#مازندران
گویی
#پاییز من هستم
با رنگی سیّال
غمگین و حزن آلود
در آخرین عروج...
وبرگریزان
در بالاترین پلکان ایستاده ای
تنها
به تماشای رفتنت می نشینم
آه
این تاقچه ی مادر بزرگ
در قاب عکس ماه بر آمده
شاخه هاش ریخته بر جام وجود
چقدر مست زل بزنم
به چشمهایت
و پلکهای تو را بشمارم؟!
انگار
فصلها را گم کرده ام
در فراموشی مطلق !
لب هایت را غنچه کن
ببوس مرا
و بگذار در آغوشت
تا بیداریِ #زمستان بخوابم
عكس و شعر: #زکریا_سمائی
۳ / آبان / ۹۷
@BiutifulIran
گویی
#پاییز من هستم
با رنگی سیّال
غمگین و حزن آلود
در آخرین عروج...
وبرگریزان
در بالاترین پلکان ایستاده ای
تنها
به تماشای رفتنت می نشینم
آه
این تاقچه ی مادر بزرگ
در قاب عکس ماه بر آمده
شاخه هاش ریخته بر جام وجود
چقدر مست زل بزنم
به چشمهایت
و پلکهای تو را بشمارم؟!
انگار
فصلها را گم کرده ام
در فراموشی مطلق !
لب هایت را غنچه کن
ببوس مرا
و بگذار در آغوشت
تا بیداریِ #زمستان بخوابم
عكس و شعر: #زکریا_سمائی
۳ / آبان / ۹۷
@BiutifulIran