فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.9K subscribers
10.9K photos
3.42K videos
520 files
29.5K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝 حلقه کوران به چه کار اندرید؟ دیده بان را در میانه آورید

✍️
عزیز_قاسم_زاده

روز سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ معلمان مطالبه گر در سراسر کشور بنا بر فراخوان #شورای_هماهنگی_تشکلهای_صنفی_فرهنگیان_ایران در اعتراض به مسمومیت های سریالی دانش آموزان دختر دست به تجمع اعتراضی زدند.با وجود اینکه مقامات بالای حکومتی هم آن را «جنایت بزرگ» نامیده اند، اما در این روز برخی از معلمان کشور دستگیر شدند و به برخی دیگر نیز یورش و حمله آورند. در تجمع فرهنگیان #گیلان نیز متاسفانه در جلوی چشم نیروی انتظامی، عمله های خشونت طلب و آمران گوش به فرمانِ به ظاهر آتش به اختیار، به سوی معلمان حاضر یورش بردند و با گاز فلفل و شوکر و لگد به استقبال معلمان رفتند،هم زمان با ۸ مارس و روز جهانی زن بر گونه آنها سیلی نواختند و به محل جایگاه مراسم هجوم آوردند و دستگاه صوتی را ربودند و به عده ای از معلمان حمله بردند.تصاویر منتشر شده خود گواهی از آستانه شناعت و خزانه پر انبان رذالت و ارابه ی جنبانِ ضَلالت سِفلگانی است که در جهت هدم عدالت و حقوق انسان و آزادی سرشتیش،جامه شرارت را به لشکر خشونت بیشتر آمیخته اند و تیغ بی حیایی را بیش از پیش آخته اند و آبروی شریعت را از بیخ برده اند و طریقت معلم ستیزی را پی افکنده اند.تقدیس گرایان جاهل و تلبیسیان حقیقت کُش، بر این باور گشته اند که خیزشی به نام #زن_زندگی_آزادی یک متهم ردیف اول دارد و آن متهم موجودی نام زن است.از همین رو دانش آموزان دختر که طی ماه های اعتراض، پیش قراولان آزادی و زندگی بودند،در اکثر شهرهای ایران به تیر و تیغ نابه کارانِ مسموم ساز، گرفتار آمدند.آنان گویی قصد انتقام و ناامید کردن هزاران امید مردمان بلازده را در دستور کار داشتند و گمان باطل می بردند که تغییر خواهان، رنگ ماتم می گیرند و نومیدانه می گویند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این

خوشا که اندوه بر امید غلبه نیافت و مجروح از خورشید روی بر نتافت و یاس و ترس از خستگان نبارید و قوت غالب از شعله آگاهی و روزن تاریک و معبر باریک راهی به آفتاب یافت.بیرق شجاعت جنبید و کاخ ستم لرزید.خروشِ سروشِ حقیقت برای آزادی و عدالت، گرچه جان های پاکی را به خاک سپرد اما خانه سودا و بام رویا را بر زمین واقعیت پیوند زد.نوجوانان و جوانان به ویژه زنان و دختران دانش آموز و دانشجو،شیر ژیان را هم به سخره می گیرند:
عقل گریزان ز همه کز خروش
نیک گریزد دل شیر ژیان
هست عیان تا چه سواری کند
طفل به یک چوب و دو تا ریسمان

سفلگان و سفیهان مفلس،این بار بی شرمی را عیان تر کردند و وهم باطل بردند که شمشیر انتقام با مسمومیت های سریالی به انسجام می رسد و خروش حق طلبی را به اتمام می کِشد و خشم مقدس را آرام می کند و خورشید افراشتگان را به آقشام می کشد و قامت بلند خیزش آزادگان را خمیده می کند.آنگاه که معلمان بنا بر رسالت معلمی و شرافت انسانی و وظیفه صنفی و رسالت تاریخی،خط قرمز خود را سلامت و حیات دانش آموزان نهادند،درفش تهدید را در هیئت های تخلفات اداری گستردند و معلمان حق طلب و مدافع حقوق دانش آموز و تحصیل رایگان و برابر با امکانات آموزشی مطلوب را در جایگاه مجرم نشاندند تا در نهایت آنها را به توبیخ و تبعید و اخراج و بازنشستگی اجباری بکشند بل مایه عبرت و ترس دیگر معلمان گردند.اما پاسخ معلمان مطالبه گر و کنشگران صنفی، سعدی وار به این فسون های بی حاصل چنین است:
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
https://bit.ly/3yswwS0

🆔@MostafaTajzadeh
📝📝📝 یاد یاران زندان

✍🏻حسین رزاق

پس از مدتها پیگیری برای چند روزی مرخصی درمانی بالاخره امروز صبح از اوین مرخص شدم تا خدمت بیماری ناخلفی برسم که سالهاست همراهم شده و این چند ماه جان به لبم کرده بود. گرچه هفت ماه گذشته را کنار دوستان عزیزتر از جانی گذراندم که هر دمی در کنارشان فرصتی بزرگ بود و بینظیر برای ساختنی ز نو اما حسرت بزرگی مدام جان و روانم را می‌آزرد که در روزهای تاریخی این سرزمین و در خیزش بزرگ صد روزه‌ی مردم، پایم در بند بود و یارای پا به پائی و همگامی با مردم در خیابان را نداشتم.

حالا و در همین چند ساعت گذشته از ترخیص با آنکه دلگرم آغوش پسرکم، اما دلم جای دیگری سیر میکند، کأنه بخشی از وجودم پیش هم اتاقی‌های قدیم و جدیدم جا مانده؛ رفقایی که هفت ماه به شماره‌ی تقویم و انگاری سالیانی بی‌شمار در کنارشان زیستم و قاعده‌ی هفتاد سال از آنها آموختم. از دکتر سعید مدنی که با قلبی پر از مهر، سایه‌‌ی پدرانه‌اش را هرگز دریغ نکرد و لحظه لحظه‌ی کنارش بودن آموزه‌ای بود تازه و بدیع از شرافت و نجابت و مقاومت.

از آقا مصطفی تاجزاده که صداقت و سلامت و عزتش را با هیچ موهبتی که لکه‌ای به شرفش بیندازد تاخت نزده و پایداری و شهامتش در اصلاح خود و نقد گذشته‌اش مثال زدنیست، از امیرسالار داوودی که بی ذره‌ای چشمداشت وکیل محبوسین شده و یار حقوقی دربندان است، چه سیاسی چه مالی، و قید خواب و خوراکش را هم میزد بلکه گره‌گشای محبوسی شود (امیدوارم بزودی تصویر او را هم در آزادی و کنار آیلین عزیزش ببینم)، از سیداسماعیل نجیب که عمری شهره به شرف بودنش را به انبوهی از پرونده‌سازی‌ها هم خدشه نیفتاده، و از رفقای جانی که ماهها در یک سالن و کنار هم زندگی کردیم و شریک غم و شادی هم شدیم. عزیزانی چون رضا شهابی و حسن سعیدی و کیوان مهتدی، رسول بداقی و جعفر ابراهیمی، دکتر ارادتی و سپهر ضیائی، علی یونسی و امیرحسین مرادی، سیامک نمازی و دوستان محیط زیستی و تمام عزیزانی که کنار وجود مقاومشان بودن مغتنم بود و آرزوی آزادی و رهایی هرچه سریعتر تک تکشان را دارم و سلامتی برای تک تک آنها که در روزهای گذشته آزاد شدند و رفتند و نام‌هایشان بسیار بزرگ است.

گرچه تلخی این فراق را مرخصی درمانی رفیق و برادر عزیزم، مهدی محمودیان که رفاقت و برادری را در حقم تمام کرد، آنهم ساعتی پس از من، کمی شیرین کرد و چشم روشنی شد برای همه و همچنین مرخصی دیروز محمدرضاجلائی‌پور عزیزم.

این ماه‌های شتابان روزهای بیشماری شد با حادثه‌هایی بسیار تا رهائی در دید رس بیاید گرچه ره صعب است تا آزادی. اما این وطن وطن میشود حتی به بهای جان ما و رنگینی خیابان‌ها.

#زن_زندگی_آزادی
@MostafaTajzadeh
📝📝📝تغییر را به‌رسمیت بشناسیم/جامعه را نمی‌توان با بخشنامه به عقب بازگرداند

✍🏻
محمد رهبری

مشاهده جالبی که این روزها در سفر به شهرهای اهواز، شوش و شوشتر داشتم تأثیر جنبش ‎#زن_زندگی_آزادی است که در قالب نوع پوشش زنان و دختران دیده می‌شود. هرچند تعداد افراد بدون روسری به‌اندازه تهران نیست، اما باز هم انتظار این گستردگی و فراگیری را نداشتم. این گستردگی جغرافیایی، بیانگر تغییری بزرگ و واقعی در بطن جامعه ایران است. تغییری که نماد ‎#سال۱۴۰۱ شد.

هرچند عده‌ای نمی‌خواهند این تغییر را باور کنند یا تصور می‌کنند می‌توانند آن را به‌عقب بازگردانند، اما من تصور می‌کنم تغییری که از دل جامعه برخواسته و مبتنی بر تغییر سبک زندگی افراد زیادی باشد، پایدار خواهد بود. این تغییرات، بخشنامه‌ای یا ناشی از تبلیغات خارجی نیستند که با یک بخشنامه جدید یا فیلترینگ بتوان جلوی آن را گرفت و راز ماندگاری آن هم همین است.

@mohammadRahbari @MostafaTajzadeh
🔴 حکایت عافیت‌طلبی ما

✍️محمد رضا بهنام نژاد - بازنشسته فرهنگی

یه همکار خیلی خوبی تو مدرسمون داشتیم،
از اون همکارای واقعا ساکت و بدون حاشیه و کاملا مهربون.

این بچه اصلا بلد نبود بدبین باشه؛
بلد نبود منفی فکر کنه؛
بلد نبود به کسی سوء ظن داشته باشه؛
بلد نبود بد کسی رو بخواد؛
بلد نبود زرنگ بازی در بیاره؛
اصلا بهتره بگم مهربونی تو ذاتش بود.

تقریبا تمام سال های خدمتم در آموزش و پرورش استثنایی استان قزوین،کنار هم بودیم و همیشه همدیگه رو می دیدیم.

یه جمله اش که همیشه اذیتم می کرد، این بود:
ما دو نفری حقوق داریم
( خانمش هم شاغل بود )
خونه هم دارم،
ماشینمم که هست،
پس از شرایطم راضی ام.

منم بهش می گفتم تو دو موتوره هستی و دوگانه سوز و فقط داری خودت رو می بینی،
به اونایی که همسر شاغل ندارن فکر کن که خرجشون جوابگو نیست و مجبورن سرویس مدرسه رو بگیرن یا مسافرکشی کنند. به بچه های استثنایی بیتوته ای ( خوابگاهی ) خودمون فکر کن که به خاطر مشکلات مالی وزارتخانه مجبور بودن هر روز به غذاهای بی کیفیت تری تن بدن و در انتها نیز مجبور شدیم خوابگاه رو به دستور اداره کل تعطیل کنیم و دانش آموزان نابینا و ناشنوا رو به شهرها و استان های خودشان برگردونیم ‌‌و درس بی درس. به پدر و مادرایی فکر کن که به خاطر نداشتن پول کمک اجباری به مدرسه خجالت زده ان و هزاران درد بی درمان دیگه ی این وزارتخونه

خلاصه، کارهای صنفی منو که می دید، بهم می گفت:
تو که وضعت بد نیست و نیازی به چیزی نداری،
پس برای چی این کارها رو می کنی و برای خودت دردسر درست می کنی،
بشین سر جات دیگه. 😂😂

منم همیشه جوابم تکراری بود:
ما برای اینکه وضعمون بدتر از این نشه، داریم تلاش و فعالیت می کنیم؛
وگرنه امیدی به بهبود وضعیت نداریم.

بهش می گفتم می بینم روزی رو که نداشته باشن بهمون حقوق بدن و یا اینکه هر ۲ ماه ۱ بار برامون واریز کنند یا حتی حقوقمون رو نصف، و زوج و فرد کنند.

خلاصه اینکه من بازنشسته شدم و تمام؛ و
اونم داره سال های ۳۳ - ۳۴ سابقه اش رو می گذرونه.

اما ۲ - ۳ سال پیش دیدمش،
از سخت شدن شرایط و زندگیش می گفت و اینکه
بچه ها بزرگ شدن و خرج ها بالا رفته و دیگه حقوق ها جوابگو نیست.
می گفت خدا به داد تک موتوره ها برسه،
واقعا شرایط سخت شده.

تازه اونجا فهمیدم که ما معلما هم در درک شرایط موجود درجاتی داریم!

خیلی ها سال ها پیش متوجه اوضاع فَشَل و نابسامان آموزش و پرورش شدند و حرفشون رو زدند و زندان کشیدن و هزینه ها دادن تا بفهمند که نباید اسرار هویدا کنند.
برخی هم مثل همین همکار داستانم ۳ سال پیش متوجه شدند که اوضاع آموزش و پرورش اصلا خوب نیست.
برخی ها هم شب ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ وقتی حقوقشون رو نریختند، متوجه اوضاع فَشَل شدند و فریاد وامصیبتا سر دادند!

تعدادی از معلمان هم هنوز نیازی نمی بینند که متوجه بشن؛
به عبارت بهتر،سودشون توی متوجه نشدنشونه، و این سر در برف کردن های برخی را پایانی نیست.

با این همه امید دارم؛ که همکار فرهنگیم این پست رو بخونه و بدونه جواب نگاه عافیت طلبانه و در سایه نشستن من و اون رو، #اسماعیل_عبدی، #رسول_بداقی، #جعفر_ابراهیمی، #صادق_صداقت، #سلیمان_عبدی، #مهدی_فتحی، #حسین_رمضان_پور و خیلی های دیگه از معلمان زندانی دارن در روزهای نوروز ۱۴۰۲ می دن. روزهایی که دور از خانواده و عزیزانشون در زندان کچویی کرج و اوین و … به سر می برن. و یا همکارایی که با احکام بازنشستگی پیش از موعد و یا انفصال موقت و اونم با حقوق هایی ۵، ۶ میلیونی شب عید رو می گذرونند.

پایان سخن اینکه؛
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی
هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است

#معلمان_زندانی_را_آزاد_کنید
#زن_زندگی_آزادی
🔹🔹🔹
@MostafaTajzadeh
🆔
@kashowra
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📝📝📝امروز در اولین پنجشنبه سال به مزار زیباترین و بهترین فرزندان آمل #غزاله_چلابی و #عرفان_رضائی عزیز، دو کشته‌ به تیر استبداد رفتم.

✍🏻 حسین رزاق

من آملی نیستم و فقط این چندسال اخیر در آمل هم زندگی کرده‌ام اما در تمام روزهای جنبش #زن_زندگی_آزادی، وقتی از پشت دیوارهای بلند اوین خبری از تسخیر خیابانهای آمل زیر گامهای اهالی‌اش میرسید، با افتخار از این شهر عزیز میگفتم.

امروز اما وقتی بر سر مزار غزاله و عرفان با مادران گرامی و شجاعشان هم‌صحبت شدم و روایت شب حادثه را شنیدم که چه بی‌باک پا به خیابان گذاشته‌اند، از فشارهای امنیتی که آنها را قوی کرده و در دادخواهی مصمم‌تر، جوان همسایه‌مان را دیدم که مسیری طولانی را تا مزار عرفان آمده بود تا با رفیق قدیمی‌اش تجدید عهد کند و با تمام کنترل‌های امنیتی باز مردم مزار این عزیزان را گلباران کرده‌ بودند، به ساکن این شهر بودن افتخار کردم.

اینروزها هر ساعتی که میگذرد به وضوح مردمی را میبینم که در مسیر صعب و سختِ رهایی وطن از سایه‌ی شوم استبداد، به آزادی و قطعیت پیروزی ایمان دارند و دمی کوتاه نمی‌آیند تا پایان این شب سیه.

@hoseinrazzagh @MostafaTajzadeh