایمان نه؛ گفتوگو با سه عضو گروه تئاتر دختران افغان در فرانسه🔻
🔸 در سال ۲۰۱۴ یک استاد جوان به نام نعیم کریمی به صدیقه و چند دختر دیگر پیشنهاد میدهد که گروه تئاتری برای دخترانِ دانشآموز راهاندازی کنند. اینکار محتاج به کسب اجازهاز خانوادهها بود زیرا فضای فرهنگی و اجتماعیِ افغانستان و حملات مسلحانه و بمبگذاریهای گاهوبیگاه گروههای افراطی، حضور در اجتماع را برای دختران دشوار ساخته بود. برای دخترانِ عضو این گروه چنین مسیری هموار و بیسنگلاخ نبود اما مرضیه، سهیلا و صدیقه از جمله دختران خوشبختی هستند که خانوادههایی حامی داشتهاند. در ابتدای کار، این گروه تنها ۴ عضو داشت اما پس از یک سال تعدادشان به ۱۶ نفر رسید. آنها هر هفته با استادشان، در گرما و سرما بهرغم خطراتی که در کابل وجود داشت، زیر خیمه تمرین میکردند. کمکم به مدارس کابل دعوت میشوند تا دربارهی تئاتر با دیگر دختران دانشآموز صحبت کنند. در خیابانهای شهر نمایشهای خیابانی اجرا میکنند و دوبار در کاخ کابل بهروی صحنه میروند. تا اینکه در سال ۲۰۱۸ «انستیتوی فرانسه» در کابل به آنها پیشنهاد حمایت میدهد و اتاقی برای تمرین و کار در اختیارشان میگذارد.
🔸 بعد از هجوم طالبان، با همهی اعضای گروه، که حالا ۹ نفرشان ساکن لیون هستند، تماس گرفته بودند. با کمک دولت فرانسه و اکتیویستهای افغانستانیِ مقیم این کشور برای آنها فرصتی پیش آمده بود تا افغانستان را هرچه سریعتر ترک کنند. این تماس تلفنی زندگیشان را عوض کرد
و آنها را به وداعی سریع واداشت. حتی فرصت اندیشیدن، تصمیمگیری و خداحافظی نداشتند، هیولا پشت درِ خانه بود. زندگیِ جدید دخترها با همهی پیچیدگیهایش در لیون آغاز میشود. آنها ۹ نفرند و همگی بین ۱۸ تا ۲۰ سال دارند. سهیلا میگوید «تازه که فرانسه رسیده بودم حس میکردم رویاهایی که از دست دادم را دوباره به دست میآرم.»آنها پرفورمنسها و نمایشهای مختلفی را در فرانسه اجرا کردهاند که مهمترینشان نمایش «رویای گمشده» با همکاریِ دو گروه تئاتر فرانسوی «نسل جدید» و «تئاتر مردمی» است که داستانی مشابه سرگذشت خود این دختران دارد.
🔸 مرضیه میگوید: «من فکر میکنم همین شعار زن، زندگی، آزادی یه شعار سادهایه ولی خیلی پرمعناست. میگه زنهای افغانستان و ایران واقعاً آزاد نیستن. حقیقته. آزاد نیستن. از هر لحاظی که بگی.» و من با خود فکر میکنم که آیا این همان چیزی نیست که از نخستین لحظهی دیدارمان ما را به یکدیگر نزدیک کرد؟ زمانی که حدود یک سال از اعتراضات سراسری در ایران میگذشت و من چند ماهی بود که به فرانسه آمده بودم و هنوز نتوانسته بودم که خود را با شرایط سازگار کنم. دیدار با این دختران افغانستانی، فارغ از هرگونه پیشفرض و اطلاعاتی، احساس آشنایی را در من زنده کرد که حالا میدانم منشأ آن چیست: نوعی مبارزه در تمام لحظات زندگی، مبارزهای که از خانواده آغاز میشود، در مدرسه و دانشگاه و محل کار ادامه مییابد و در خیابانها به مشتهای گرهکرده تبدیل میشود. گرچه شاید الان پیروزیِ زنان افغانستان و ایران در این مبارزهنزدیک به نظر نرسد اما پیروزیشان حتمی است.
@NashrAasoo 💭
🔸 در سال ۲۰۱۴ یک استاد جوان به نام نعیم کریمی به صدیقه و چند دختر دیگر پیشنهاد میدهد که گروه تئاتری برای دخترانِ دانشآموز راهاندازی کنند. اینکار محتاج به کسب اجازهاز خانوادهها بود زیرا فضای فرهنگی و اجتماعیِ افغانستان و حملات مسلحانه و بمبگذاریهای گاهوبیگاه گروههای افراطی، حضور در اجتماع را برای دختران دشوار ساخته بود. برای دخترانِ عضو این گروه چنین مسیری هموار و بیسنگلاخ نبود اما مرضیه، سهیلا و صدیقه از جمله دختران خوشبختی هستند که خانوادههایی حامی داشتهاند. در ابتدای کار، این گروه تنها ۴ عضو داشت اما پس از یک سال تعدادشان به ۱۶ نفر رسید. آنها هر هفته با استادشان، در گرما و سرما بهرغم خطراتی که در کابل وجود داشت، زیر خیمه تمرین میکردند. کمکم به مدارس کابل دعوت میشوند تا دربارهی تئاتر با دیگر دختران دانشآموز صحبت کنند. در خیابانهای شهر نمایشهای خیابانی اجرا میکنند و دوبار در کاخ کابل بهروی صحنه میروند. تا اینکه در سال ۲۰۱۸ «انستیتوی فرانسه» در کابل به آنها پیشنهاد حمایت میدهد و اتاقی برای تمرین و کار در اختیارشان میگذارد.
🔸 بعد از هجوم طالبان، با همهی اعضای گروه، که حالا ۹ نفرشان ساکن لیون هستند، تماس گرفته بودند. با کمک دولت فرانسه و اکتیویستهای افغانستانیِ مقیم این کشور برای آنها فرصتی پیش آمده بود تا افغانستان را هرچه سریعتر ترک کنند. این تماس تلفنی زندگیشان را عوض کرد
و آنها را به وداعی سریع واداشت. حتی فرصت اندیشیدن، تصمیمگیری و خداحافظی نداشتند، هیولا پشت درِ خانه بود. زندگیِ جدید دخترها با همهی پیچیدگیهایش در لیون آغاز میشود. آنها ۹ نفرند و همگی بین ۱۸ تا ۲۰ سال دارند. سهیلا میگوید «تازه که فرانسه رسیده بودم حس میکردم رویاهایی که از دست دادم را دوباره به دست میآرم.»آنها پرفورمنسها و نمایشهای مختلفی را در فرانسه اجرا کردهاند که مهمترینشان نمایش «رویای گمشده» با همکاریِ دو گروه تئاتر فرانسوی «نسل جدید» و «تئاتر مردمی» است که داستانی مشابه سرگذشت خود این دختران دارد.
🔸 مرضیه میگوید: «من فکر میکنم همین شعار زن، زندگی، آزادی یه شعار سادهایه ولی خیلی پرمعناست. میگه زنهای افغانستان و ایران واقعاً آزاد نیستن. حقیقته. آزاد نیستن. از هر لحاظی که بگی.» و من با خود فکر میکنم که آیا این همان چیزی نیست که از نخستین لحظهی دیدارمان ما را به یکدیگر نزدیک کرد؟ زمانی که حدود یک سال از اعتراضات سراسری در ایران میگذشت و من چند ماهی بود که به فرانسه آمده بودم و هنوز نتوانسته بودم که خود را با شرایط سازگار کنم. دیدار با این دختران افغانستانی، فارغ از هرگونه پیشفرض و اطلاعاتی، احساس آشنایی را در من زنده کرد که حالا میدانم منشأ آن چیست: نوعی مبارزه در تمام لحظات زندگی، مبارزهای که از خانواده آغاز میشود، در مدرسه و دانشگاه و محل کار ادامه مییابد و در خیابانها به مشتهای گرهکرده تبدیل میشود. گرچه شاید الان پیروزیِ زنان افغانستان و ایران در این مبارزهنزدیک به نظر نرسد اما پیروزیشان حتمی است.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
ما را از وطنمان کوچاندند، اما از رؤیاهایمان نه؛ گفتوگو با سه عضو گروه تئاتر دختران افغان در فرانسه
«در خانهی ما سه برقع وجود داشت، یادگار دوران طالبان. زمانی که خیلی خُرد بودم ــ شاید صنف[1] سه یا چهارِ مکتب ــ وقتی که میخواستم به شوخی آنها را بپوشم، مادرم نمیگذاشت. میگفت آن روز نیاید که برقع بپوشی. مادرم پوشیدن آنها را یک چیز خیلی نفرتانگیز میدانست…
«چپ واقعاً چیست؟ اى کاش میدانستم. هنگامی که روسیه در ۲۴ فوریهی ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کرد، این واقعیت که بعضی از چپگرایاناز قصور روسیه چشمپوشى کردند، یا آن را توجیه کردند یا حتی به حمایت از رژیم پوتین پرداختند، خود یادآور این نکته است که «چپ» همواره ملغمهای پر از تناقض بوده است.»
aasoo.org/fa/articles/4778
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4778
@NashrAasoo 🔻
چپ چیست؟ در باب اختلافات همیشگیِ چپگرایان در آمریکا🔻
🔸 در اواخر سال ۱۹۳۶جورج اورول، مانند بسیاری از آرمانخواهانِ جوان اروپا و آمریکا، به مبارزه با فاشیسم در اسپانیا پرداخت. در بهار ۱۹۳۷ او متوجه شد که نه با دو طرف بلکه با سه طرف در جنگ است. اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر اینکه به سوسیالیستها و آنارشیستهای خارج از کنترلِ خود حمله میکرد، جلوى تحقق کامل انقلاب اسپانیا را نیز گرفته بود. اورول که با زندان و اعدام احتمالیِ خود، نه از سوی فاشیستها بلکه از سوی نیروهای متحد شوروی روبهرو بود، از اسپانیا گریخت. فرماندهى مستقیم او، ژرژ کوپ، زندانی شد و رهبر واحد شبهنظامیِ او، آندرس نین، توسط مأمور پلیس مخفیِ استالین شکنجه و ترور شد. اورول بقیهی عمرِ خود را صرف تلاش برای روشن کردن این موضوع کرد که چپ هم معادل آرمانخواهانِ متعهد به حقوق بشر، برابری، و عدالت است و هم مترادف با طرفداران استالینیسم که نقطهى مقابل همهی آن چیزها بودند.
🔸 شاید اصطلاحات چپ/راست که از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفته، با گذشت بیش از دو قرن اعتبار خود را از دست داده است. (در مجلس ملی فرانسه در سال ۱۷۸۹، سلطنتطلبان در سمت راست مىنشستند و رادیکالها در سمت چپ، و بدین ترتیب این اصطلاحات به وجود آمد.) چپی که من دوست دارم، مشتاقانه به حقوق بشر جهانی و برابریِ مطلق متعهد است و اغلب مبتنى بر جنبشهای حقوق بشرى، از جمله جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، است. گاهی فکر میکنم که این چپِ آمریکایی به ائتلاف رنگینکمانیِ جسی جکسون شباهت دارد.
🔸 حملهى رژیم پوتین به اوکراین برخی از منازعاتقدیمی را دربارهى اینکه چپ چیست و چه باید باشد، آشکار کرد. کم نیستند افرادی که مدعی پوشیدن ردای چپ هستند و در عین حال از پوتین و روسیه حمایت میکنند. پوتین البته رهبری خودکامه و یک اُلیگارش متکى بر نفت است که شاید ثروتمندترین مرد جهان باشد؛ او مانعی در برابر اقدامات اقلیمی، یکی از رهبران بینالمللیِ احیای ملیگرایی مسیحیِ سفیدپوست و یکی از ناقضان بیرحمِ حقوق بشر است که دشمنان داخلیاش معمولاً دچار مرگ ناگهانی مىشوند؛ او دشمن همجنسگرایى، زنستیز و یهودستیز، و درگیر جنگی امپریالیستی برای ضمیمه کردن کشور مستقل اوکراین است. دیگر بیش از این نمیتوان به سمت راست متمایل شد.
@NashrAasoo 💭
🔸 در اواخر سال ۱۹۳۶جورج اورول، مانند بسیاری از آرمانخواهانِ جوان اروپا و آمریکا، به مبارزه با فاشیسم در اسپانیا پرداخت. در بهار ۱۹۳۷ او متوجه شد که نه با دو طرف بلکه با سه طرف در جنگ است. اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر اینکه به سوسیالیستها و آنارشیستهای خارج از کنترلِ خود حمله میکرد، جلوى تحقق کامل انقلاب اسپانیا را نیز گرفته بود. اورول که با زندان و اعدام احتمالیِ خود، نه از سوی فاشیستها بلکه از سوی نیروهای متحد شوروی روبهرو بود، از اسپانیا گریخت. فرماندهى مستقیم او، ژرژ کوپ، زندانی شد و رهبر واحد شبهنظامیِ او، آندرس نین، توسط مأمور پلیس مخفیِ استالین شکنجه و ترور شد. اورول بقیهی عمرِ خود را صرف تلاش برای روشن کردن این موضوع کرد که چپ هم معادل آرمانخواهانِ متعهد به حقوق بشر، برابری، و عدالت است و هم مترادف با طرفداران استالینیسم که نقطهى مقابل همهی آن چیزها بودند.
🔸 شاید اصطلاحات چپ/راست که از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفته، با گذشت بیش از دو قرن اعتبار خود را از دست داده است. (در مجلس ملی فرانسه در سال ۱۷۸۹، سلطنتطلبان در سمت راست مىنشستند و رادیکالها در سمت چپ، و بدین ترتیب این اصطلاحات به وجود آمد.) چپی که من دوست دارم، مشتاقانه به حقوق بشر جهانی و برابریِ مطلق متعهد است و اغلب مبتنى بر جنبشهای حقوق بشرى، از جمله جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، است. گاهی فکر میکنم که این چپِ آمریکایی به ائتلاف رنگینکمانیِ جسی جکسون شباهت دارد.
🔸 حملهى رژیم پوتین به اوکراین برخی از منازعاتقدیمی را دربارهى اینکه چپ چیست و چه باید باشد، آشکار کرد. کم نیستند افرادی که مدعی پوشیدن ردای چپ هستند و در عین حال از پوتین و روسیه حمایت میکنند. پوتین البته رهبری خودکامه و یک اُلیگارش متکى بر نفت است که شاید ثروتمندترین مرد جهان باشد؛ او مانعی در برابر اقدامات اقلیمی، یکی از رهبران بینالمللیِ احیای ملیگرایی مسیحیِ سفیدپوست و یکی از ناقضان بیرحمِ حقوق بشر است که دشمنان داخلیاش معمولاً دچار مرگ ناگهانی مىشوند؛ او دشمن همجنسگرایى، زنستیز و یهودستیز، و درگیر جنگی امپریالیستی برای ضمیمه کردن کشور مستقل اوکراین است. دیگر بیش از این نمیتوان به سمت راست متمایل شد.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
چپ چیست؟ در باب اختلافات همیشگیِ چپگرایان در آمریکا
در اواخر سال ۱۹۳۶جورج اورول، مانند بسیاری از آرمانخواهانِ جوان اروپا و آمریکا، به مبارزه با فاشیسم در اسپانیا پرداخت. در بهار ۱۹۳۷ او متوجه شد که نه با دو طرف بلکه با سه طرف در جنگ است. اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر اینکه به سوسیالیستها و آنارشیستهای خارج…