📘خدای نامتشخص؛ حکایت همچنان باقیست (۱/۸)
✍️#علیرضاموثق
پس از انتشار دو جُستار تحت عناوینِ «خدای نامتشخص و زائد بودنِ مفهوم خدا در این سیاق» و نیز «خدای نامتشخص به مثابهی آگاهی متجسم و خدای دموکراتیک»، برخی از مخاطبان محترم، پرسشها و یا نقدهایی را مطرح کردهاند. لذا میکوشم؛ هم در جهت ایضاحِ مفهومی و روشنتر ساختنِ مراد و مدعایم و هم از حیثِ روشنتر ساختن و یا تحکیم و تقویتِ دلایلم، در حد وسع، توضیحات و تأملاتم را بیان کنم:
اول) اسپینوزا در خصوصِ عدمِ وجودِ خدای متشخص، به نحوِ استوار و قاطع استدلال کردهاست و من در خصوصِ خردستیز بودنِ باور به خدای متشخص، خصوصاً خدای متشخص و انسانوار و خالق و نیز قادر و عالم و عادلِ مطلق ادیان، با اسپینوزا همداستانم. منتها شخصاً تاکنون متوجه نشدهام، در آرایِ فلسفی و خداشناسانهی اسپینوزایِ حکیم و فرزانه (که درونش صد قیامت نقد هست/کمترین آنکِ شود همسایه مست)، مرزِ «خدا یا طبیعت» با «ماتریالیسم» چیست. مع الوصف، گمان میکنم که اگر خداوند وجود داشته باشد، از نوع متشخص و خدای ادیان نیست و نیز صرفنظر از وجود داشتنش، تصدیق و باور کردنش موجه و خردپسند نیست؛ زیرا:
الف) خداوند نقیضِ چیزی است که خداوند نیست و به عبارت دیگر، p با نقیض p جمع نمیشود و خداوند نمیتواند هم خودش باشد و هم غیر خودش. بدین ترتیب، خالق، غیر از مخلوق است و اگر در دایرهی هستی، چیزی غیر از خدا وجود دارد، خدا محدود میشود به غیر از خودش؛ یعنی به مخلوقات و موجودات.
ب) بیگمان در جهان انسانی، شرور گزاف وجود دارد و در ظرفِ فهم بشری ما، خداوند نمیتواند قادر و عالم و عادلِ مطلق باشد. اگر گفته شود، شاید طرح خداوند و تعریفش از مقولهی عدالت با آنچه ما انسانها از مقتضیات و مضمونِ این مفهوم درک میکنیم متفاوت است؛ آنگاه خواهم گفت که ممکن است عدالت از منظر خداوند اقتضا کند که هیتلر را به بهشت ببرد و گاندی را به جهنم. منتها ما برای تفکر و تقرب به عقلانیت و حقیقت، بیش از گام نهادن در محدودهی مقدورات و بضاعتِ بشریمان تکلیفی نداریم و تا جایی که برای ما قابل تشخیص است، شرور گزاف با قدرت و علم و عدلِ مطلقِ خداوند قابل جمع نیست و لذا از باب اخلاق باور، مکلف هستیم که وجودِ چنین خدایی را تصدیق نکنیم. به بیان دیگر، از ایراد شرور گزاف، برای اثباتِ عدم وجودِ خدایِ ادیان در نفسالامر استفاده نمیکنم؛ بلکه با توسل به شرور گزاف، باور کردن و تصدیقِ خداوند در چهرهی مذکور را ناموجه میبینم (البته نمیدانم که تاکنون از مسئلهی شر در چنین سیاقی استفاده شدهاست یا خیر) و...
دوم) تامس نیگل و برخی دیگر از متفکرین، در نقدِ تبیینِ ماتریالیسم از منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی»، دلایلی اقامه کردهاند؛ لکن من برای اثباتِ وجودِ خدای نامتشخص، به نحو ایجابی به دلایلِ ایشان استناد نکردهام و نیز برای توجیهِ مدعایم صرفاً از دلایلی که در نقد ماتریالیسم در حوزهی مدنظر تقریر شدهاست بهره نبردهام؛ بلکه پس از استناد به دلایلی که برای نقض یا تضعیفِ دلایلِ ماتریالیسم در «تبیینِ منشاء حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی» اقامه شدهاست؛ کوشیدهام با دلایلِ دیگری مدعایِ وجودِ خدای نامتشخص را توجیه نمایم و توضیح دهم که:
الف) چرا باور به وجودِ خدای نامتشخص بر خدای متشخص، خصوصاً خدای متشخص و انسانوار و خالق و نیز قادر و عالم و عادلِ مطلقِ ادیان در ترازویِ عقلانیت ارجح است؟
ب) چرا باور به وجود خدای نامتشخص، بر ماتریالیسم ارجح است؟
در نتیجه، به دلایلِ اسپینوزا و امثالِ او به منظورِ نقض و یا تضعیفِ دلایلی که جهتِ اثباتِ وجودِ خدایِ متشخص اقامه شدهاست استناد میکنم و به دلایل تامس نیگل و امثال او، برای نقض و یا تضعیفِ «تبیینِ ماتریالیسم از منشاء حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی».
(ادامه دارد)
➖➖➖
✅ نقدآگین را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
✍️#علیرضاموثق
پس از انتشار دو جُستار تحت عناوینِ «خدای نامتشخص و زائد بودنِ مفهوم خدا در این سیاق» و نیز «خدای نامتشخص به مثابهی آگاهی متجسم و خدای دموکراتیک»، برخی از مخاطبان محترم، پرسشها و یا نقدهایی را مطرح کردهاند. لذا میکوشم؛ هم در جهت ایضاحِ مفهومی و روشنتر ساختنِ مراد و مدعایم و هم از حیثِ روشنتر ساختن و یا تحکیم و تقویتِ دلایلم، در حد وسع، توضیحات و تأملاتم را بیان کنم:
اول) اسپینوزا در خصوصِ عدمِ وجودِ خدای متشخص، به نحوِ استوار و قاطع استدلال کردهاست و من در خصوصِ خردستیز بودنِ باور به خدای متشخص، خصوصاً خدای متشخص و انسانوار و خالق و نیز قادر و عالم و عادلِ مطلق ادیان، با اسپینوزا همداستانم. منتها شخصاً تاکنون متوجه نشدهام، در آرایِ فلسفی و خداشناسانهی اسپینوزایِ حکیم و فرزانه (که درونش صد قیامت نقد هست/کمترین آنکِ شود همسایه مست)، مرزِ «خدا یا طبیعت» با «ماتریالیسم» چیست. مع الوصف، گمان میکنم که اگر خداوند وجود داشته باشد، از نوع متشخص و خدای ادیان نیست و نیز صرفنظر از وجود داشتنش، تصدیق و باور کردنش موجه و خردپسند نیست؛ زیرا:
الف) خداوند نقیضِ چیزی است که خداوند نیست و به عبارت دیگر، p با نقیض p جمع نمیشود و خداوند نمیتواند هم خودش باشد و هم غیر خودش. بدین ترتیب، خالق، غیر از مخلوق است و اگر در دایرهی هستی، چیزی غیر از خدا وجود دارد، خدا محدود میشود به غیر از خودش؛ یعنی به مخلوقات و موجودات.
ب) بیگمان در جهان انسانی، شرور گزاف وجود دارد و در ظرفِ فهم بشری ما، خداوند نمیتواند قادر و عالم و عادلِ مطلق باشد. اگر گفته شود، شاید طرح خداوند و تعریفش از مقولهی عدالت با آنچه ما انسانها از مقتضیات و مضمونِ این مفهوم درک میکنیم متفاوت است؛ آنگاه خواهم گفت که ممکن است عدالت از منظر خداوند اقتضا کند که هیتلر را به بهشت ببرد و گاندی را به جهنم. منتها ما برای تفکر و تقرب به عقلانیت و حقیقت، بیش از گام نهادن در محدودهی مقدورات و بضاعتِ بشریمان تکلیفی نداریم و تا جایی که برای ما قابل تشخیص است، شرور گزاف با قدرت و علم و عدلِ مطلقِ خداوند قابل جمع نیست و لذا از باب اخلاق باور، مکلف هستیم که وجودِ چنین خدایی را تصدیق نکنیم. به بیان دیگر، از ایراد شرور گزاف، برای اثباتِ عدم وجودِ خدایِ ادیان در نفسالامر استفاده نمیکنم؛ بلکه با توسل به شرور گزاف، باور کردن و تصدیقِ خداوند در چهرهی مذکور را ناموجه میبینم (البته نمیدانم که تاکنون از مسئلهی شر در چنین سیاقی استفاده شدهاست یا خیر) و...
دوم) تامس نیگل و برخی دیگر از متفکرین، در نقدِ تبیینِ ماتریالیسم از منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی»، دلایلی اقامه کردهاند؛ لکن من برای اثباتِ وجودِ خدای نامتشخص، به نحو ایجابی به دلایلِ ایشان استناد نکردهام و نیز برای توجیهِ مدعایم صرفاً از دلایلی که در نقد ماتریالیسم در حوزهی مدنظر تقریر شدهاست بهره نبردهام؛ بلکه پس از استناد به دلایلی که برای نقض یا تضعیفِ دلایلِ ماتریالیسم در «تبیینِ منشاء حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی» اقامه شدهاست؛ کوشیدهام با دلایلِ دیگری مدعایِ وجودِ خدای نامتشخص را توجیه نمایم و توضیح دهم که:
الف) چرا باور به وجودِ خدای نامتشخص بر خدای متشخص، خصوصاً خدای متشخص و انسانوار و خالق و نیز قادر و عالم و عادلِ مطلقِ ادیان در ترازویِ عقلانیت ارجح است؟
ب) چرا باور به وجود خدای نامتشخص، بر ماتریالیسم ارجح است؟
در نتیجه، به دلایلِ اسپینوزا و امثالِ او به منظورِ نقض و یا تضعیفِ دلایلی که جهتِ اثباتِ وجودِ خدایِ متشخص اقامه شدهاست استناد میکنم و به دلایل تامس نیگل و امثال او، برای نقض و یا تضعیفِ «تبیینِ ماتریالیسم از منشاء حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی».
(ادامه دارد)
➖➖➖
✅ نقدآگین را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘خدای نامتشخص؛ حکایت همچنان باقیست
✍️#علیرضاموثق
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۲۳ دقیقه و ۴۰ ثانیه
#مقاله #نظریه
#خداشناسی #خدای_متشخص #خدای_نامشتخص #خدای_ادیان #خدای_تاریخی #ماتریالیسم
#نقد_ادیان #شرور_گزاف #برهان_شر
#باروخ_اسپینوزا #تامس_نیگل #مصطفی_ملکیان…
✍️#علیرضاموثق
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۲۳ دقیقه و ۴۰ ثانیه
#مقاله #نظریه
#خداشناسی #خدای_متشخص #خدای_نامشتخص #خدای_ادیان #خدای_تاریخی #ماتریالیسم
#نقد_ادیان #شرور_گزاف #برهان_شر
#باروخ_اسپینوزا #تامس_نیگل #مصطفی_ملکیان…
📘خدای نامتشخص؛ حکایت همچنان باقیست (۵/۸)
✍️#علیرضاموثق
یازدهم) در مثال فوق برای تبیینِ آتش گرفتنِ کاغذها به گمانهزنی پرداختیم و به دلیلِ عدمِ دسترسی به حاقِ رخدادی که در گذشته اتفاق افتاده و اینک از حوزهی ادراکِ حسیِ ما خارج شدهاست، به معرفتِ ظنی اکتفاء کردیم. حال به همین سیاق، به سراغِ گمانهزنی در خصوصِ منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی» میرویم. با این تفاوت که حتی اگر فرضِ دخالت آدمفضاییها و امثالهم نیز در برساختهشدنِ مادهای متفکر و واجدِ حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی چون انسان مطرح شود، باز این پرسش باقی میماند که چطور مادهای متفکر و واجدِ حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی چون آدمفضاییها از دلِ مادهای ماتریالیستیک و بدون هر گونه ذهن و آگاهیِ مرموز برآمدهاست؟ (قید مرموز بودن را بدین جهت به کار میبرم تا با ذهن و آگاهیِ بشری و انسانی قیاس نشود و ضرورتاً با تقلیلگرایی و سادهسازی، انسانوار تداعی نشود).
اشاره شد که ماتریالیسم و ناماتریالیسم، نقیض یکدیگرند و خدای متشخص و خدای نامتشخص نیز چنین وضعیتی دارند. دو مفهومِ متناقض را نمیتوان با یکدیگر جمع کرد و نیز نمیتوان هر دو را رفع نمود. همچنین در این میان، چون شقِ سومی متصور نمیباشد، میتوان از نقض یا تضعیفِ ادلهی یکی از آن دو مفهومِ متناقض، حسب مورد، اثبات یا تقویتِ دیگری را استنتاج کرد.
با استناد به دلایلِ تامس نیگل (فیلسوفِ شهیرِ ذهن و بی اعتقاد به ادیان تاریخی و الله)، در کتابِ ذهن و کیهان، با زیرعنوان «چرا تصورِ ماتریالیستیِ نوداروینی از طبیعت، به احتمالِ قریب به یقین باطل است» و نیز با استناد به نقادیِ برخی دیگر از متفکرین، تبیین ماتریالیستیک از منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی»، به قول تامس نیگل، قریب به یقین خطاست و البته نظر به اینکه در چنین مواردی، حصولِ یقین ناممکن است، به بیان دیگر میبایست چنین نتیجه گرفت که «ادلهی گمانهزنیِ ماتریالیسم در این خصوص، بسیار ضعیف و احتمال صدق آن، بسیار بعید است».
به نظرم با این مبنا، ما به لحاظِ معرفتی و عقلی، مجازیم تا نقیضِ ماتریالیسم را به نحوِ ظنی و غیرقطعی و تا اطلاع ثانوی به حوزهی باورهایِ خویش راه دهیم و احتمالِ صدقش را نظر به وضعیتِ ماتریالیسم، بیش از پنجاه درصد بدانیم. منتها از آنجا که قبلاً با دلایلی عقلی، ادلهی وجود خدای متشخص به عنوان یکی از دو مدلولِ ناماتریالیسم، نقض و بیاعتبار شده است، گزینهی خدای نامتشخص باقی میماند.
ضمناً پیش از این در نوشتاری دیگر اشاره کردهام که مفهوم خدا در سیاقِ خدایِ نامتشخص، بدین جهت که خداوند حقیقتی علاوه بر n موجودِ ممکن و متصور در دایرهی هستی نیست؛ زائد و اضافه است و «خداوند» فی الواقع نامیست بر تمامیتِ «من و تو و او و ما و شما و ایشان و آن و آنها»؛ یعنی بر تمامیتِ n هستومندِ ممکن و متصور و موجود در دایرهی هستی. در این تلقی و گمانهزنی، ذرهای در جهان وجود ندارد که از خداوند پُر نباشد. گمان میکنم، ماتریالیسم چونان کلهقندی هرمی شکل مینماید که برخلاف ادعای مارکس، بر قاعده استوار نیست؛ بلکه با سرِ خویش راه میرود و لازم است تا وارونه گردد و بر پا شود.
پس از این مرحله، اگر استدلالهای عقلی و بین الاذهانیِ صورت گرفته که ادعایِ اثباتِ قطعی و تحصیلِ یقین ندارد، صحیح و معتبر باشند و اگر توانسته باشم توجیهی خردپسند برای باوری ظنی و غیرقطعی نسبت به خدایِ نامتشخص و متعلَّقِ ایمانی متواضعانه ارائه دهم، از تجربیاتِ شخصی و باطنی و معنوی نیز به نظرم میتوان در ساحتِ فردی برای حمایت از ایمان مدد گرفت. البته میبایست بسیار مراقبت و احتیاط کرد و به خطرِ سقوط در چاهِ ویلِ خرافات و به مغاک و ورطهای که چونان هیولا دهان گشوده و به انتظار طعمه است، دقت نمود. از معنویتِ سازگار با عقلانیت تا دعوی اطلاع از «خداوند میفرماید که...»، سر سوزنی بیش فاصله نیست. مدد گرفتن از تجربیاتِ شخصی و باطنی و معنوی، بدون مراقبتِ لازم توسط عقلانیت و بدون نگاه انتقادی و استدلالی، به سرعت ممکن است به طرحِ ادعایِ تقریرِ ذهنِ خداوند و یا به طرحِ ادعایِ اطلاع از تعدادِ دربانهایِ جهنم و تعدادِ بالهایِ فرشتگان بیانجامد. این تجربیاتِ ماقبلِ تفسیر، ممکن است صرفاً یک تماس باشد و نه مجرایِ شناخت. آنگاه که برای شناخت و تفسیر و صورتبندیِ مفهومی و گزارهای نسبت به آن تجربههایِ خام و بیصورت، به ذهن و زبان پناه میبریم نیز به قیاسِ مورچهای که میخواهد کوهی را جابجا کند، به حکم استقرای تاریخی، ظاهراً راهی برای رهایی از دچار شدن به رهزنی و اعوجاج وجود ندارد.
(ادامه دارد)
➖➖➖
✅ نقدآگین را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
✍️#علیرضاموثق
یازدهم) در مثال فوق برای تبیینِ آتش گرفتنِ کاغذها به گمانهزنی پرداختیم و به دلیلِ عدمِ دسترسی به حاقِ رخدادی که در گذشته اتفاق افتاده و اینک از حوزهی ادراکِ حسیِ ما خارج شدهاست، به معرفتِ ظنی اکتفاء کردیم. حال به همین سیاق، به سراغِ گمانهزنی در خصوصِ منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی» میرویم. با این تفاوت که حتی اگر فرضِ دخالت آدمفضاییها و امثالهم نیز در برساختهشدنِ مادهای متفکر و واجدِ حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی چون انسان مطرح شود، باز این پرسش باقی میماند که چطور مادهای متفکر و واجدِ حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی چون آدمفضاییها از دلِ مادهای ماتریالیستیک و بدون هر گونه ذهن و آگاهیِ مرموز برآمدهاست؟ (قید مرموز بودن را بدین جهت به کار میبرم تا با ذهن و آگاهیِ بشری و انسانی قیاس نشود و ضرورتاً با تقلیلگرایی و سادهسازی، انسانوار تداعی نشود).
اشاره شد که ماتریالیسم و ناماتریالیسم، نقیض یکدیگرند و خدای متشخص و خدای نامتشخص نیز چنین وضعیتی دارند. دو مفهومِ متناقض را نمیتوان با یکدیگر جمع کرد و نیز نمیتوان هر دو را رفع نمود. همچنین در این میان، چون شقِ سومی متصور نمیباشد، میتوان از نقض یا تضعیفِ ادلهی یکی از آن دو مفهومِ متناقض، حسب مورد، اثبات یا تقویتِ دیگری را استنتاج کرد.
با استناد به دلایلِ تامس نیگل (فیلسوفِ شهیرِ ذهن و بی اعتقاد به ادیان تاریخی و الله)، در کتابِ ذهن و کیهان، با زیرعنوان «چرا تصورِ ماتریالیستیِ نوداروینی از طبیعت، به احتمالِ قریب به یقین باطل است» و نیز با استناد به نقادیِ برخی دیگر از متفکرین، تبیین ماتریالیستیک از منشاء «حیات و ذهن و آگاهی و خودآگاهی»، به قول تامس نیگل، قریب به یقین خطاست و البته نظر به اینکه در چنین مواردی، حصولِ یقین ناممکن است، به بیان دیگر میبایست چنین نتیجه گرفت که «ادلهی گمانهزنیِ ماتریالیسم در این خصوص، بسیار ضعیف و احتمال صدق آن، بسیار بعید است».
به نظرم با این مبنا، ما به لحاظِ معرفتی و عقلی، مجازیم تا نقیضِ ماتریالیسم را به نحوِ ظنی و غیرقطعی و تا اطلاع ثانوی به حوزهی باورهایِ خویش راه دهیم و احتمالِ صدقش را نظر به وضعیتِ ماتریالیسم، بیش از پنجاه درصد بدانیم. منتها از آنجا که قبلاً با دلایلی عقلی، ادلهی وجود خدای متشخص به عنوان یکی از دو مدلولِ ناماتریالیسم، نقض و بیاعتبار شده است، گزینهی خدای نامتشخص باقی میماند.
ضمناً پیش از این در نوشتاری دیگر اشاره کردهام که مفهوم خدا در سیاقِ خدایِ نامتشخص، بدین جهت که خداوند حقیقتی علاوه بر n موجودِ ممکن و متصور در دایرهی هستی نیست؛ زائد و اضافه است و «خداوند» فی الواقع نامیست بر تمامیتِ «من و تو و او و ما و شما و ایشان و آن و آنها»؛ یعنی بر تمامیتِ n هستومندِ ممکن و متصور و موجود در دایرهی هستی. در این تلقی و گمانهزنی، ذرهای در جهان وجود ندارد که از خداوند پُر نباشد. گمان میکنم، ماتریالیسم چونان کلهقندی هرمی شکل مینماید که برخلاف ادعای مارکس، بر قاعده استوار نیست؛ بلکه با سرِ خویش راه میرود و لازم است تا وارونه گردد و بر پا شود.
پس از این مرحله، اگر استدلالهای عقلی و بین الاذهانیِ صورت گرفته که ادعایِ اثباتِ قطعی و تحصیلِ یقین ندارد، صحیح و معتبر باشند و اگر توانسته باشم توجیهی خردپسند برای باوری ظنی و غیرقطعی نسبت به خدایِ نامتشخص و متعلَّقِ ایمانی متواضعانه ارائه دهم، از تجربیاتِ شخصی و باطنی و معنوی نیز به نظرم میتوان در ساحتِ فردی برای حمایت از ایمان مدد گرفت. البته میبایست بسیار مراقبت و احتیاط کرد و به خطرِ سقوط در چاهِ ویلِ خرافات و به مغاک و ورطهای که چونان هیولا دهان گشوده و به انتظار طعمه است، دقت نمود. از معنویتِ سازگار با عقلانیت تا دعوی اطلاع از «خداوند میفرماید که...»، سر سوزنی بیش فاصله نیست. مدد گرفتن از تجربیاتِ شخصی و باطنی و معنوی، بدون مراقبتِ لازم توسط عقلانیت و بدون نگاه انتقادی و استدلالی، به سرعت ممکن است به طرحِ ادعایِ تقریرِ ذهنِ خداوند و یا به طرحِ ادعایِ اطلاع از تعدادِ دربانهایِ جهنم و تعدادِ بالهایِ فرشتگان بیانجامد. این تجربیاتِ ماقبلِ تفسیر، ممکن است صرفاً یک تماس باشد و نه مجرایِ شناخت. آنگاه که برای شناخت و تفسیر و صورتبندیِ مفهومی و گزارهای نسبت به آن تجربههایِ خام و بیصورت، به ذهن و زبان پناه میبریم نیز به قیاسِ مورچهای که میخواهد کوهی را جابجا کند، به حکم استقرای تاریخی، ظاهراً راهی برای رهایی از دچار شدن به رهزنی و اعوجاج وجود ندارد.
(ادامه دارد)
➖➖➖
✅ نقدآگین را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘خدای نامتشخص؛ حکایت همچنان باقیست
✍️#علیرضاموثق
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۲۳ دقیقه و ۴۰ ثانیه
#مقاله #نظریه
#خداشناسی #خدای_متشخص #خدای_نامشتخص #خدای_ادیان #خدای_تاریخی #ماتریالیسم
#نقد_ادیان #شرور_گزاف #برهان_شر
#باروخ_اسپینوزا #تامس_نیگل #مصطفی_ملکیان…
✍️#علیرضاموثق
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۲۳ دقیقه و ۴۰ ثانیه
#مقاله #نظریه
#خداشناسی #خدای_متشخص #خدای_نامشتخص #خدای_ادیان #خدای_تاریخی #ماتریالیسم
#نقد_ادیان #شرور_گزاف #برهان_شر
#باروخ_اسپینوزا #تامس_نیگل #مصطفی_ملکیان…