📝📝📝چرا داری ما را فاسد میکنی؟
✍🏻 سیدمحمد حسینی بهشتی
✅در گفتاری كه شهيد بهشتی در اوايل دهه پنجاه در تفسير آياتى از سوره آلعمران در مورد تسليم حق بودن داشته است به وسوسههاى برخى روحانيون مىپردازد و چنين مىگويد:
"... تو نمىدانى كه همين گرايش ”با آقايى زندگى كردن“ چه بر سر آنچه روحانيت مىناميم آورده است؟ ممكن است يك روحانى زندگى خود را خيلى ساده و پارسايانه كند، اين آسان است و خيلى مشكل نيست. ممكن است از سر خيلى چيزها بگذرد، اما از سر رياست و آقايى و صلوات ختم كردنها پاى خيلىها لغزيده و مىلغزد!
✅برای دوستان نقل کردم که یک بار که من از سفری آمده بودم، دوستان میخواستند دست مرا ببوسند و من نمیگذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست، در جلسه دید و بازدید پهلوی من نشسته بود و میدید که من از اینکه دستم را ببوسند امتناع میکنم. همان جا تاب نیاورد و (خیلی هم با پرخاش) گفت: «چرا چنین میکنی؟ تو میآیی سنت شکنی کنی. در مناسبات مردم با اهل علم بدعت میگذاری! بگذار دستت را ببوسند!»
گفتم: «جوابت را بعد میدهم، بگذار خلوت شود.»
✅خلوت که شد به او گفتم: «میدانی چرا من از این کار خودداری میکنم؟ برای اینکه میترسم خودم خراب بشوم. من از درون میتوانم کرم خورده بشوم. نمیخواهم خراب بشوم. برخودم میترسم!»« گفت: چه میگویی، تو فکر میکنی فلان و فلان (و اسم برد) اسیر دستبوسی مردم بودهاند؟» گفتم: «من درباره اشخاص قضاوت نمیکنم. تو هم نام كسی را نبر، چون داوری درباره تکتک افراد کار مشکلی است. من میگویم بر خودم میترسم! این که دیگر حرفی نیست! تو هر چه میخواهی حساب کن. بگو تو آدم ضعیفی هستی، بگو خیلیها از تو قویتر هستند. ولی من که نمیتوانم خودم را اغفال کنم. اما من از تو سوالی دارم. چون نمیخواهم در این جا برایت بیش از حد تواضع کرده باشم که تو را اغفال کرده باشم. همین طور که خودم را نمیخواهم اغفال کنم، تو را هم نمیخواهم اغفال کرده باشم!»
✅بیا، بینک و بینالله به من بگو در این چهرههای گوناگونی که از نزدیک میبینی (كسانی را که اسم برد كه همهشان [از نظر زمان و مكان از ما] دور بودند. گفتم: «آنها را کنار بگذار زیرا آنها را ندیدهایم. مثلاً گفت: شیخ انصاری چه طور بوده؟ گفتم: نمیدانم. گفتم آنها را کنار بگذار و از نزدیکان بگو) یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدنها و سلام و صلواتها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرفها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همه آنها صرف نظر کند. شهادت بده!» لنگ ماند.
✅باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت: «نمیتوانم بگویم.» گفتم: «مرد حسابی! تو که در میان آنها که میشناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا داری ما را فاسد میکنی و دعوت به فساد میکنی؟ من هم کرم خورده میشوم.» گفت: «ما به تو امیدها داشتیم.» گفتم: «بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو میشناسم و میگویم من هم قابل خراب شدن هستم.»"
منبع: حسينی بهشتی، سيدمحمد، تسليم حق بودن، صص. 42-43، تهران، روزنه، ۱۳۹۳.
#اخلاق_مداري
#دفتر_پنجم_رفتارها_و_گفتارها
🆔 @ghabehkhatereh
http://www.uupload.ir/files/32xh_shahid_beheshti.jpg
@MostafaTajzadeh
✍🏻 سیدمحمد حسینی بهشتی
✅در گفتاری كه شهيد بهشتی در اوايل دهه پنجاه در تفسير آياتى از سوره آلعمران در مورد تسليم حق بودن داشته است به وسوسههاى برخى روحانيون مىپردازد و چنين مىگويد:
"... تو نمىدانى كه همين گرايش ”با آقايى زندگى كردن“ چه بر سر آنچه روحانيت مىناميم آورده است؟ ممكن است يك روحانى زندگى خود را خيلى ساده و پارسايانه كند، اين آسان است و خيلى مشكل نيست. ممكن است از سر خيلى چيزها بگذرد، اما از سر رياست و آقايى و صلوات ختم كردنها پاى خيلىها لغزيده و مىلغزد!
✅برای دوستان نقل کردم که یک بار که من از سفری آمده بودم، دوستان میخواستند دست مرا ببوسند و من نمیگذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست، در جلسه دید و بازدید پهلوی من نشسته بود و میدید که من از اینکه دستم را ببوسند امتناع میکنم. همان جا تاب نیاورد و (خیلی هم با پرخاش) گفت: «چرا چنین میکنی؟ تو میآیی سنت شکنی کنی. در مناسبات مردم با اهل علم بدعت میگذاری! بگذار دستت را ببوسند!»
گفتم: «جوابت را بعد میدهم، بگذار خلوت شود.»
✅خلوت که شد به او گفتم: «میدانی چرا من از این کار خودداری میکنم؟ برای اینکه میترسم خودم خراب بشوم. من از درون میتوانم کرم خورده بشوم. نمیخواهم خراب بشوم. برخودم میترسم!»« گفت: چه میگویی، تو فکر میکنی فلان و فلان (و اسم برد) اسیر دستبوسی مردم بودهاند؟» گفتم: «من درباره اشخاص قضاوت نمیکنم. تو هم نام كسی را نبر، چون داوری درباره تکتک افراد کار مشکلی است. من میگویم بر خودم میترسم! این که دیگر حرفی نیست! تو هر چه میخواهی حساب کن. بگو تو آدم ضعیفی هستی، بگو خیلیها از تو قویتر هستند. ولی من که نمیتوانم خودم را اغفال کنم. اما من از تو سوالی دارم. چون نمیخواهم در این جا برایت بیش از حد تواضع کرده باشم که تو را اغفال کرده باشم. همین طور که خودم را نمیخواهم اغفال کنم، تو را هم نمیخواهم اغفال کرده باشم!»
✅بیا، بینک و بینالله به من بگو در این چهرههای گوناگونی که از نزدیک میبینی (كسانی را که اسم برد كه همهشان [از نظر زمان و مكان از ما] دور بودند. گفتم: «آنها را کنار بگذار زیرا آنها را ندیدهایم. مثلاً گفت: شیخ انصاری چه طور بوده؟ گفتم: نمیدانم. گفتم آنها را کنار بگذار و از نزدیکان بگو) یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدنها و سلام و صلواتها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرفها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همه آنها صرف نظر کند. شهادت بده!» لنگ ماند.
✅باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت: «نمیتوانم بگویم.» گفتم: «مرد حسابی! تو که در میان آنها که میشناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا داری ما را فاسد میکنی و دعوت به فساد میکنی؟ من هم کرم خورده میشوم.» گفت: «ما به تو امیدها داشتیم.» گفتم: «بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو میشناسم و میگویم من هم قابل خراب شدن هستم.»"
منبع: حسينی بهشتی، سيدمحمد، تسليم حق بودن، صص. 42-43، تهران، روزنه، ۱۳۹۳.
#اخلاق_مداري
#دفتر_پنجم_رفتارها_و_گفتارها
🆔 @ghabehkhatereh
http://www.uupload.ir/files/32xh_shahid_beheshti.jpg
@MostafaTajzadeh