ایران زیبايم
#ترانه #سيد_مهدى_موسوى نور بی اسم توی ذوقم زد باز شد یک دریچه در کمدم اول شعر از تو افتادم به کجایی که می رود به خودم *** اسب سرکش شب مرا زین کرد از سر زندگیت سر رفتم پاره خطی شدم که پاره شده بی تو از صفر تا #سفر رفتم *** #برج_میلاد مثل من خم شد «ده مهر»ی…
.
ابر بودم به عرش تکیه شده
بعد باران شدم زمین رفتم
خواستم با خودم قدم بزنم
تا که یک دفعه روی مین رفتم!
***
منفجر شد تمام کودکی ام
پخش شد در جهان نیمه تمام
هر طرف توپ و تانک و خمپاره
جاده می رفت تا خود #ایلام…
***
قبرها را یواش وا کردم
بوی #مهران و کربلا می داد
موشک بچه گانه ام برخاست
پشت دیوار عشقمان افتاد
***
پابرهنه دویدم از پی آن
با دو خاتون کنار کوه #دنا
آب و نان را گرفتم و خوردم
تازیانه به دست های شما
***
نه سر کوه خواستم… و نه اسب
رفتم از دست های تو به عروج
در من از بی منی سخن گفتم
مثل خوابی گذشتم از #یاسوج
***
فلسفه کردم از سکوت شدن
کشتی و کشتم از تو شاعر را
گوسفندان به راه افتادند
بی وطن بودن عشایر را
***
همه ی کشتزارهای جهان
مثل رؤیای من ملخ زده بود
رفتم از #شهرکرد غمگینت
که به من سال هاست یخ زده بود
***
باورت می کنم که فکر منی
گریه ات می کنم؛ ولی شادم
سادگی های کوچکی دارد
کوه خوشبخت #خرم_آبادم
***
در سیاهی محض بی خبری
از غم و زخم های کاری من
چند قرن و هزاره عاشق توست
توی این غار کنده کاری من
***
خواستم مثل خاک #کرمانشاه
سر به هر قصه ی جنون بزنم
خواستم توی خواب شیرینت
تیشه بر قلب #بیستون بزنم
***
زل زدم توی چشم غمگینت
از لب تو نخورده مست شدم
لاف مردی زدم به کوه و دشت
پهلوانی پس از شکست شدم
***
خواب زن بود عشق رویاییت
راست کردم به تو شب کج را
خسته در کوه راه افتادم
آخرین گریه ی #سنندج را
***
پشت سر: «تا ابد عزیزم» تو
رو به رو: «با خودت چه کردی» من
جمع شد کل ابرهای جهان
گوشه ای از لباس کُردی من
***
#همدان بود تا همه دانند
چه کسی از سفر غم آورده؟
که چرا عقل #بوعلی_سینا
پیش چشمان تو کم آورده؟
***
رفت در قلب، خط میخی تو
کوه بودم که گنج نامه شدی
من به سختی جدا شدم از تو
تو به سختی مرا ادامه شدی
***
ظاهراً دیو قصه من بودم
همه ی راویان چنین گفتند
واقعاً دست بی گناه تو بود
که هُلم داد از سر #الوند
***
از سر سینی ات انار افتاد
قلب من بود روی سردی خاک
خون تمامی مرز را برداشت
جاده خم شد به سمت شهر #اراک
***
بچه ی روستایی قلبم
گم شد از جیغ شهر صنعتی ات
سه… دو… یک… منتظر نشست و شمرد
تا که یک روز بمب ساعتی ات…
***
سنگ در پای من نشست کسی
خون شدم هر دو چشم غمگین را
بچه بودم… و عشق بازی کرد
همه ی پارک های #قزوین را
***
دست تو دور گردنم هُل داد
دادهای مرا به سمت سکوت
شدم آن عشق غیر قابل فتح
کوچ کردم به قلعه ی #الموت
***
در دل کوه ها پلنگ شدم
ماه من! خواستم قوی باشم
توی پس کوچه های #زنجانت
روح غمگین منزوی باشم
***
سوخت یک بوته ی سیاه و پراند
خواب گنجشک های ترسو را
ساخت اما به خاطر تو نشُست
مادرم توی حوض چاقو را
***
عشق از متن زندگی برخاست
تا ورق پُر شد و به حاشیه رفت
لخت شد مثل خنده ای نمکین
توی دریاچه ی #ارومیه رفت
***
مرد این داستان نشد… نه! نخواست
جز تو حتی به هیچ کس برسد
تیر عشقی کشیده ام که مگر
از #دماوند تا #ارس برسد!
***
با تو تا شمسُ و الضحی رفتم
رقصم از یاد قونیه لبریز
تا که با پای کوفته برسم
با تب عشق تا خود #تبریز
***
شهریاری شدم که مُلک نداشت
جز همان دست های کوچک را
تا ببینم چگونه رفت از دست
تا بگریم قیام #بابک را
***
گریه و گریه و کمی گریه
چیزهایی از این قبیل شدم
لهجه ی ترکی ام ترک برداشت
راهی شهر #اردبیل شدم
***
چشمه ای شست از تمامی من
مردِ در قصه ی زنی بودن
توی یک کیف مشترک با عشق
بطری آب معدنی بودن!
***
بوی دریا مرا کشید به خود
بوی دریا نبود… نه! خون بود!
دست در دست هم قسم خوردیم
عشق انجیر بود و زیتون بود
***
اتوبوسی بدون راننده
خواب در ذهن صندلی رفتم
داد می زد کسی کمک… کُـ… کُـ…
توی مرداب #انزلی رفتم
***
داشتم از کلوچه می گفتم
شب خوشمزه ی زنی در رشت
یک نفر گفت: دوستت دارم…
یک نفر گفت: بر نخواهم گشت…
***
رفتم و با خودم خیال شدم
بر نمی گر… نه…. دوستم داری
خوره شد شک؛ به روح من افتاد!
یک جنازه رسید تا #ساری
***
رقص و قِلیان و عشق بازی بود
ساحل بی خیال #بابلسر
داد می زد که آی آدم ها…!
داد می زد… و غرق شد آخر
***
داد می زد که آی آدم ها…!
گرگ ها زُل زده به او خندان
خورد دریا تن نحیفش را
بعد تُف شد به جنگل #گرگان
***
در جدل بود عشق با نفرت
در خطوط شکسته ی بدنم
راه را مثل دست تو گم کرد
سرکشی های اسب #ترکمنم
***
مرگ نزدیک و دیک تر می شد
آخر شعر بود و وقت عزا
داد می زد که خسته ام خسته
گریه می کرد: یا #امام_رضا!
***
باز در کوچه باد می آمد
گفتم این ابتدای ویرانی…
دست بردند داخل سیمان
چند تا نوجوان افغانی
***
چهره ی زعفرانی ام غم داشت
بزم عشاق را به هم می ریخت
دست بیرون کادر با اصرار
زهر در کام #مشهدم می ریخت
گادامه دارد...
#سيد_مهدى_موسوى
@My_BeautifulIran
ابر بودم به عرش تکیه شده
بعد باران شدم زمین رفتم
خواستم با خودم قدم بزنم
تا که یک دفعه روی مین رفتم!
***
منفجر شد تمام کودکی ام
پخش شد در جهان نیمه تمام
هر طرف توپ و تانک و خمپاره
جاده می رفت تا خود #ایلام…
***
قبرها را یواش وا کردم
بوی #مهران و کربلا می داد
موشک بچه گانه ام برخاست
پشت دیوار عشقمان افتاد
***
پابرهنه دویدم از پی آن
با دو خاتون کنار کوه #دنا
آب و نان را گرفتم و خوردم
تازیانه به دست های شما
***
نه سر کوه خواستم… و نه اسب
رفتم از دست های تو به عروج
در من از بی منی سخن گفتم
مثل خوابی گذشتم از #یاسوج
***
فلسفه کردم از سکوت شدن
کشتی و کشتم از تو شاعر را
گوسفندان به راه افتادند
بی وطن بودن عشایر را
***
همه ی کشتزارهای جهان
مثل رؤیای من ملخ زده بود
رفتم از #شهرکرد غمگینت
که به من سال هاست یخ زده بود
***
باورت می کنم که فکر منی
گریه ات می کنم؛ ولی شادم
سادگی های کوچکی دارد
کوه خوشبخت #خرم_آبادم
***
در سیاهی محض بی خبری
از غم و زخم های کاری من
چند قرن و هزاره عاشق توست
توی این غار کنده کاری من
***
خواستم مثل خاک #کرمانشاه
سر به هر قصه ی جنون بزنم
خواستم توی خواب شیرینت
تیشه بر قلب #بیستون بزنم
***
زل زدم توی چشم غمگینت
از لب تو نخورده مست شدم
لاف مردی زدم به کوه و دشت
پهلوانی پس از شکست شدم
***
خواب زن بود عشق رویاییت
راست کردم به تو شب کج را
خسته در کوه راه افتادم
آخرین گریه ی #سنندج را
***
پشت سر: «تا ابد عزیزم» تو
رو به رو: «با خودت چه کردی» من
جمع شد کل ابرهای جهان
گوشه ای از لباس کُردی من
***
#همدان بود تا همه دانند
چه کسی از سفر غم آورده؟
که چرا عقل #بوعلی_سینا
پیش چشمان تو کم آورده؟
***
رفت در قلب، خط میخی تو
کوه بودم که گنج نامه شدی
من به سختی جدا شدم از تو
تو به سختی مرا ادامه شدی
***
ظاهراً دیو قصه من بودم
همه ی راویان چنین گفتند
واقعاً دست بی گناه تو بود
که هُلم داد از سر #الوند
***
از سر سینی ات انار افتاد
قلب من بود روی سردی خاک
خون تمامی مرز را برداشت
جاده خم شد به سمت شهر #اراک
***
بچه ی روستایی قلبم
گم شد از جیغ شهر صنعتی ات
سه… دو… یک… منتظر نشست و شمرد
تا که یک روز بمب ساعتی ات…
***
سنگ در پای من نشست کسی
خون شدم هر دو چشم غمگین را
بچه بودم… و عشق بازی کرد
همه ی پارک های #قزوین را
***
دست تو دور گردنم هُل داد
دادهای مرا به سمت سکوت
شدم آن عشق غیر قابل فتح
کوچ کردم به قلعه ی #الموت
***
در دل کوه ها پلنگ شدم
ماه من! خواستم قوی باشم
توی پس کوچه های #زنجانت
روح غمگین منزوی باشم
***
سوخت یک بوته ی سیاه و پراند
خواب گنجشک های ترسو را
ساخت اما به خاطر تو نشُست
مادرم توی حوض چاقو را
***
عشق از متن زندگی برخاست
تا ورق پُر شد و به حاشیه رفت
لخت شد مثل خنده ای نمکین
توی دریاچه ی #ارومیه رفت
***
مرد این داستان نشد… نه! نخواست
جز تو حتی به هیچ کس برسد
تیر عشقی کشیده ام که مگر
از #دماوند تا #ارس برسد!
***
با تو تا شمسُ و الضحی رفتم
رقصم از یاد قونیه لبریز
تا که با پای کوفته برسم
با تب عشق تا خود #تبریز
***
شهریاری شدم که مُلک نداشت
جز همان دست های کوچک را
تا ببینم چگونه رفت از دست
تا بگریم قیام #بابک را
***
گریه و گریه و کمی گریه
چیزهایی از این قبیل شدم
لهجه ی ترکی ام ترک برداشت
راهی شهر #اردبیل شدم
***
چشمه ای شست از تمامی من
مردِ در قصه ی زنی بودن
توی یک کیف مشترک با عشق
بطری آب معدنی بودن!
***
بوی دریا مرا کشید به خود
بوی دریا نبود… نه! خون بود!
دست در دست هم قسم خوردیم
عشق انجیر بود و زیتون بود
***
اتوبوسی بدون راننده
خواب در ذهن صندلی رفتم
داد می زد کسی کمک… کُـ… کُـ…
توی مرداب #انزلی رفتم
***
داشتم از کلوچه می گفتم
شب خوشمزه ی زنی در رشت
یک نفر گفت: دوستت دارم…
یک نفر گفت: بر نخواهم گشت…
***
رفتم و با خودم خیال شدم
بر نمی گر… نه…. دوستم داری
خوره شد شک؛ به روح من افتاد!
یک جنازه رسید تا #ساری
***
رقص و قِلیان و عشق بازی بود
ساحل بی خیال #بابلسر
داد می زد که آی آدم ها…!
داد می زد… و غرق شد آخر
***
داد می زد که آی آدم ها…!
گرگ ها زُل زده به او خندان
خورد دریا تن نحیفش را
بعد تُف شد به جنگل #گرگان
***
در جدل بود عشق با نفرت
در خطوط شکسته ی بدنم
راه را مثل دست تو گم کرد
سرکشی های اسب #ترکمنم
***
مرگ نزدیک و دیک تر می شد
آخر شعر بود و وقت عزا
داد می زد که خسته ام خسته
گریه می کرد: یا #امام_رضا!
***
باز در کوچه باد می آمد
گفتم این ابتدای ویرانی…
دست بردند داخل سیمان
چند تا نوجوان افغانی
***
چهره ی زعفرانی ام غم داشت
بزم عشاق را به هم می ریخت
دست بیرون کادر با اصرار
زهر در کام #مشهدم می ریخت
گادامه دارد...
#سيد_مهدى_موسوى
@My_BeautifulIran
#معرفي_جاذبه_گردشگري
#غاریخ در روستای #خفر، در ۶۵ کیلومتری جنوب #سمیرم، در ارتفاع ۳۸۵۰ متری قله #دنا میان قله های قدوس و بیژن قرار داره. این غار، یکی از غارهای دیدنی ایرانست ، که در سال ۱۳۴۶ خورشیدی توسط کوهنوردان استان فارس کشف شد. این غار، آبشار یخی و ستون های یخی بسیار جالب توجهی داردو در انتهای غار، دریاچه زیبایی مملو از قطعات یخ شناور مشاهده می شود. از آنجا که درون غار، دما بسیار پایین ست، آبی که در غار جریان دارد یخ می زند و تمام طول سال این غار پوشیده از یخ است و به همین دلیل به این نام معروف شده است. بهترین زمان بازدید از غار اواخر فصل بهار و اوایل تابستان است.
@BiutifulIran
#غاریخ در روستای #خفر، در ۶۵ کیلومتری جنوب #سمیرم، در ارتفاع ۳۸۵۰ متری قله #دنا میان قله های قدوس و بیژن قرار داره. این غار، یکی از غارهای دیدنی ایرانست ، که در سال ۱۳۴۶ خورشیدی توسط کوهنوردان استان فارس کشف شد. این غار، آبشار یخی و ستون های یخی بسیار جالب توجهی داردو در انتهای غار، دریاچه زیبایی مملو از قطعات یخ شناور مشاهده می شود. از آنجا که درون غار، دما بسیار پایین ست، آبی که در غار جریان دارد یخ می زند و تمام طول سال این غار پوشیده از یخ است و به همین دلیل به این نام معروف شده است. بهترین زمان بازدید از غار اواخر فصل بهار و اوایل تابستان است.
@BiutifulIran