فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝 پیام‌ها و پرسش‌های مهم میرحسین از زندان اختر

✍️
رها سلیمی

اصلی‌ترین تفاوت و مشخصه جنبش اخیر با سایر جنبش‌ها در داخل و خارج از ایران، در همین پیام « زن» نهفته است؛ زیرا در همه تحولات و انقلابات گذشته و جنبش های رهایی بخش جهان، هرگز به «تبعیض جنسیتی» به عنوان یکی از تبعیض های فاحش که نیمی از جمعیت جهان را در بر می گیرد و نیمی از انسان‌ها را از داشتن سهم مساوی و برابری یکسان محروم می‌کند ، توجهی نشده است.

موسوی مشخصاً از این «ساختار تناقض‌آلود» به عنوان «بحرانِ بحران‌ها» نام می‌برد. او عقیده دارد این ساختار دوگانه و متعارض منتهی به «گره‌های کوری» شده که بعد از انقلاب ۵۷ به وجود آمده است؛ «گره‌های کوری» که مشکلات جمهوری اسلامی را غیر قابل حل و غیر قابل اصلاح کرده است؛ از این رو، او نظام را «غیر قابل دوام» می‌خواند، که ناگزیر از جبر تاریخی دچار فروپاشی و سقوط خواهد شد.

آنچه که در هر یک از بازخوانی های تاریخی مذکور غایب بوده است، توجه به عنصر کثرت مذهبی و قومی و نژادی ایران است؛ کشوری که بنیانش ترکیبی از همه ادیان، مذاهب و نژادهاست و تنها محدود به یک نژاد واحد همچون «نژاد آریایی» و یا یک گرایش مذهبی به نام «مذهب شیعه» و یا یک دین واحد به اسم «اسلام » نبوده است. بنابراین، لازم است برای «طراحی ساختار سیاسی» بعدی به بازخوانی مجدد از تاریخ بپردازیم تا بر اساس آن هویتی را برای خودمان خلق کنیم که با همه واقعیت‌های ایران همخوانی داشته باشد.

شایسته است به جای تنش نیروهای اپوزسیون هر کدام به طور جداگانه و در درون اتاق‌های فکر خود به تدوین برنامه و استراتژی بپردازند، آن را به افکار عمومی ارائه دهند تا در اثر تضارب آرا ترمیم شود تا نهایتا به یک رهیافتی مشترک برسد؛ رهیافتی که خروجی آن تدوین یک «برنامه استراتژیک» برای گذار جمهوری اسلامی خواهد بود.

📎متن کامل
@kaleme @MostafaTajzadeh
📝📝📝 روایت تاریخی: "تجربه۱۳۵۸"

بازخوانی پنج انتخابات اولین سال پس از پیروزی انقلاب

✍🏻
سمیه متقی

سخنان اخیر حسن روحانی و پیشنهاد و توجه‌اش به الگوی انتخاباتی سال 1358، اولین‌بار نیست که از سوی یک چهره سیاسی مطرح می‌شود.

همه‌پرسی‌ای که مردم ایران را دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پای صندوق‌های رأی آورد و نظر آنها را درباره اینکه موافق برپایی حکومتی با پیشوند جمهوری اسلامی هستند یا خیر، جویا شد. تصویر فردی که می‌گوید من به «جمهوری اسلامی آقای خمینی رأی می‌دهم» بارها از رسانه‌های مختلف و در صداوسیما منتشر شد و البته در کنارش در سال‌های اخیر تصویر خانمی که می‌گوید مخالف جمهوری اسلامی است و خواهان حکومت «جمهوری دموکراتیک خلق» است.

مجلس اول در تاریخ هفتم خردادماه۱۳۵۹ با ریاست سنی یدالله سحابی و نایب‌رئیسی مهدی بازرگان آغاز به‌کار کرد و بعد از بررسی اعتبارنامه‌ها و انتخاباتِ ریاست مجلس اکبر هاشمی‌رفسنجانی به‌عنوان اولین رئیس مجلس انتخاب شد. نایب‌رئیسان سیدعلی‌اکبر پرورش، سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها، حبیب‌الله عسگراولادی، محمد یزدی، سیدمحمد خامنه‌ای بودند.

با توجه به ترکیب اعضا، می‌توان مجلس اول را متنوع‌ترین و سیاسی‌ترین مجلس در طول حیات جمهوری اسلامی تا به امروز خواند.

🔅متن کامل گزارش را در لینک زیر بخوانید:

https://b2n.ir/s37987
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 ابهام

✍️ کلمه - سید علیرضا بهشتی شیرازی

دوازده روز از انتشار بیانیه مهندس موسوی می‌گذرد و صحبت‌ها در مورد آن هنوز ادامه دارد. ولی درباره آن چه می‌گوییم؟ انگیزه کدام بود؟ قدم بعدی چه خواهد بود؟ آن تک کلمه را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ و قص علیهذا. آیا زبان فارسی این نوشته به اندازه کافی وضوح نداشت تا نیاز به این‌همه تحلیل بعدی نباشد؟ چرا روشن بود، با این حال ابهام قرار نیست هیچ‌گاه تمام شود.

به سویی دیگر از موضوع ابهام بنگریم. در خیابان به فردی خارجی بر می‌خورید که بدون دانستن یک کلمه فارسی می‌کوشد مطالبی را به شما بفهماند. ولی به هیچ‌وجه متوجه چیزی نمی‌شوید. آیا جمله را درست گفتم؟ نه! اگر دقت کنید از همین برخورد گنگ متوجه خیلی چیزها شده‌اید. مثلا او مرد است یا زن. جوان است یا پیر. با توجه به لباسش فقیر است یا ثروتمند. با توجه به لحنش مشکل‌زده است یا گردشگری در حال تفرج. با توجه به نقش چهره‌اش شرقی است یا غربی. و قص علیهذا.
منظور آنکه ابهام امری مشکک (ذومراتب) است، که از یک طرف هرگز به پایان نمی‌رسد و از طرف دیگر لازم نیست مانع از اقدام شود.
آیا اگر مسافر خارجی را مضطر ببینید حجاب زبان مانع از کمک شما به او می‌شود؟ بعید می‌دانم.

مهندس موسوی در بیانیه اخیر خود از ما می‌خواهد جهت رفع بعضی ابهامات تامل و همکاری کنیم، برای نجات ایران. از نظر کسانی که پیشنهاد او را پسندیده‌اند اکنون بزرگ‌ترین سوال این است که برای تحقق آن چه باید کرد. ما ظاهرا در این مورد هیچ نمی‌دانیم. آیا جمله را درست گفتم؟ نه! اگر دقت کنیم در این مورد خیلی چیزها می‌دانیم. اول آنکه یک دست صدا ندارد. به ویژه عملی شدن پیشنهادی به این اهمیت بدون اجماع وسیع ممکن نیست. آیا همچنان نمی‌دانیم که چه باید کرد؟ در حالی که نهادهای امنیتی می‌دانند، کما اینکه این روزها احزاب، گروه‌ها و حتی افراد را تحت فشار شدید گذاشته‌اند، مبادا از این پیشنهاد حمایت کنند. فایده‌ای ندارد. بلکه این کارشان نتیجه عکس می‌دهد.

این فشار تنها دارد بر شکوه میرحسین ما می‌افزاید، کسی که می‌تواند از گوشه حصر با ۱۵۰ کلمه تمامی کشور، تمامی محافل سیاسی، بلکه حتی جمع‌های خانوادگی را به گفتگو در ‌آورد. البته واقع مطلب این نیست. اغلب نیروها آماده چنین اجماعی هستند، ولی چون اجازه سخن گفتن نمی‌یابند همه اعتبار به آن یک نفری می‌رسد که در سخن گفتن از کسی اجازه نمی‌گیرد. دوم تعیین حد است. در هر موقعیتی ما اگر نتوانیم آمال خود را محدود کنیم شاید هرگز موفق به تحقق‌شان نشویم.

تولستوی در یکی از قصه‌های کوتاه خود داستان کشاورزی را می‌گوید که شنیده است در عرض‌های جنوبی‌تر زمین‌های مرغوب به بهای ارزان فروخته می‌شود. لذا برای انجام معامله به سراغ یکی از روسای قبایل قزاق می‌رود، که در می‌یابد شرایط حتی از این هم بهتر است.
قزاقان زمین را نه به جریب و هکتار، بلکه به روز واگذار می‌کنند: ۵۰۰ روبل به ازای هر مساحتی که خریدار بتواند از طلوع صبح تا غروب آفتاب دورش قدم بزند و مرزهایش را علامت بگذارد. البته اگر نتواند تا پایان روز کار را به انجام برساند سرمایه‌اش از دست خواهد رفت. دیگر چه معامله‌ای بهتر از این؟ او راه می‌افتد و هیچ نشده به بیشه‌ای انبوه بر می‌خورد، که می‌تواند برایش درآمد سرشار داشته باشد. آن را در زمینش می‌گنجاند. و به برکه‌ای زیبا. آن را هم می‌پسندد. و به جلگه‌ای حاصلخیز. آن را هم می‌خواهد. و آن یکی را، و بعدی را. غافل از آنکه عصرگاه دارد نزدیک می‌شود.
کشاورز زمانی به اشتباهش پی می‌برد که دیگر دیر شده است. اگر از ماهی‌ یا منظره دریاچه صرف نظر کرده بود شاید می‌توانست تا پایان مهلت به جای نخست باز گردد.
اگر به چوب‌های بیشه طمع نداشت این کار را حتما با موفقیت به انجام می‌رساند. ولی اینک قرار است همه چیزش را ببازد. بلکه از آن هم بدتر.
او از ترس شکست، خسته و تکیده شروع به دویدن می‌کند و بر اثر فشاری که به خود می‌آورد جانش از دست می‌رود؛ عبرتی برای هر آرزومند.

ما اگر نتوانیم آمال خود را محدود کنیم شاید هرگز موفق به تحقق‌شان نشویم. این نکته‌ای نیست که من بدانم و فطرت‌های خردمند ندانند. لذا به زودی خواهید دید که بحث‌هایی که میان‌مان جریان دارد از بساطت کنونی فاصله می‌گیرد و متوجه ارزیابی خواسته‌ها و توانائی‌ها می‌شود. فعلا، به رغم مه سنگینِ ابهام، دو قدم واضح است. جلوتر هم که برویم گام‌های بیشتری روشن خواهد شد.

@kaleme @MostafaTajzadeh
📝📝📝ارمایل‌‌ها و گرمایل‌ها و شیشه عمر ضحاک‌ها

✍🏻حامد شجاعی

پایه‌های حکومت مخوف ضحاک خیلی پیش‌تر از دادخواهی کاوه آهنگر و به صحنه درآمدن فریدون، به دست ارمایل پاک‌دین و گرمایل پیش‌بین سست شد وقتی که در خلوت دو نفره، پرده ترس حاکم بر جامعه ضحاک‌زده را آرام و بی‌صدا دریدند و به این باور رسیدند که می‌شود با تدبیری روند پیشروی ضحاک و مارهای روی دوشش را کند کرد و در ادامه چشم به راه اتفاقات و اقداماتی دیگر ماند تا رهایی از سیطره و سلطه ضحاکیان ممکن شود. حکایت ضحاک و ارمایل و گرمایل و خروش کاوه و بر تخت نشستن فریدون، اگر چه در حدود هزار سال قبل توسط فردوسی، با نگاهی بر تاریخ هزار سال قبل‌تر از زمان نگارش شاهنامه نوشته شده اما پنداری شرح همه ادوار و اقسام حکومت‌های جائر یا به تعبیر امروزی‌تر آن دیکتاتوری خودکامه یا استبدادی، نه تنها در ایران که در اقصی‌ نقاط جهان است.
از این رو، وقتی خواننده داستان ضحاک در شاهنامه، به تماشای فیلم "۱۹۸۵" می‌نشیند در سیمای همه ژنرال‌های حاضر در محکمه، ضحاک ماردوش را می‌بیند و دادستان و دستیارش گویی همان ارمایل و گرمایل هستند که با از خودگذشتگی و غلبه بر ترس خویش، شروع به جمع‌آوری مدارک و تنظیم لایحه‌ای قوی می‌نمایند تا از مسیر برگزاری دادگاه زمینه دادخواهی کاوه‌ها و برآمدن فریدون‌ها را برای برگرداندن امید و آزادی به مردمان خسته و مجروح از ستم‌‌های ژنرال‌های حاکم بر آرژانتین هموار کنند.
داستان استبداد و مستبد و استبدادزده اما در هر زمان و مکانی که باشد، محتوایی یکسان دارد که متناسب با شکل ظرف زمان و مکانش رنگ و بویی متفاوت پیدا می‌کند. اصل قصه، حدیث مکرر است. پس، کافی‌ست بیننده پس از تماشای فیلم "۱۹۸۵" کتاب "شکستن طلسم وحشت" که گزارشی مستند و روایت‌گونه از ایام زوال کبکبه‌ی ژنرال آگوستو پینوشه، دیکتاتور وحشت‌آفرین شیلی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ قرن بیستم میلادی‌ست را بخواند تا در فضای فیلم مذکور از سال ۱۹۸۵ به سال‌ ۱۹۹۸ پرواز کند و بار دیگر قصه را در یک فضای متفاوت اما به غایت مشابه، با حضور شخصیت‌های جدید بازخوانی نماید. یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب مذکور، سبک نگارش آن است که به دلیل توانمندی ذاتی و تبحر نویسنده، مخاطب را در بستری داستان‌گونه تشویق به پیگیری یک گزارش مستند و بالذات تلخ از رخدادهای هولناک دوران حکومت پینوشه و فراز و نشیب‌های ایام بازداشت خانگی و محاکمه ناتمام و نه لزوما نافرجام او می‌کند؛ و این بی‌شک ثمره هنر آریل دورفمن، نویسنده سرشناس کتاب است. دورفمن که خود زاده آرژانتین اما دارای ملیتی شیلیایی‌ست در زمان کودتای پینوشه، مشاور سالوادر آلنده، رییس‌جمهور شیلی بود و تنها به واسطه یک اتفاق از حمله فوج لشکریان پینوشه به کاخ ریاست‌جمهوری جان سالم به در برد و موفق به گریز از شیلی شد. فلذا آنچه که در کتاب می‌نویسد تلفیقی از تجارب و ادراک شخصی خودش از آن برهه و روایت‌های دست اول کسانی‌ست که با تمام وجود و به بهای جان و عمر خود یا عزیزترین کسانشان روزگار تلخ دیکتاتوری پینوشه را پشت سر گذاشته‌، در آن مقطع محتوم تاریخی از زندگی و زمانه همه مستبدان و جائران تاریخ با ناباوری اما امیدواری، روزهای زوال ضحاک زمانه‌شان را به تماشا نشسته‌اند. از همان نخستین سطور روایت و جایی که دورفمن با بی‌حوصلگی و ناباوری خبر دستور بازداشت پینوشه در بیمارستانی در لندن از سوی قاضی اسپانیایی، بالتازار گازرون، را می‌شنود تا آخرین کلمات نوشته شده در کتاب که خبر از تبدیل نام پینوشه به لفظی برای تحقیر و توصیف ویژگی‌های سخیف افراد در محاورات شهروندان شیلیایی در عصر پساپینوشه می‌دهد خواننده ناخودآگاه در پی شناسایی ارمایل و گرمایل داستان ضحاک شیلی در قرن بیستم است.

برای خواندن متن کامل کلیک کنید:
https://bit.ly/3KaIeHZ
@charsooyefarhang @MostafaTajzadeh
📝📝📝 نگاه هوش مصنوعی: "ایران چگونه دموکراتیک می‌شود؟"

فردی دیدگاه ChatGPT را درباره دموکراسی در ایران پرسیده است، پاسه را در این پست می‌خوانیم:

حتما درباره chatgpt و استفاده از هوش مصنوعی چیزهایی شنیده‌اید. سوالی یکی از دوستان از من داشت که من آن را با چت جی‌پی‌تی در میان گذاشتم. جوابش انصافا خردمندانه بود. ملاحظه بفرمایید.

ایران چگونه می‌تواند به سمت یک دولت دموکراتیک حرکت کند؟

پاسخ: حرکت به سوی یک دولت دموکراتیک فرآیند پیچیده‌ای است که عوامل زیادی از جمله تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را در بر می‌گیرد. در مورد ایران، در اینجا گام‌های بالقوه‌ای وجود دارد که می‌توان برای حرکت به سوی یک دولت دموکراتیک‌تر برداشت:

۱. تضمین حقوق اساسی بشر: هر دموکراسی مستلزم پایه‌ای از حقوق اولیه بشر مانند آزادی بیان، تشکل، و تجمع و همچنین آزادی از بازداشت خودسرانه و شکنجه است. ایران برای حرکت به سمت دموکراسی باید این حقوق را برای شهروندان خود تضمین کند.

۲. افزایش مشارکت سیاسی: شهروندان باید بتوانند در فرآیند سیاسی مشارکت داشته باشند تا تأثیر معناداری بر تصمیمات دولت داشته باشند. ایران می‌تواند مشارکت سیاسی را با اجازه دادن به انتخابات آزاد و منصفانه، حفاظت از آزادی مطبوعات و کاهش محدودیت‌ها بر احزاب سیاسی و سازمان‌های جامعه مدنی افزایش دهد.

۳.کاهش قدرت ولی‌فقیه: نظام سیاسی کنونی ایران تحت سلطه ولی‌فقیه است که حرف آخر را در مورد همه تصمیمات مهم می‌زند. کاهش قدرت ولی‌فقیه و توزیع عادلانه قدرت بین شاخه‌های مختلف حکومت می‌تواند نظام را دموکراتیک‌تر کند.

۴. ترویج جامعه مدنی: جامعه مدنی نقش مهمی در ترویج ارزش‌های دموکراتیک و پاسخگو کردن مقامات دولتی ایفا می‌کند. ایران می‌تواند با کاهش محدودیت‌ها بر سازمان‌های غیردولتی و اجازه تشکیل اتحادیه‌های کارگری مستقل و سایر گروه‌ها، جامعه مدنی را ارتقا دهد.

۵. ترویج توسعه اقتصادی: یک اقتصاد قوی برای یک جامعه باثبات و دموکراتیک ضروری است. ایران می‌تواند با تنوع بخشیدن به اقتصاد خود، کاهش فساد و بهبود دسترسی به آموزش و مراقبت‌های بهداشتی، توسعه اقتصادی را ارتقا دهد.

شایان ذکر است که حرکت به سوی یک دولت دموکراتیک فرآیندی پیچیده و تدریجی است که می‌تواند سال‌ها طول بکشد. این امر مستلزم تلاش‌های مداوم دولت ایران، جامعه‌مدنی و جامعه بین‌المللی است.

پی نوشت: معلومه حواس هوش مصنوعی بیشتر از ما شهروندان ایرانی به دشواری راه چگونگی تحقق دموکراسی در ایران متوجه است! و اینکه با این دستورالعمل چه مسئولیتی متوجه تک تک ما ایرانیان است!
@MostafaTajzadeh
📝📝📝زیستن در دایره‌ حقیقت، شیوه‌ مبارزه‌ مداوم

✍️الهه رضوی

پشت جلد کتاب "قدرت بی‌قدرتان" را جایی خواندم و به سمتش کشیده شدم،‌ آن جا که می‌گفت: "...لازم نیست مردم همه‌ دروغ‌ها و مغلطه‌های این نظام را باور کنند،‌ اما بایدچنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست‌کم درسکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغ‌ها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ‌ها و در بطن آن ها زندگی کنند...".

این جمله‌ها را که می‌خواندم گفتم حتماً کتاب روی صحبتش با ماست.از عنوانش هم اینطور برمی‌آید. مردم بی‌قدرتی که درکشوری بانظامی استبدادی یابه قول نویسنده درنظامی پساتوتالیتر زندگی می‌کنند و خود به خوبی می‌دانند که زیر سایه‌ چنین نظامی زندگی می‌کنند اما نمی‌توانند چیزی را تغییر دهند. و حالا که نمی‌توانند چیزی را تغییر دهند بهتر است در سکوت نظاره‌گر باشند و بگذرند. نویسنده می‌گوید کافی است این مردم بپذیرند که با این دروغ‌ها و در بطن آن‌ها زندگی کنند.زیرا به این‌ ترتیب بر نظام صحه می‌گذارند، اطاعت‌شان را از نظام نشان می‌ دهند،‌ نظام را می‌ سازند و اصلاً خودِ نظام می‌شوند.

کتاب "قدرت بی‌قدرتان" پارسال در ایران منتشر شد اما مثل کتاب‌های "شکستن طلسم وحشت" و "امید در تاریکی" امسال مورد توجه قرار گرفت، بعداز کشتار خیابانی آبان‌ماه و سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی به دست سپاه.

کتاب را "واتسلاو هاول" نوشته و نشر نو با ترجمه‌ احسان کیانی‌خواه منتشر کرده است. هاول نقش پررنگی در انقلاب مخملی خشونت‌پرهیز چکسلواکی داشت و بعد از به ثمر رسیدن انقلاب و جدا شدن "چک" و "اسلواکی"، به ریاست جمهوری کشور چک برگزیده شد. بسیاری منتقد عملکرد او و سیاستی بودند که بعد از به قدرت رسیدن در پیش گرفت.

محمدمختاری، نویسنده و شاعر ایرانی کـه در قتل‌های زنجیره‌ای دگراندیشان در ایران به قتل رسید، در نوشته‌ ای با عنوان "کریسمس مبارک آقای هاول" از او در قبال موضع‌گیری‌اش در جنگ‌های بالکان انتقاد کرد و دغدغه‌های هاول قبل از دستیابی به قدرت را به او یادآور شد.
@MostafaTajzadeh
متن کامل در سایت زیر بخوانید،
https://www.aasoo.org/fa/notes/2726
📝📝📝به نام خدای رنگین‌کمان

به نام زن زندگی آزادی

بیانیه ششم مجمع دانش آموختگان ايران اسلامي در پی خیزش آزادی خواهانه مردم ایران

بیش از یک قرن از حرکت آزادی خواهانه و دموکراسی خواهانه مردم ایران و چهل و چهار سال از عزم جدی مردم برای حاکمیت قانون و حکمرانی مردم بر مردم و تبلور حکومت عادلانه‌ی مبتنی بر آرای همه‌ی مردم می‌گذرد.
(ان الله لایغیرو مابقوم حتی یغیرو ما بانفسهم)
اما آنچه کماکان دیده می‌شود تفاسیر و اجراهای استصوابی از قانون است؛ سیاستگذاران و مجریانی که گویی آن همه تلاش و خون دل خوردن و از دست رفتن جان‌های گرانمایه رابه هیچ می‌انگارند.
امروز درحالی به روزهای پایانی اولین سال از قرن جدید خورشیدی پا می‌گذاریم که فریاد آزادی خواهی مردم ایران، بلندتر از گذشته است. بیش از پنج ماه از جنبش آزادی خواهی «زن، زندگی، آزادی» برای استقرار حاکمیت قانون بر جامعه و پایان دادن به رویه‌های ابتر و روشهای سلیقه‌ای و استصوابی گذشته است. لیکن آنچه مردم را ناامید تر کرده است، ناامیدی از حرکت‌های اصلاحی در جامعه می‌باشد، متاسفانه تمام دربها بسته و همه‌ی حرکت‌ها به بن‌بست منتج شده و با بی اعتنایی سخت حاکمان مواجه گشته است.
اتفاقات تلخ و غم‌انگیز ماه‌های گذشته، معلول عللی است که نباید چشم‌ها را بر روی آنها بست. نگرانی‌هایی که در سطح جامعه، خود را به صورت اعتراضات گسترده نشان داد، توجه به این نکته را به ذهن‌های بیدار متبادر می‌کند که تغییرات ساختاری و جدی در سطح مدیریت کلان کشور، انتظاری شایسته و بایسته است.
عدم توجه به هشدارهای دلسوزان ایران که به قول مرحوم بازرگان، شاید آخرین افراد و گروه‌هایی باشند که به زبان سیاست با حاکمیت سخن می‌گویند و به بن‌بست کشاندن گفتگوی کاربردی به عنوان راهِ برون رفت از مشکلات امروز جامعه‌ی ایرانی، نشان از همان تفاسیر و مجریان استصوابی دارد.
مجمع دانش آموختگان ایران اسلامي معترض هست که چرا به هشدارهای جناب آقای خاتمی توجه نشد و چرا حاکمیت نتوانست به اصلاح درون زا دست بزند و اصلاحات مورد نظر مردم را محقق سازد؟ و چون حاکمیت به خواست و مطالبات مردم بی توجهی کرد راهی جز پیمودن راه مهندس موسوی برای مردم و جریان‌های مدنی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... باقی نگذاشته است که بیانیه مهندس موسوی بیانگر همین واقعیات مبتلابه کشور است،
مجمع دانش آموختگان ایران اسلامی این دو خط را مانند دو مرحله نهایی در پیش روی حاکمیت می‌داند. به اعتقاد «ما» وضعیت فعلی در عرصه‌های داخلی؛ با اعتراضات گسترده از یک طرف و عرصه های خارجی؛ با اجماع جهانی برای عدم وجود ج‌اسلامی از طرف دیگر ، تنها دوگام را برای حاکمیت باقی گذارده است:
گام اول اصلاح ساختاری و رفع مشکلات سیاسی، اجتماعی و سیاسی می باشد که گریبان جامعه را گرفته است و این اصلاحات را با برگشت به مردم و حذف هر آنچه در این ۴۴سال، حکومت را از مردم دور کرده، می‌دانیم، و گام دوم اما به هسته‌های سخت قدرت مربوط می‌گردد که به عدم پذیرشِ اصلاحات در ساختار حاکمیت و استنکاف از تغییرات اساسی و عدم توجه به خواست‌ها و مطالبات مردم تمایل دارد و در پی تاسیس حکومت اسلامی و حذف قطعی جمهوریت نظام است؛ به این هسته سخت قدرت هشدار می‌دهیم که هرحرکتی بدون همراه داشتن مردم که نشانه اش در همه‌پرسی آزاد و عادلانه و منصفانه مورد قبول مردم مشخص می‌شود، به سوی سقوط حتمی منجر خواهد شد و با اجماع جهانیِ صورت‌ گرفته علیه ج‌اسلامی، روزهای سخت‌تری را برای مردم و کشور رقم خواهند زد و بدانند که با توجه به مخالفت اکثریت ایرانیان با وضعیت موجود و ‌مخالفت با عاملان این وضعیت، که آن را حاکمیت یک دست شده می‌دانند، ج‌اسلامی را برابر اجماع جهانی تنها گذارده و از آن بیش از حال روی‌گردان خواهند گردید و در چنین شرایطی است که سقوط هر حاکمیتی حتمی و بلاشک صورت خواهد گرفت.
مجمع دانش آموختگان ایران اسلامی پیشنهاد می‌کند توجه به توصیه‌های آقایان #خاتمی، #موسوی و #تاج‌زاده به عنوان راه برون‌ رفت از وضعیت فعلی و قدم گذاردن به وضعیت مطلوب، که همانا خواست مردم برای تحقق حاکمیت قانون می باشد، به فوریت مورد بررسی و اقدام قرار گیرد.
مجمع دانش آموختگان ایران اسلامی ضمن به رسمیت شناختن جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تاکید می‌کند بازنگری ساختاری در اصول، رویکردها و ساختارهای حاکمیتی و نیز قانون اساسی و تامین آزادی فرد فرد آحاد جامعه از الزامات امروز جامعه ایران است.
باشد که ایرانی برای همه ایرانیان با محوریت قانون و در راستای اهداف توسعه پایدار کشور و در مسیر حاکمیت خرد و توجه به خواست‌های مردم و منافع ملی و استقلال کشور، تعامل برد-برد با دنیا را شاهد باشیم.
والسلام علی من تبع الهدی
مجمع دانش‌آموختگان ایران اسلامی
@majdnewss @MostafaTajzadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🎬باشکوه‌ترین لحظه‌ی وفاق و همبستگی در تاریخ سینما

#پیتر_بردشاو منتقد مشهور گاردین زمانی در مقاله‌ای درباره سکانس تاثیرگذار «منم اسپارتاکوس» فیلم اسپارتاکوس اثر #استنلی_کوبریک نوشته بود:

این تکه از فیلم کوبریک باشکوه ترین لحظه اتحاد و همبستگی در تاریخ سینماست، جایی که مارکوس لیسینیوس کراسوس فرمانده کل قوای روم همه کسانی را که در شورش علیه این امپراتوری بپاخاسته بودند، مورد عفو و بخشش قرار میده و از خون‌شون میگذره، اونم تنها به یک شرط، اینکه اونها، اسپارتاکوس رو معرفی کنند.

اسپارتاکوس تصمیم میگیره از جای خودش بلند شه تا جان بقیه رو نجات بده و این باشکوه‌ترین لحظه اتحاد تاریخ سینما همین‌جا شکل می‌گیره، اطرافیان اسپارتاکوس یکی پس از دیگری بلند میشن و خودشون رو اسپارتاکوس معرفی می‌کنند و در ادامه اشکی که از چشمان رهبر قیام ضد برده‌داری برای دیدن این همه از خودگذشتگی سرازیر میشه، صحنه‌ای تاثیرگذار رو رقم می‌زنه. برده‌های سابق با این حرکتشون به کراسوس و کل امپراتوری روم یک پیام شفاف میفرستند،و اون اینکه؛اونها دیگه حاضر نیستند به زندگی قبل از شورش به رهبری اسپارتاکوس برگردند.
@MostafaTajzadeh
@tahlilvarasad
📝📝📝در تحلیل و هدف مشترک، اما ...مقایسه دو راهبرد متفاوت خاتمی و موسوی

✍🏿حسین نورانی‌نژاد

این یک ارزیابی غیر ارزشگذارانه درباره دو بیانیه آقایان خاتمی و موسوی و پیامدهای آن است.

اشتراکات:

- هر دو در توصیف وضع موجود و ریشه های آن اشتراک نظر فراولن دارند.

- هر دو از اصلاح‌پذیری سیستم ناامیدند.

- هر دو به ضعف قانون اساسی فعلی و تناقضات آن باور دارند.

-هیچ کدام راه حلی برای طرحشان ندارند. تداوم پاسخ به "چه باید کرد" یا به تعبیر درست‌تر، "چه باید بشود" بدون پاسخ به پرسش از چگونگی. به بیان دیگر، هر دو مقدمه هستند و نتیجه پیشنهادی برای اقدام جمعی ندارند.

افتراقات:

خاتمی همچنان در پی استفاده از ظرفیت‌های موجود از جمله قانون اساسی برای عبور گام به گام به شرایط مطلوب است. اما موسوی به گزینه عبور از ساختار فعلی و اولویت تدوین قانون اساسی جدید رسیده است.

مزایای راه موسوی:

۱. متناسب با وضع بحرانی موجود و عملکرد حاکمیت است. این حد از مقاومت غیر مردمسالار، غیر اخلاقی و زورگویانه در برابر هر نوع تغییر و اصلاح از درون، شایسته چنین واکنشی است.

۲. با خشم و یاس موجود سازگاری بیشتری دارد. در نتیجه آورده اجتماعی بالایی در بادی امر دارد.

۳. کانون تحول‌خواهی رادیکال را از خارج و نیروهای بعضا دور و بی‌ارتباط با مردم ایران، اما مورد حمایت ویژه سرویس‌های بیگانه به داخل آورده و احتمال مداخله بیگانگان را کاهش داده است.

۴. قدرت تصمیم‌گیری و روزآمد شدن موسوی، از او چهره‌ای قابل اتکا و جدی می‌سازد که مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

۵. در صورت تداوم اعتراضات و وقوع تحولات عمیق در آینده، آقای موسوی و همراهانش نقش موثری در سرنوشت آتی ایران خواهند داشت.

🔗برای مشاهده متن کامل، روی مشاهده فوری بزنید.

🆔@MostafaTajzadeh
📝📝📝نبرد فرش های قرمز

بیژن اشتری

در مرحله فرسودگی یک نظام اقتدارگرا گمان غالب مردم بر این است که تظاهرات خیابانی مهم‌ترین و چه بسا تنها عامل در سرنگونی چنین نظام‌هایی‌ست.

اما شمار قابل توجهی از اندیشمندانی که در باب مقوله گذار از دیکتاتوری به دموکراسی کار و تحقیق کرده‌اند نظر کاملا متفاوتی دارند و نمونه‌ی بارزش هم ساموئل هانتینگتون که معتقد است عامل اصلی در سرنگونی یک رژیم اقتدارگرا #منازعات_درونی نظام  است و نه تظاهرات خیابانی.به اعتقاد هانتینگتون تا زمانی که نظام اقتدارگرا دچار #ریزش نیروهایش نشده هیچ خللی در تداوم حیات و بقایش رخ نخواهد داد.
در اینجاست که مقوله" #فرش_قرمز" اهمیت حیاتی پیدا می‌کند.

مخالفان دموکرات نظام اگر به‌اندازه کافی هوشمند باشند که در برابر جداشدگان از رژیم و نیروهای منفعل آن فرش قرمز پهن کنند و آن‌ها را به سمت خود جلب کنند و دسته گل بر گردن آن‌ها بیندازند،  کار چنین نظامی برای بقا بسیار دشوار خواهد شد.البته طرف مقابل هم اگر به اندازه کافی شعور داشته باشد می‌تواند فرش قرمز خود را برای جلب نیروهای اپوزیسیون پهن کند.
اسم چنین تقابلی  را می‌توان گذاشت "نبرد فرش‌های قرمز"،نبردی که هر طرف در آن پیروز شود کل بازی را برده است.

امروز در خبرها خواندم که آقای رئیسی پیشنهادی زیر عنوان "بسته امتداد وحدت" به مقام رهبری ارائه کرده که در صورت موافقت ایشان "زمینه بازگشت ایرانیان خارج از کشور بدون آن‌که تحت تعقیب قضایی قرار بگیرند فراهم می‌شود و چهره‌های فرهنگی و دانشگاهیان به سر کارهای خود بازخواهند گشت."خبرگزاری  حکومتی نورنیوز اضافه کرده  که این پیشنهاد مورد موافقت رهبری قرار گرفته و به زودی اعلام عمومی خواهد شد.در آن‌سوی قضیه هم شاهدیم که چهره‌های شاخص اپوزیسیون از بیانیه اخیر آقای موسوی حمایت  گرمی کرده‌اند و غیره.

ملاحظه می‌کنید که هر دو طرف فرش‌های قرمزشان را حسابی پهن کرده‌اند.اما من موفقیت چندانی برای کارآیی فرش قرمز نظام  پیشبینی نمی‌کنم.دلیلش هم روشن است:در این چهار ماه گذشته نظام بدترین رفتار ممکن  را با چهره‌های فرهنگی و هنری و ورزشی و سیاسی و رسانه‌ای مملکت  داشته و چنان  زخم‌های عمیقی  به آن‌ها زده که بعید می‌دانم  به این زودی‌ها  التیام‌ پیدا  کند.علاوه بر این، تا زمانی که لشکر نادان و بی‌ادب سایبری در عرصه فضای مجازی فعال مایشاء است و محدودیت‌های اینترنتی ادامه دارد و‌ تندروها از تریبون‌های رسمی معترضان را تهدید میکنند و هر روز طرح و لایحه تازه‌ای برای برخورد با بی‌‌حجابان ارائه می‌شود و شمار زیادی از دگراندیشان در زندانند ، گمان نکنم کسی حاضر شود قدم روی فرش قرمز نظام بگذارد.

🆔️@tahkimmelat

@MostafaTajzadeh
📝📝📝 "گفت‌وگوی مؤثر"؛ مسئله این است.

✍️ علی زمانیان

چندی است که در باب ضرورت و اهمیت گفت‌وگو از منظرهای مختلف، توسط اندیشه‌ورزان متعدد، سخن رانده شده و می‌شود.
آن‌چه می‌گویند درست است و قابل تامل. به درستی که "گفت‌وگو"، ضرورتی بنیادین برای زیست مسالمت‌آمیز، اخلاقی و کارآمد است. زندگی که قرار است بر مدار صلح بچرخد، چاره‌ای جز "گفت‌وگو" ندارد.

قائلان به‌ضرورت گفت‌وگوی میان حاکمان و شهروندان، پیش‌فرض‌هایی دارند؛ یکی از آن‌ها همان است که مورد چالش و سوال این نوشته‌ است. پیش‌فرض‌شان این است که گویی ما اکنون در شرایط فقدان گفت‌وگو قرار داریم، به‌همین علت است که توصیه به گفت‌وگو می‌کنند.

اما آیا اکنون جامعه با حکومت‌اش سخن نمی‌گوید و سکوت کرده است؟ با کدام شکل از فقدان گفت‌‌وگو مواجه هستیم؟

بر این باورم که اشکالی از "گفت‌وگو"، هیچ‌گاه قطع‌ نشده و اساسا قطع‌شدنی هم نیست؛ زیرا گفت‌وگو را در انواع و اشکال مختلف می‌فهمم. گفت‌وگو در چهره‌ها و شیوه‌های متکثر رخ می‌دهد؛ آن را نباید صرفا در رد و بدل کردن کلام و مجموعه‌ای از واژگان، خلاصه کرد. البته گفت‌وگوی گفتاری و آن هم با رعایت ضوابط و قواعد، مثال اعلای گفت‌وگو است. اما آیا "گفت‌وگو" همین یک شکل و فرم را دارد؟
گویا عموم آنان که در باب "گفت‌وگو" سخن می‌گویند، صرفا نمونه‌ی اخیر را در کانون توجه خود دارند.

مدعای این پاره‌‌نوشته‌ی کوتاه این است که جز شکل اعلای گفت‌وگو، سایر شیوه‌ها و اشکالِ آن در جریان است و ارتباط میان طرفین به‌قوت جریان دارد.
مگر ما در گفت‌وگو چه می‌کنیم؟ دست‌کم یکی از کارکردهای گفت‌وگو که البته اصلی‌ترین هم هست، ارائه و انتقال:
آن‌چه می‌اندیشیم،
آن‌گونه که می‌فهمیم،
و آن‌گونه که قضاوت می‌کنیم.
در یک کلام، مبادله‌ی رای و نظر در باره‌ی موارد و موضوعاتی است که در آن اختلاف نظر داریم.
از این‌رو، ما خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، مستمرا درحال انتقال ایده‌ها، نظرها، نگرش‌ها، قضاوت‌ها، خواسته‌ها و حتی عواطف و احساسا‌ت‌مان به‌دیگران هستیم.
اگر چنین است، پس مشکل کجاست؟

صداها، نواها، نظرها و ناله‌ها بسیار بلند و رسا برای همگان قابل شنیدن است؛ مشکل نشنیدن نیست، همه می‌شنوند حتی حاکمان.
مشکل، نادیده گرفتن و به‌هیچ انگاشتن است. مشکل، اهمیت قائل نبودن برای امر مهم است. به‌تعبیر مولانا، مشکل، کمبود آب نیست، بلکه تشنه نبودن است.

آب کم‌جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

مسئله، فقدان نظر و پیام نیست، نظرها و پیا‌م‌‌ها در همه‌جا منتشر است؛ می‌شنوند، اما برای‌شان اهمیت ندارد، به رسمیت‌اش نمی‌شناسند و بی‌توجه از آن عبور می‌کنند.
یک جلسه‌ی مهمانی را در نظر بگیرید. بزرگ‌تر‌ها دو‌به‌دو و یا به‌نحو جمعی با یک‌دیگر سرگرم گفت‌وگو هستند. کودکی در آن میان نیز گاهی چیزکی می‌گوید. همگی صدایش را می‌شنوند اما هیچ‌کس به او اهمیت نمی‌دهد. او می‌گوید، اما از آن‌جا که در سلسله مراتب ترجیحات، ارزش‌ها و مسائل مهم دیگران قرار ندارد؛ نظر، خواسته و ناله‌اش نادیده انگاشته شده و به همین علت، بی‌اثر می‌ماند. صدای او هم در میان صداهاست اما صدایی عقیم.

🔻 در این موقعیت چه باید کرد؟:

۱. اولین راه را مولانا پیش پای ما می‌گذارد و آن، صبوری، تداوم و اصرار بر گفتن و هرچه بیش‌تر گفتن‌ است. از نظر مولانا، این گفتن‌ها روزی اثرگذار خواهد شد.

بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

حافظ اما به‌طعنه می‌گوید:
گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر
آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

۲. بیش از هرچیز باید شیوه‌هایی برای اثربخشی گفت‌وگو جستجو و یا خلق کرد. آن‌چه مهم است، "گفت‌وگوی اثربخش" است. به‌سخن دیگر، به‌جای پرداختن به "گفت‌وگوی عقیم"، چاره‌ای باید تا سخن، موثر گردد، تا مجبور به شنیدن‌اش شوند. صدای بی‌قدرت، محکوم به زوال است.
"گفت‌وگوی عقیم" شبیه همان است که در گنجینه‌ی ضرب‌المثل‌ها انعکاس یافته است که می‌گویند:" یک‌گوشش در و یک‌گوشش دروازه".

مسئله‌ی ما، "گفت‌وگو" نیست، بلکه به‌دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که چگونه می‌توانیم گفت‌‌وگوی مؤثر داشته باشیم؟ استلزامات و ابزار لازم آن کدام است؟ و چه باید کرد که حاکمان چاره‌ای نداشته باشند جز توجه اثربخش به صدای جامعه.‌ - .....۱۴۰۱/۱۱/۲۵
🆔 @MostafaTajzadeh
📝📝📝چرا درمانده‌ایم!؟

✍️ حسن نراقی

ما ایرانی‌ها با تمامی ابزار قدرت‌مان ترسو هستیم و شجاعت را در مورد اخلاق خیلی لازم نمی‌دانیم. شاید ریشه‌اش این باشد که که ایرانی جماعت معمولا از امنیت بی‌بهره بوده، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی و خانوادگی و بالاتر از همه امنیت معیشتی ...

خودمحوری و برتری‌جویی ما باعث شده حتی وقتی در موقع نیاز مشاوری برای خود انتخاب می‌کنیم بدون آنکه خودمان بخواهیم کارمان با مشاور به جدل می‌کشد. چه در حقیقت مشاور می‌گیریم که تاییدمان کند نه راهنمایی.

من در کاستی‌ها و نقصان‌ها، مرزی بین دولت و مردم قائل نیستم و باور دارم محال است سخت‌گیرترین دولت‌ها هم بتوانند و یا جرات کنند خارج از بستر فکری مردم اقدام به انجام کاری بکنند باور بفرمایید بزرگواری از خودمان است...!!

حالا کارمان به جایی رسیده که وزارت ارشاد می‌گوید ایران از نظر برخورداری از امکانات میراث فرهنگی و جهانگردی جز پنج کشور اول دنیاست اما سهم‌مان از درآمد جهانگردی یک‌هزارم آن است.

حکومت در بدترین وضعش باز برخاسته از همین مردم است و حداقل نگاه داشته شده از همین مردم

یاد اول انقلاب می‌افتم که واقعا خیلی‌ها باور کرده بودند که دیگر نیازی به پلیس و دادگستری و به تبع آن زندان ندارند. زندان‌ها را قرار بود موزه و پارک کنیم و دانشگاه. حالا ببینید کار به کجا کشیده که معاون فرهنگی تربیتی زندان‌های کشور محاسبه کرده که در هر 52 ثانیه یک نفر راهی زندان می‌شود و بین خروجی آن و تعداد واردین هیچ تناسبی وجود ندارد.

🆔 @MostafaTajzadeh
📝📝📝 نسخه‌های بانک مرکزی برای مهار سرکشی دلار

✍🏻 مرتضی افقه:

رئیس کل بانک مرکزی تصور می‌کند با گفتاردرمانی می‌تواند بر قیمت دلار تاثیر بگذارد، ولی تا زمانی که سرمایه اجتماعیِ از دست رفته به دلیل خُلف وعده‌هایی که دولتمردان انجام داده اند برنگردد، این نوع صحبت کردن تاثیرگذار نیست.

افقه ادامه داد: البته رئیس کل بانک مرکزی راه دیگری نیز ندارد، زیرا تمام راه‌هایی که در اختیارش بود را به شکل اقدامات کنونی در حال پیمودن است از جمله آن‌ها راه اندازی مرکز مبادله ارز و طلا و ثبات قیمت دلار ۲۸۵۰۰ تومانی در سامانه نیماست.

فروش دلار ۴۵ هزار تومانی از سوی بانک مرکزی که هنر نیست
🔺عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در مورد نرخ دلار ناخدا به اقتصاد ۲۴ گفت: اگر قیمت دلار در مرکز مبادله ارز و طلا به قیمت بازار آزاد باشد که بانک مرکزی هنری نکرده، زیرا دلار به این قیمت به راحتی در بازار آزاد در دسترس است و اگر به قیمت ۴۳ هزار و ۹۰۰ تومانی صرافی‌ها باشد که احتمال ایجاد رانت ارزی است و مردم به راحتی می‌توانند آن را از این سامانه بخرند و در بازار آزاد بفروشند.

افقه ادامه داد: هنر این است که دلار مورد نیاز مردم نیز به قیمت ۲۸۵۰۰ تومان به دست آن‌ها برسد؛ اما مادامی که بانک مرکزی دلار را به قیمت بازار آزاد بفروشد که هنر نیست.

این اقتصاددان در مورد ثبات قیمت دلار در ۴۰ روز اخیر گفت: اثر روانی تغییر رئیس کل بانک مرکزی تخلیه شده و اینک شاهد بازگشت قیمت دلار به روند طبیعی خود هستیم؛ لذا متغیر فعال موثر بر قیمت دلار مربوط به بیرون از بانک مرکزی و عوامل غیر اقتصادی مثل برجام و بدبینی نسبت به آینده، تورم و هجوم مردم برای خرید دلار برای تبدیل ریال به دلار است که موجب گرانی دلار و ارز شده است. / اقتصاد بیست و چهار

♦️
کانال تخصصی اقتصاد
@MostafaTajzadeh
🎧#بشنوید

🎙منتخب
#صوت #سید_مصطفی_تاجزاده در کلاب هاوس

#تاجزاده: اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی بماند، دمکراتیکش کنید. بگذارید مردم خودشان انتخاب کنند.

📌یکی از چیزهای عجیبی که باز توی این تحریف‌ها صورت گرفته است، من این را ۲-۳ بار عرض کردم. با بازجوها هم یک‌وقتی این بحث را داشتم. می‌گفتند آقا! حفظ نظام اوجب واجبات است. این مال آیت‌الله خمینی است.

📌می‌گفتم شما از حفظ نظام، اوجب واجبات است این را در می‌آورید که با هر روشی، با هر سرکوبی، با هر بگیروببندی به قول خودتان با چنگ و دندان می‌خواهید از نظام پاسداری کنید؟

📌من به شما یک راه عقلانی نشان می‌دهم. از شما این سوال را می‌کنم. بروید ببینید، بپرسید، بگویید رژیم‌های دیکتاتوری باثبات هستند یا رژیم‌های دمکراتیک؟

📌اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی بماند، دمکراتیکش کنید. بگذارید مردم خودشان انتخاب کنند.

📌اگر دیکتاتوری کنید، ولو توی شش‌ماه، یک‌سال، دوسال، ممکن است بتوانید مردم را سرکوب کنید؛ دیریازود ور خواهید افتاد.

📌من صریح بگویم خدمت شما. من حتی بین استبداد دینی و استبداد سکولار، اگر امر مخیر شود بین این دوتا؛ حتما استبداد سکولار را ترجیح می‌دهم. چون خطرش را برای دین و دنیای مردم کمتر از استبداد دینی می‌دانم.

📌معلوم است که یک دمکراسی آزادی که همه باشند، ایده‌آل من است و از همه چیز بیشتر ترجیح می‌دهم. ای‌کاش یک روزی بتوانیم در ایران شاهد استقرارش باشیم. ولی تا آن‌وقت که فعلا این نظام هست.

📌بدانید دخالت سپاه، هم خود سپاه را از چشم مردم می‌اندازد. هم اختلافات را به درون سپاه می‌کشد. به‌نفعش است کنار بکشد.

📌بگوید من یک سپاه ملی هستم. همان جایگاهی را پیدا کند که دوره جنگ بود.

📌آیت‌الله خمینی‌اش دوره جنگ اجازه نداد سپاه مقدرات کشور را در دست بگیرد.

📌آیت‌الله خامنه‌ای حق ندارد، دوره صلح مقدرات ما را دست سپاه بدهد، این فاجعه است.

📌بله، در کوتاه‌مدت می‌توانید شما آدم‌ها را ساکت بکنید و ما هم هیچ کاری نتوانیم بکنیم. اما این جواب نمی‌دهد.

🆔@MostafaTajzadeh
🆔️@policyonline123
فردای بهتر (مصطفی تاجزاده) pinned «🎧#بشنوید 🎙منتخب #صوت #سید_مصطفی_تاجزاده در کلاب هاوس #تاجزاده: اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی بماند، دمکراتیکش کنید. بگذارید مردم خودشان انتخاب کنند. 📌یکی از چیزهای عجیبی که باز توی این تحریف‌ها صورت گرفته است، من این را ۲-۳ بار عرض کردم. با بازجوها هم…»
خاطرات سلول انفرادی

🟩 قسمت چهل و سوم

🟢 شبی به نماز ایستاده بودم که دخترک مهتابی مراقب در را گشود و پلاستیک نان و پنیر را داخل گذاشت.

🟢 پس از چند لحظه، متوجه صدای خش‌خشی شدم و بعد چشمم به جمال سوسک بزرگی روشن شد که در لابلای پلاستیک جیره‌ی افطارم جولان می‌داد.

🟢 نماز را که سلام دادم به در زدم، چون نمیشد معطل دیدن تکه‌ی مقوا توسط مراقب بمانم. او آمد و پرسید چه می‌خواهم. با لبخند گفتم «در سلول مهمان ناخوانده داریم.» با تعجب نگاهم کرد. گفتم «درب را باز کن.»

🟢 وقتی درب سلول باز شد، سوسک را نشانش دادم. جیغی کشید و گفت «الان برادرها را صدا می‌زنم.» من که از این وضعیت خنده‌ام گرفته بود گفتم «نه، این زشت است که آن‌ها را خبر کنید و بگویند خانم ها از سوسک می‌ترسند. شما فقط جارو و خاک‌اندازی بیاور تا من این موجود مزاحم را بیرون بیندازم، بعد هر کار خواستی بکن.»

🟢 از این لحظه بود که سعی کردم به نوعی با این مزاحمین بدمنظر کنار بیایم چون چاره‌ی دیگری نبود. اما مشکل من این بود که همیشه از کار مشمئزکننده‌ی کشتن سوسک‌ها بیزار بودم. از طرفی، شب و نیمه‌شب هم نمی‌توانستم آن‌ها را بیرون بیندازم، پس باید سروصدای سکوت‌کششان را تحمل می‌کردم تا صبح شود و چاره‌ای بیاندیشم.

🟢 یکی دو روز بعد از این حادثه‌ی طنزآلود، وقتی قرار بود به هواخوری بروم، گفتند «همه‌ی وسایلت را وسط سلول بگذار. قرار است سمپاشی کنند.» خدا می‌داند هدف فقط سمپاشی بود یا غیر آن! اما من تنها دلواپس دیدن و برداشتن خودکار، آن غنیمت گرانبهای اولین روزهای بازجویی که زیر فرش می‌گذاشتمش، و نوشته‌های اندک لابلای صفحات مفاتیح بودم که خوشبختانه به خیر گذشت و ظاهراً اغماض فرمودند‌.

🟢 اما سمپاشی برای نابودکردن مزاحمین سلول و بند دوالف افاقه نکرد. هواخوری کوچک ما همچنان با وجود سوسک‌های مرده و ته‌سیگارها و خاک و خاشاک موجود در آن بدمنظر بود و اعتراض‌های من به وضعیت بهداشتی آن بند مخصوص سپاه هم به جایی نرسید چون می‌گفتند «برای کارهای خدماتی بودجه نداریم.»

🟢 پاسخ من هم این بود که «این زندانی‌های بی‌گناه را آزاد کنید هزینه‌ها کم می‌شود.» و گفتم «یک جارو بدهید من حیاط را تمیز کنم.» ولی این درخواست کاملا جدی من را بازجو شوخی گرفت.

🟢 در آستانه فرارسیدن بهار هم بازجو را متوجه بیداری دوباره طبیعت کردم و گفتم «چه خوب میشد اگر جعبه‌ای بنفشه می‌خریدید و در باغچه می‌کاشتید تا آمدن بهار را خیر مقدم گویند.» حتی برای کاشتن گل‌ها هم اعلام آمادگی کردم.

@MostafaTajzadeh
♻️ تمنای فهمی رهایی‌بخش از آن برانگیختگی

🌸در خاموشی‌ی روزگاران که عصر پرهیز از دانایی و تحقیر روشنایی‌ی خرد بود ، شعاع زیست کسی باعث رحمت شد، چنانکه در خشم جهل ، حِلمِ خُلقِ او به معرفتی نیکو و رهایی‌بخش انجامید.

🍀محمد ، اشراف‌زاده‌ای که بر خاندان معزز قریش شورید و بر کلمات تاریک اکابر نجد عربستان و کاهنان معابد ادیان زمان ، آذر آگاهی افشاند ، اتصال زلال معرفت هستی را در قبول نور بر قلب خویش پذیرنده شد. او به پاس فروغی که بر فؤاد فردانیتش تابید ، خویشتن را چراغی ساخت فراراه قبایل عرب خشمگین و خشونت سالار، و با کتابت نور ، قرائت شعور را فریضه‌ی مردمان کرد. بعثت پیامبری چنو در چنان دورانی ، خود معجزتی بلند بود تا رحمت و شفقت جای محنت و خشونت را پر کند .

🍁اکنون که در اندوه بی‌پایان فروبستگی‌ها غرقه‌ایم و حروف آیین‌ها و مسالک شبه دینی بشر را می‌رنجاند ، رجوع و فهم پیام کوتاه او در یوم‌النشور و عید بعث و ظهور ، اقراء خواهد بود ، زیرا خوانش فهم تازه‌ای از شعور زندگی اساس‌العدل و حکمت اکنونیت است.

🍃پیامبرانی به سان محمد در تنکای تاریخ ، بقای ستمکاری را تردید کرده‌اند ، جاودان‌نمایی‌ی تحریف حقیقت را به انکار آمده‌اند و به شرافت سیف و سخن بر نقاب ارباب جور خاک افشانده‌اند. ستودن هر کلامی که در عهد خود وفا به ازادی‌ی قوم خسته‌ی خود کرده باشد ، نعت آزادی ی زندگی برای زنان و مردان فردای ماست . از اینرو نعت روز بعثت پیامبری برگزیده در سرزمینی سوخته و ویران ، که حقوق زنان را فراخی بخشید و مردمان را از خشم به حلم فراخواند ، سزاوار احترام خواهد بود ، تا رهروان او نیز گام‌های نخست وی را به سوی بهبود زیست بشریت پیشرو شوند.

🌹 بر رهپویان طریقت محمدی در این مبعث نو ، هنگام که چشم انسان به نور "زن ،زندگی، آزادی" خیره می‌شود ، تمنای فهمی ژرف و رهایی‌بخش از آن برانگیختگی ضرورت دارد . با آرزوی نیل و اتصالی آفریننده به بعثت نبی‌ی اسلام ، این روز نکو را به باورمندان نبوت او تبریک می‌گوییم.

🌿ایران فردا

#ایران_فردا
#عید_مبعث
https://bit.ly/3IzxK3Z
https://t.me/iranfardamag @MostafaTajzadeh
📝📝📝به خوبی آگاهیم

✍️فرهاد قنبری

وقتی می گوییم جهان سومی هستیم و باید بی هیچ توهم و خود بزرگ بینی مانند دانش آموز ابتدایی بسیاری از مسائل را از کشورهای توسعه یافته جهان بیاموزیم، منظورمان این نیست که جهان اولی ها پورشه و هیوندا سوار می شوند و ما چرا پراید و پیکان سوار می شویم.

تفاوت جهان اولی و جهان سومی مسئله ای بسیار بنیادی تر و پیچیده تر از ظاهر و لباس و خانه و مدل خودرو و موبایل است. جهان اولی و سومی بودن مانند ساکنان یک آپارتمان نیست که بگوییم آنها طبقه اول و دوم هستند و ما طبقه سوم.
جهان سوم، شیوه و شکلی از بودن و فهمیدن جهان است، جهان سومی و جهان اولی بودن پایه هایش را بر روی بافت های نرم مغز انسان استوار می کند.

به خوبی آگاهیم وقتی در چنین جامعه ای و با چنین سنت متصلبی که به شدت هم تحت استعمار رسانه ای است و هنوز در دوره جنینی تفکر به سر می برد و هنوز با ساختارهای تودرتو و پیچیده اجتماع انسانی آشنایی چندانی ندارد، وارد گفتگو می شویم و سخنی مخالف سخنی که دوست دارد بشنود بر زبان می آوریم، پا روی چه مین خطرناکی می گذاریم.

به خوبی آگاهیم، در جامعه ای با تاریخ استبدادی چند هزارساله که آشناییش با فلسفه و اندیشه مدرن هنوز به یک قرن نمی رسد را نمی توانیم و نباید با جامعه ای که از پنج قرن پیش ماکیاول و دکارت و مونتسکیو و اسپینوزا و کانت و هگل و دستگاه عریض فلسفی داشته است مقایسه نماییم. به خوبی آگاهیم در جامعه ای که تا یک قرن پیش آزادی را «کلمه قبیحه» می دانست و عربده و شعبده و معرکه گیری قوت غالب زندگی اجتماعیش بود را نمی توان با جامعه انگلیس و فرانسه و آلمانی که از پنج قرن پیش سنت فلسفه سیاسی داشته مقایسه کرد.

به خوبی آگاهیم که در جامعه ای که چند دهه است تحت شدیدترین و بی سابقه ترین حملات امپریالیسم رسانه ای قرار دارد، سخن از حقیقت و آزادی و عدالت و استقلال اندیشه چه صبر ایوبی می خواهد. جامعه ای که در این جنگ بی رحمانه، خود به دشمن بی رحم خود تبدیل شده است و برای دشمنانش کف و هورا سر می دهد.

ذهنیت جهان سومی، آزادی را جاده یک طرفه ای می بیند که برای به کرسی نشاندن نظر خویش می تواند با رگ باد کرده و فحاشی و توهین هر اندیشه مخالف و منتقد و متفاوتی را مزدور و بی شرف خطاب نماید و حتی یک هزارم درصد در درستی مسیری که در پیش گرفته تردید به خود راه ندهد.

🆔 @MostafaTajzadeh
📝📝📝 چرا دروازه‌های توسعه‌ بسته شده است‌؟

✍️ اکبر جباری

من گمان دارم، مسیر توسعه، اکنون برای آن‌دسته از کشورهایی که تاکنون نتوانسته‌اند در این مسیر قرار گیرند، دیگر بسته شده و امکانی برای خروج از عقب ماندگی جهان سومی ندارند. دروازه‌های توسعه تا سه دهه‌ی پیش باز بود و هر کشوری که حاکمانش روی خوش به عقلانیت و توسعه نشان میدادند، می‌توانستند وارد جهان توسعه یافته شوند اما اکنون دیگر چنین امکانی وجود ندارد و آن دسته از کشورهایی که در این سه دهه به جای ورود به نظم جهانی توسعه یافتگی و پذیرش عقلانیت حاکم در آن به اموری مانند تولید تسلیحات هسته‌ای و افزایش توان نظامی روی آوردند (نمونه بارز آن پاکستان) از این قافله دور ماندند و درهای توسعه بر روی ایشان بسته شد. دلیل اینکه چرا چنین است و دیگر نمی‌توان امیدی به توسعه این کشورها داشت، اولا به شرایط تاریخی مقوله توسعه ارتباط دارد و ثانیا به خواست و اراده کشورهای توسعه یافته که همواره نیاز به کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته دارند تا از رهگذر خشونت و تلاطم‌ها و نابسامانی‌های داخلی این کشورها، که نوعی بازشناسی "خود" دربرابر "دیگری" است، چرخه اقتصادی "خود" را بچرخانند. خرید نفت ارزان، فروش تسلیحات مهمترین دستاورد وجود کشورهای توسعه نیافته برای کشورهای توسعه یافته است. همین امر، کشورهای توسعه یافته را راغب می‌سازد تا در حفظ و ابقای نظامهای توتالیتر در کشورهای توسعه نیافته کوشا باشند.

این کشورهای توسعه نیافته که پاکستان نمونه برجسته آن است، که برغم داشتن تسلیحات اتمی، از توسعه نیافتگی رنج می‌برد، درون بازی پوچ و بی‌حاصلی افتاده است که از یکسو وجود یک دشمن (هند) را برای خود لازم و ضروری می بیند تا بتواند افزایش توان نظامی را موجه و قابل قبول سازد، از دیگر سو، وجود جریانهای دینی بنیادگرا، جامعه را از یک زیست عقلانی بی‌بهره ميسازد پ این بازی پوچ، اصلی‌ترین عامل در استمرار این عقب ماندگی و بیرون ماندن از جاده جهانی توسعه است.
در چنین موقعیتی، کودتا یا حتی انقلاب در نظم و ساختار سياسی چنین کشورهایی، منجر به توسعه نخواهد شد. پاکستان محکوم به سلاح هسته‌ای است و این محکومیت یعنی باید از درون مشغول بنیادگرایی و در بیرون با یک دشمن فرضی طرف باشد. سلاح هسته‌ای مهمترین مانع برای ورود به جریان توسعه این کشور شده است. نظام سیاسی در پاکستان، هرگز نیازی به توسعه نمی‌بیند، چراکه سلاح هسته‌ای دارد که به‌مثابه قدرت بازدارنده، توهم بی‌نيازی را برای او رقم می‌زند.

درهای توسعه برای همیشه برای پاکستان بسته است، چراکه از یکسو قابل تصور نیست که پاکستان به دوران پیش از سلاح هسته‌ای بازگردد و از دیگرسو، هویت‌اندیشان بنیادگرا، در جهان مدرن، بهترین کارکرد تمایز "خود" و "دیگری" برای دنیای توسعه یافته را دارند. فراموش نباید کرد که شهر مدرن، بیرون از "خود"، جایی دارد که فاضلاب شهری را در آنجا جمع میکند تا عنداللزوم با بازیافت آن انرژی لازم را بدست آورد. وجود کشورهای توسعه نیافته، برای دنیای مدرن، در حکم همان فاضلابهای شهری است.

وجود کشورهای توسعه یافته‌ای که در عین حال مجهز به تسلیحات هسته‌ای هستند، ارتباطی به این مساله و کشورهای توسعه نیافته ندارد. چین، هند، و کشورهای توسعه یافته‌ای که توان هسته‌ای نیز دارند، در دورانی پا به مسیر توسعه یافتگی گذاشتند که هنوز چیزی به نام بنیادگرایی شکل نگرفته بود و مقوله‌ای به نام هویت، دامنگیرشان نشده بود. چین و هند، مساله‌ای به نام "غرب" نداشتند. آنها غرب را در مقابل هویت خود نمی‌دیدند و اگر تقابلی هم بین چین و آمریکا وجود دارد، تقابل سیاسی و اقتصادی است. از همینرو هیچ مقاومتی برای بکار بستن عقلانیت غربی در مسیر توسعه نداشتند و این عقلانیت را مانعی برای خود نمی‌دیدند. از همینرو با پذیرش این عقلانیت، توانستند هم در مسیر توسعه گام نهند و هم توان نظامی و هسته‌ای خود را افزایش دهند.

بواقع، چین و هند و سایر کشورهای توسعه یافته‌ای که مجهز به تسلیحات هسته نیز هستند، حوالت تاریخی غرب را پذیرفته‌اند و خواهی نخواهی، غربی شده‌اند. این کشورها دریافته‌اند که در جهان مدرن، چیزی غیر از غرب، اساسا وجود خارجی ندارد. پذیرش این امر، و کنار نهادن هویت‌اندیشیِ موهومِ شرقی و قرار گرفتن در مسیر تاریخی و جهانی توسعه که همان مسیر تاریخی سلطه و هژمونی غرب (به معنای فلسفی، نه سیاسی) بود، منجر به توسعه یافتگی و قدرت اتمی‌اش شد.

🆔 @MostafaTajzadeh