#راشد_الغنوشی ، رهبر حزب نهضت تونس، در این مقالهی مهم که دیروز در مجلهی فارِناُفِرز منتشر شد توضیح داده است چرا بعد از ۳۵ سال تجربه و مبارزه، ۸۰ درصد اعضای حزب نهضت رای دادند که این حزب رسما «اسلام سیاسی» را پشت سر بگذارد و به جای «حزب اسلامی» خود را «حزب مسلمانان دموکرات»ی بخواند که در چارچوب یک دموکراسی فرادینی فعالیت میکند.
غنوشی توضیح میدهد چطور عبور از استبداد و شرایط جدید و آزادی رقابت سیاسی عادلانهتر به این حزب امکان داد که از یک جنبش اسلامی به یک حزب حرفهای سیاسیِ مسلمانان دموکرات تبدیل شود و برای کمک به جدایی نهادیِ دین و سیاست از اعضایش بخواهد که همزمان به عنوان واعظ و رهبر دینی عمل نکنند و رخصت بدهند که نهادهای دینی فراجناحی و فراسیاسی شوند، در حوزهی اختصاصیِ نهاد دین تخصصیتر عمل کنند و قانون و نهادهای سیاسی نیز فرادینی و میزبان رقابت عادلانهی سیاسی میان گروههای متکثر شوند.
در مورد سیاستهای حزب نهضت برای کمک به افزایش سهم زنان در سیاست و اقتصاد، بسط عدالت اجتماعی و رفاه در تونس، اقدامات ریشهای برای تقویت امنیت و کاهش زمینههای تروریسم، آموزش ۶۰۰ هزار نفر برای کمک به رونق بازار کار و کارآفرینی، و سازشها و ائتلافهای این حزب برای تقویت بنیانهای نهادهای دموکراتیک در تونس هم توضیحات روشن و روانی میدهد. صرف نظر از موضعمان نسبت به کارنامه و چرخش حزب نهضت تونس، به نظر میرسد در دهههای پیش رو تجربهی این حزب مورد توجه احزاب مسلمانانِ دموکرات و نوگرا در سایر جوامع مسلماننشین باشد و به نظرم خواندنش برای علاقمندان به اصلاحات سیاسی و نواندیشی دینی واجب است.
@mostafatajzadeh
غنوشی توضیح میدهد چطور عبور از استبداد و شرایط جدید و آزادی رقابت سیاسی عادلانهتر به این حزب امکان داد که از یک جنبش اسلامی به یک حزب حرفهای سیاسیِ مسلمانان دموکرات تبدیل شود و برای کمک به جدایی نهادیِ دین و سیاست از اعضایش بخواهد که همزمان به عنوان واعظ و رهبر دینی عمل نکنند و رخصت بدهند که نهادهای دینی فراجناحی و فراسیاسی شوند، در حوزهی اختصاصیِ نهاد دین تخصصیتر عمل کنند و قانون و نهادهای سیاسی نیز فرادینی و میزبان رقابت عادلانهی سیاسی میان گروههای متکثر شوند.
در مورد سیاستهای حزب نهضت برای کمک به افزایش سهم زنان در سیاست و اقتصاد، بسط عدالت اجتماعی و رفاه در تونس، اقدامات ریشهای برای تقویت امنیت و کاهش زمینههای تروریسم، آموزش ۶۰۰ هزار نفر برای کمک به رونق بازار کار و کارآفرینی، و سازشها و ائتلافهای این حزب برای تقویت بنیانهای نهادهای دموکراتیک در تونس هم توضیحات روشن و روانی میدهد. صرف نظر از موضعمان نسبت به کارنامه و چرخش حزب نهضت تونس، به نظر میرسد در دهههای پیش رو تجربهی این حزب مورد توجه احزاب مسلمانانِ دموکرات و نوگرا در سایر جوامع مسلماننشین باشد و به نظرم خواندنش برای علاقمندان به اصلاحات سیاسی و نواندیشی دینی واجب است.
@mostafatajzadeh
فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
#راشد_الغنوشی ، رهبر حزب نهضت تونس، در این مقالهی مهم که دیروز در مجلهی فارِناُفِرز منتشر شد توضیح داده است چرا بعد از ۳۵ سال تجربه و مبارزه، ۸۰ درصد اعضای حزب نهضت رای دادند که این حزب رسما «اسلام سیاسی» را پشت سر بگذارد و به جای «حزب اسلامی» خود را «حزب…
برای دسترسی راحتترِ کسانی که مشترکِ این مجله نیستند و از طریق این لینک به متن کامل این مقالهی مهم دسترسی ندارند، متن کامل را در فایل زیر:
https://www.foreignaffairs.com/articles/tunisia/political-islam-muslim-democracy
@mostafatajzadeh
https://www.foreignaffairs.com/articles/tunisia/political-islam-muslim-democracy
@mostafatajzadeh
Foreign Affairs
From Political Islam to Muslim Democracy
My political party, Ennahda—one of the most influential in the Arab world and a major force in Tunisia’s emergence as a democracy—recently announced a historic transition, moving beyond its Islamist origins and fully embracing a new identity as a party of…
متن ذیل یکی از متنهای انتقادی به مقاله #سید_مصطفی_تاج_زاده در رابطه با فایل صوتی منتشر شده آیت الله منتظری است :
مأموریت جدید #تاجزاده - محمد مهدی اسلامی
در دو سه ماه اخیر در رسانه های رسمی دشمنان کشورمان –از رسانه های آمریکایی و انگلیسی تا رسانه های سعودی و تکفیری- نام منافقین تکرار می شود. در حدی که تلاش برای شوک احیا به سازمانی که سالهاست جز دردسر برای اربابانش هیچ نداشته، کاملا مشهود است و نشان از یک برنامه حساب شده دشمنان علیه کشورمان دارد. اما چراغ سبزهای اخیر به دشمن از طریق همدردی با منافقین، از سوی چهره هایی که هنوز برخی اتحاد آنها با اپوزسیون را باور ندارند - همچون تاجزاده (1) چهره ارشد سازمان مجاهدین انقلاب- و هجمه به امام خمینی(ره) برای دفاع از منافقین، بیانگر غلط بودن تحلیل کسانی است که ائتلاف فتنه گران در 88 را حاصل یک همراهی راهبردی نمی دانستند. شاید برای تدقیق بیشتر بهتر باشد به 8 سال قبل برویم.
جمعه 26 مهرماه 1387، روزهایی که بسیاری گمان می کردند که خاتمی خود را برای حضور در انتخابات88 مهیا می کند، وی سخنانی به زبان آورد که عدم تناسب آن با اخبار داغ روز برای برخی گیج کننده بود. سخنان او پیرامون ترور و تروریسم، در حالی ایراد می شد که پس از دولت او هیچ اثری از ترور و ناامنی مشهود نبود. او در ادامه تصریح کرد که «با وجود از بین رفتن گروه منافقین، گروهی خلق منافقین جدید می کنند» او در ادامه با بیان این ادعا که «در جامعه ما برخی ... دارای جمود در اندیشه، خود برتر بینی در احساس و خشونت در رفتار هستند... این جریان سعی می کند امروز استثناها را به صورت قاعده در آورد. ... خلق منافقین جدید کند و مخالف سلیقه خود را هرچند از نیروهای نزدیک به امام بوده ، به همکاری با دست خبیث بیگانه متهم کند و سعی دارد با این وضعیت جامعه را در حالت فوق العاده قرار دهد.» (2)
این سخنان پس از شکست کودتای نافرجام بر علیه جمهوریت نظام در فتنه 88، نشان می دهد که گوینده از ادعای اینکه آنها به همکاری با بیگانه متهم می شوند و جامعه را در حالت فوق العاده قرار می دهند، قصد ایجاد پیش ذهنیت برای نادیده گرفتن هشدارها در آستانه دست دادن فتنه گران با بیگانه را دارد.
حساسیت زدایی خاتمی از منافقین جدید را نمی توان اتفاقی دانست. چه آنکه چند ماه بعد و در فاصله نزدیک تر به انتخابات، مصطفی تاجزاده یادداشتی با عنوان «درباره مجاهدین خلق» نوشت و با ارجاع به آن سخنرانی خاتمی و وصیتنامه شهید اسدالله لاجوردی، تلاش نمود اثبات کند که مسیر «سازمان مجاهدین انقلاب» از «سازمان مجاهدین خلق» جداست. (3)
اشاره او به این فراز از وصیتنامه شهید لاجوردی بود: «خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه ی منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس...برقرار می کنند ، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف انان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان - و در حقیقت برای جلب رضایت مسولین و نجات بنیادی آنان- خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام. گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملا عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند.»
تلاش کسانی که هشدار وصیت نامه او درباره آنها بوده است برای لوث نمودن هشدار وی درباره منافقین جدید چندان دور از انتظار نیست. اما تاسف عمیق برای کسانی است که مخاطب وصیت نامه بوده اند و در فهم مصادیق آن، چنان سستی به خرج دادند تا اتفاقاتی همچون حوادث فتنه 88 برای کشور پدید آید که اگر نبود رهبری حکیمانه آن پیر فرزانه و حضور استوار مردم بصیر ایران، شاید برای فهم دیر هنگام این هشدارها نیز خیلی دیر بود.
باری، آن روز در آستانه فتنه88 دنبال حساسیت زدایی از «منافقین انقلاب» بودند و امروز دنبال حساسیت زدایی از «منافقین خلق»؛ برای رمزگشایی از این پروژه جدید، شاید کافی باشد مسئولیت انتخاباتی جدید تاجزاده را رصد کنیم. مسئولیتی که برای دوره نارضایتی غرب از الگوشدن «ایران امن» در منطقه گرفتار آتش جنگ نیابتی آمریکا معنادار است.
@mostafatajzadeh
مأموریت جدید #تاجزاده - محمد مهدی اسلامی
در دو سه ماه اخیر در رسانه های رسمی دشمنان کشورمان –از رسانه های آمریکایی و انگلیسی تا رسانه های سعودی و تکفیری- نام منافقین تکرار می شود. در حدی که تلاش برای شوک احیا به سازمانی که سالهاست جز دردسر برای اربابانش هیچ نداشته، کاملا مشهود است و نشان از یک برنامه حساب شده دشمنان علیه کشورمان دارد. اما چراغ سبزهای اخیر به دشمن از طریق همدردی با منافقین، از سوی چهره هایی که هنوز برخی اتحاد آنها با اپوزسیون را باور ندارند - همچون تاجزاده (1) چهره ارشد سازمان مجاهدین انقلاب- و هجمه به امام خمینی(ره) برای دفاع از منافقین، بیانگر غلط بودن تحلیل کسانی است که ائتلاف فتنه گران در 88 را حاصل یک همراهی راهبردی نمی دانستند. شاید برای تدقیق بیشتر بهتر باشد به 8 سال قبل برویم.
جمعه 26 مهرماه 1387، روزهایی که بسیاری گمان می کردند که خاتمی خود را برای حضور در انتخابات88 مهیا می کند، وی سخنانی به زبان آورد که عدم تناسب آن با اخبار داغ روز برای برخی گیج کننده بود. سخنان او پیرامون ترور و تروریسم، در حالی ایراد می شد که پس از دولت او هیچ اثری از ترور و ناامنی مشهود نبود. او در ادامه تصریح کرد که «با وجود از بین رفتن گروه منافقین، گروهی خلق منافقین جدید می کنند» او در ادامه با بیان این ادعا که «در جامعه ما برخی ... دارای جمود در اندیشه، خود برتر بینی در احساس و خشونت در رفتار هستند... این جریان سعی می کند امروز استثناها را به صورت قاعده در آورد. ... خلق منافقین جدید کند و مخالف سلیقه خود را هرچند از نیروهای نزدیک به امام بوده ، به همکاری با دست خبیث بیگانه متهم کند و سعی دارد با این وضعیت جامعه را در حالت فوق العاده قرار دهد.» (2)
این سخنان پس از شکست کودتای نافرجام بر علیه جمهوریت نظام در فتنه 88، نشان می دهد که گوینده از ادعای اینکه آنها به همکاری با بیگانه متهم می شوند و جامعه را در حالت فوق العاده قرار می دهند، قصد ایجاد پیش ذهنیت برای نادیده گرفتن هشدارها در آستانه دست دادن فتنه گران با بیگانه را دارد.
حساسیت زدایی خاتمی از منافقین جدید را نمی توان اتفاقی دانست. چه آنکه چند ماه بعد و در فاصله نزدیک تر به انتخابات، مصطفی تاجزاده یادداشتی با عنوان «درباره مجاهدین خلق» نوشت و با ارجاع به آن سخنرانی خاتمی و وصیتنامه شهید اسدالله لاجوردی، تلاش نمود اثبات کند که مسیر «سازمان مجاهدین انقلاب» از «سازمان مجاهدین خلق» جداست. (3)
اشاره او به این فراز از وصیتنامه شهید لاجوردی بود: «خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه ی منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس...برقرار می کنند ، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف انان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان - و در حقیقت برای جلب رضایت مسولین و نجات بنیادی آنان- خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام. گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملا عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند.»
تلاش کسانی که هشدار وصیت نامه او درباره آنها بوده است برای لوث نمودن هشدار وی درباره منافقین جدید چندان دور از انتظار نیست. اما تاسف عمیق برای کسانی است که مخاطب وصیت نامه بوده اند و در فهم مصادیق آن، چنان سستی به خرج دادند تا اتفاقاتی همچون حوادث فتنه 88 برای کشور پدید آید که اگر نبود رهبری حکیمانه آن پیر فرزانه و حضور استوار مردم بصیر ایران، شاید برای فهم دیر هنگام این هشدارها نیز خیلی دیر بود.
باری، آن روز در آستانه فتنه88 دنبال حساسیت زدایی از «منافقین انقلاب» بودند و امروز دنبال حساسیت زدایی از «منافقین خلق»؛ برای رمزگشایی از این پروژه جدید، شاید کافی باشد مسئولیت انتخاباتی جدید تاجزاده را رصد کنیم. مسئولیتی که برای دوره نارضایتی غرب از الگوشدن «ایران امن» در منطقه گرفتار آتش جنگ نیابتی آمریکا معنادار است.
@mostafatajzadeh
نامه #اصغرفرهادی به استاد #شجریان
مدتیست برای تحقیق و نگارش فیلمنامه گذشته در پاریس هستم. روزها بیشتر به یادداشتنویسی میگذرد و غالبا پیش از غروب میروم پیادهروی. از کوچههای پیچوواپیچ منطقه پنج پاریس میگذرم تا به پارکی برسم و یک ساعتی تا قبل از بستن درهای پارک راه بروم.
امروز از ظهر باران باریده و تازه چند دقیقهایست که آسمان باز شده. کوچهها خلوتند و هوا سرد. از کوچهای به کوچه بعدی میروم. یکباره صدایی قدمهایم را آرام میکند. آوازیست با صدای آقای شجریان نازنین. سر بلند میکنم. باید از یکی از خانههای اطراف باشد. چندقدمی میروم اما دلم نمیآید دور شوم، برمیگردم، بهدنبال پنجرهای که این صدای دلنشین و آشنا را به کوچه میرساند نگاهم را روی ساختمانها میچرخانم. حدس میزنم صدا از پنجرهای نیمهباز میآید در یکی از طبقات بالایی ساختمانی قدیمی. پنجرهای که شاید هموطنی آن را گشوده و گوشهای از اتاقش غرق در زمان و مکانی دیگر نشسته و خیره به این آسمان خاکستری خسته از بارش مانده.
«غم زمانه خورم یا فراق یار کشم»
اینسوی کوچه ایستادهام به شنیدن صدایی که از پنجره میآید. آواز تمام میشود و باز سکوت و من به راه میافتم اما تصویر هموطن غربتنشین در گوشه اتاقش تازه برایم آغازشده و رهایم نمیکند.
در حال پیادهروی احساس خوبی دارم که در «جدایی نادر از سیمین» نام نازنین آقای شجریان را در یکی از صحنهها آوردهام.
یکی، دو سال بعدتر سوار ماشینی به سمت فرودگاه میروم تا به ایران بازگردم. راننده هموطن نیست اما صدای استاد در حال پخش است در همه مسیر. میپرسم «اهل کجایید؟» میگوید «مراکش» میپرسم «این موسیقی را که میشنوید میدانید از چه کشوریست؟»، «ایران». یکی از همکارانش که در جمع رانندهها با او رفیقتر بوده چندی پیش این آلبوم را به او هدیه کرده. گفت معنای شعرها را نمیفهمد اما هربار میشنود آرام میگیرد. همه مسیر تا فرودگاه شاردوگل، شب، سکوت و کویر است. بعدتر این خاطره را برای خودشان هم تعریف میکنم. خاطره مرد مراکشی او را به یاد خاطرهای دیگر میاندازد که دوستانشان نقل کرده بودند. دوستان آقای شجریان رفته بودند به سفری در شمال. در مسیری میان جنگل، پیرمردی خسته، مانده در راه دست بلند کرده تا او را سر راه به روستایش برسانند و آنها هم سوارش میکنند. لختی بعد از پیرمرد اجازه میگیرند تا موسیقی پخش کنند و پیرمرد میگوید «اگر از آقای شجریان دارید، روشن کنید». آن هموطن غربتنشین در پاریس، آن راننده مراکشی و این پیرمرد خسته روستایی، سهیم و همراهشدن در خلوت دلتنگی آدمهایی در گوشهوکنار جهان چیزیست بسیار بالاتر از شهرت و حتی بالاتر از محبوبیت. این را به خودشان گفتم. گفتند: «آقای فرهادی، شهرت مثل سرعت بالاست. با سرعت پایین از روی دستاندازها هم میتوان گذشت اما در سرعت بالا عبور از روی یک سنگریزه هم میتواند حاصلش واژگونی باشد برای همیشه». و این جملهایست پرمسئولیت که از او به یادگار دارم. این روزها دلتنگ او هستم. دلتنگ نگاه آرام و مهربانشان؛ خیلیها دلتنگ اویند. یک سرزمین دلتنگ اویند. چشمبهراه آمدنتانیم، تندرست و برقرار.
اصغر فرهادی، شهریورماه ٩٥
@mostafatajzadeh
مدتیست برای تحقیق و نگارش فیلمنامه گذشته در پاریس هستم. روزها بیشتر به یادداشتنویسی میگذرد و غالبا پیش از غروب میروم پیادهروی. از کوچههای پیچوواپیچ منطقه پنج پاریس میگذرم تا به پارکی برسم و یک ساعتی تا قبل از بستن درهای پارک راه بروم.
امروز از ظهر باران باریده و تازه چند دقیقهایست که آسمان باز شده. کوچهها خلوتند و هوا سرد. از کوچهای به کوچه بعدی میروم. یکباره صدایی قدمهایم را آرام میکند. آوازیست با صدای آقای شجریان نازنین. سر بلند میکنم. باید از یکی از خانههای اطراف باشد. چندقدمی میروم اما دلم نمیآید دور شوم، برمیگردم، بهدنبال پنجرهای که این صدای دلنشین و آشنا را به کوچه میرساند نگاهم را روی ساختمانها میچرخانم. حدس میزنم صدا از پنجرهای نیمهباز میآید در یکی از طبقات بالایی ساختمانی قدیمی. پنجرهای که شاید هموطنی آن را گشوده و گوشهای از اتاقش غرق در زمان و مکانی دیگر نشسته و خیره به این آسمان خاکستری خسته از بارش مانده.
«غم زمانه خورم یا فراق یار کشم»
اینسوی کوچه ایستادهام به شنیدن صدایی که از پنجره میآید. آواز تمام میشود و باز سکوت و من به راه میافتم اما تصویر هموطن غربتنشین در گوشه اتاقش تازه برایم آغازشده و رهایم نمیکند.
در حال پیادهروی احساس خوبی دارم که در «جدایی نادر از سیمین» نام نازنین آقای شجریان را در یکی از صحنهها آوردهام.
یکی، دو سال بعدتر سوار ماشینی به سمت فرودگاه میروم تا به ایران بازگردم. راننده هموطن نیست اما صدای استاد در حال پخش است در همه مسیر. میپرسم «اهل کجایید؟» میگوید «مراکش» میپرسم «این موسیقی را که میشنوید میدانید از چه کشوریست؟»، «ایران». یکی از همکارانش که در جمع رانندهها با او رفیقتر بوده چندی پیش این آلبوم را به او هدیه کرده. گفت معنای شعرها را نمیفهمد اما هربار میشنود آرام میگیرد. همه مسیر تا فرودگاه شاردوگل، شب، سکوت و کویر است. بعدتر این خاطره را برای خودشان هم تعریف میکنم. خاطره مرد مراکشی او را به یاد خاطرهای دیگر میاندازد که دوستانشان نقل کرده بودند. دوستان آقای شجریان رفته بودند به سفری در شمال. در مسیری میان جنگل، پیرمردی خسته، مانده در راه دست بلند کرده تا او را سر راه به روستایش برسانند و آنها هم سوارش میکنند. لختی بعد از پیرمرد اجازه میگیرند تا موسیقی پخش کنند و پیرمرد میگوید «اگر از آقای شجریان دارید، روشن کنید». آن هموطن غربتنشین در پاریس، آن راننده مراکشی و این پیرمرد خسته روستایی، سهیم و همراهشدن در خلوت دلتنگی آدمهایی در گوشهوکنار جهان چیزیست بسیار بالاتر از شهرت و حتی بالاتر از محبوبیت. این را به خودشان گفتم. گفتند: «آقای فرهادی، شهرت مثل سرعت بالاست. با سرعت پایین از روی دستاندازها هم میتوان گذشت اما در سرعت بالا عبور از روی یک سنگریزه هم میتواند حاصلش واژگونی باشد برای همیشه». و این جملهایست پرمسئولیت که از او به یادگار دارم. این روزها دلتنگ او هستم. دلتنگ نگاه آرام و مهربانشان؛ خیلیها دلتنگ اویند. یک سرزمین دلتنگ اویند. چشمبهراه آمدنتانیم، تندرست و برقرار.
اصغر فرهادی، شهریورماه ٩٥
@mostafatajzadeh
معرفي كتاب "ديدگاه هاي آخوند خراساني و شاگردانش"
اعتراف می کنم که آشنایی با افکار آخوند خراسانی پرسشهایی در ذهن من بر انگیخته که بعضا پس از 15 سال هم چنان بی جواب مانده است. ماجرا از میزبانی شامی در منزل ما آغاز شد که در آن اکبر ثبوت دوست داشتنی برای نخستین بار نگرش مجتهد بزرگ عصر مشروطه به سیاست و سیاست ورزی را برایمان شرح داد و ما را به تعجب و تحسین وا داشت . من البته او را رها نکردم تا اینکه خلاصه نظریات آخوند خراسانی را در 6 بند برایم نوشت و من با انتشار آنها به نقدشان در مقاله ای با عنوان «روحانیت و مشروطیت» در مجله آفتاب زیر نظر سحرخیز عزیز در سال 81 پرداختم. سپس نسخه ای از نوشته خود را در اختیار شیوخ قوم گذاشتم از آقایان منتظری و هاشمی رفسنجانی، تا خاتمی و کروبی و موسوی خوئینی. با کمال تحیر متوجه شدم که هیچ یک از آنان با نگاه سیاسی آن یگانه عصر آشنا نیستند. همچنان که در اندیشه و ادبیات هیچ کدام از رهبران فکری و سیاسی انقلاب از آیت الله خمینی تا دکتر شریعتی و از آیت الله طالقانی و استاد مطهری تا مهندس بازرگان آشنایی با بینش سیاسی رهبر بزرگ مشروطه را ندیدم و نیافتم. همین مساله سوال دیگری را به میان آورد که چرا با وجود شخصیت علمی و کم نظیر آخوند که کتاب کفایه اش در اصول فقه یک قرن است که متن درسی حوزه های علمیه به شمار می رود و به لحاظ سیاسی نیز پیشوای مشروطه بود، روحانیون هم عصر انقلاب با افکار سیاسی وی آشنا نبودند. به هر رو من به علت تازهگی و ژرفای آنچه از آقای ثبوت شنیدم از وی خواستم که در تهیه متن درباره عقاید این مجتهد بزرگ درباب سیاست تسریع کند. حاصل کار چندساله این فاضل متواضع کتاب جامع الاطراف و آموزنده «دیدگاه آخوند خراسانی و شاگردانش» است که پس از آزادی آن را به دقت خواندم و بدون اغراق اقرار می کنم که بسیار از آن آموختم. کتاب مزبور، متاسفانه هنوز اجازه انتشار نیافته است. اما خوشبختانه به طور کامل در اینترنت یافت می شود و در دسترس علاقه مندان است. من البته اگر به جای استاد ثبوت بودم کتاب را به دو قسمت اندیشه های آخوند و شاگردانش تقسیم می کردم تا دقیقتر و در سطح وسیعتری مورد بحث قرار گیرد. زیرا معتقدم هر شهروند علاقه مند به دانستن نسبت اسلام و سیاست و یا نهادهایش با یکدیگر (روحانیت و حکومت) باید این کتاب را به دقت بخواند و به تامل درباره آن بنشیند. مهم نیست که موافق نظریات منتسب به آخوند خراسانی باشد یا نباشد. مهم آن است که درباره استدلال های ارائه شده بیاندیشد و به دیدگاه روشنی در این زمینه دست یابد. از سوی دیگر و با گذشت 37 سال از پیروزی انقلاب ما باید درباره آنچه به دست آورده ایم و آنچه از دست داده ایم به گفتگو بنشینیم و به این پرسش تاریخی پاسخ دهیم که آیا دخالت روحانیت به معنای پذیرش مسئولیت اسمی و رسمی حکومت در مجموع به سود دین و اخلاق و معنویت بوده، ایران را در مسیر تحقق آرمان های ایرانیان یعنی استقلال و آزادی و نیز پیشرفت و عدالت یاری رسانده است؟ یا برعکس. این بزرگترین سوال و دغدغه این روزهای من است که فقط در یک گفتگوی عمومی، همه جانبه و آزاد می توان به پاسخی جامع در آن باب دست یافت.
@mostafatajzadeh
اعتراف می کنم که آشنایی با افکار آخوند خراسانی پرسشهایی در ذهن من بر انگیخته که بعضا پس از 15 سال هم چنان بی جواب مانده است. ماجرا از میزبانی شامی در منزل ما آغاز شد که در آن اکبر ثبوت دوست داشتنی برای نخستین بار نگرش مجتهد بزرگ عصر مشروطه به سیاست و سیاست ورزی را برایمان شرح داد و ما را به تعجب و تحسین وا داشت . من البته او را رها نکردم تا اینکه خلاصه نظریات آخوند خراسانی را در 6 بند برایم نوشت و من با انتشار آنها به نقدشان در مقاله ای با عنوان «روحانیت و مشروطیت» در مجله آفتاب زیر نظر سحرخیز عزیز در سال 81 پرداختم. سپس نسخه ای از نوشته خود را در اختیار شیوخ قوم گذاشتم از آقایان منتظری و هاشمی رفسنجانی، تا خاتمی و کروبی و موسوی خوئینی. با کمال تحیر متوجه شدم که هیچ یک از آنان با نگاه سیاسی آن یگانه عصر آشنا نیستند. همچنان که در اندیشه و ادبیات هیچ کدام از رهبران فکری و سیاسی انقلاب از آیت الله خمینی تا دکتر شریعتی و از آیت الله طالقانی و استاد مطهری تا مهندس بازرگان آشنایی با بینش سیاسی رهبر بزرگ مشروطه را ندیدم و نیافتم. همین مساله سوال دیگری را به میان آورد که چرا با وجود شخصیت علمی و کم نظیر آخوند که کتاب کفایه اش در اصول فقه یک قرن است که متن درسی حوزه های علمیه به شمار می رود و به لحاظ سیاسی نیز پیشوای مشروطه بود، روحانیون هم عصر انقلاب با افکار سیاسی وی آشنا نبودند. به هر رو من به علت تازهگی و ژرفای آنچه از آقای ثبوت شنیدم از وی خواستم که در تهیه متن درباره عقاید این مجتهد بزرگ درباب سیاست تسریع کند. حاصل کار چندساله این فاضل متواضع کتاب جامع الاطراف و آموزنده «دیدگاه آخوند خراسانی و شاگردانش» است که پس از آزادی آن را به دقت خواندم و بدون اغراق اقرار می کنم که بسیار از آن آموختم. کتاب مزبور، متاسفانه هنوز اجازه انتشار نیافته است. اما خوشبختانه به طور کامل در اینترنت یافت می شود و در دسترس علاقه مندان است. من البته اگر به جای استاد ثبوت بودم کتاب را به دو قسمت اندیشه های آخوند و شاگردانش تقسیم می کردم تا دقیقتر و در سطح وسیعتری مورد بحث قرار گیرد. زیرا معتقدم هر شهروند علاقه مند به دانستن نسبت اسلام و سیاست و یا نهادهایش با یکدیگر (روحانیت و حکومت) باید این کتاب را به دقت بخواند و به تامل درباره آن بنشیند. مهم نیست که موافق نظریات منتسب به آخوند خراسانی باشد یا نباشد. مهم آن است که درباره استدلال های ارائه شده بیاندیشد و به دیدگاه روشنی در این زمینه دست یابد. از سوی دیگر و با گذشت 37 سال از پیروزی انقلاب ما باید درباره آنچه به دست آورده ایم و آنچه از دست داده ایم به گفتگو بنشینیم و به این پرسش تاریخی پاسخ دهیم که آیا دخالت روحانیت به معنای پذیرش مسئولیت اسمی و رسمی حکومت در مجموع به سود دین و اخلاق و معنویت بوده، ایران را در مسیر تحقق آرمان های ایرانیان یعنی استقلال و آزادی و نیز پیشرفت و عدالت یاری رسانده است؟ یا برعکس. این بزرگترین سوال و دغدغه این روزهای من است که فقط در یک گفتگوی عمومی، همه جانبه و آزاد می توان به پاسخی جامع در آن باب دست یافت.
@mostafatajzadeh
akh.Pdf
15 MB
فايل pdf كتاب ديدگاههاي آخوند خراساني
@mostafatajzadeh
@mostafatajzadeh
کی گفته موسیقی حرام است؟ - نصرالله پورجوادي
✅بحث حرام یا مباح بودن موسیقی که این روزها به صورت ولرم در جامعۀ ما مطرح شده است بحثی است تاریخی که مثل بسیاری از مسائل دیگر فقهی در اواخر قرن دوم و طول قرن سوم مطرح شده یا بهتر است بگویم شکل گرفته است. یعنی چه؟ یعنی این بحث در صدر اسلام و در زمان پیغمبر مطرح نبوده است. شما فکرش را بکنید: مدینه، وقتی پیغمبر اکرم (ص) به آنجا هجرت کرد، از دهات زمان قاجار ما هم عقب افتاده تر بودند. نمی دانم جمعیت آن چقدر بوده ( ده هزار نفر ، پنجاه هزار نفر؟) ولی مهم نیست. مدینه اگر رونقی پیدا کرد به خاطر وجود مبارک پیغمبردر آن بود. در این شهر یا ده (یا هر چی)، اصلا موسیقیی نبود یا اگر بود یه دنبک و دایره زنگی بود که به آن دف می گفتند. شاید هم اصلا از قابلمه استفاده می کردند. به هر حال کاری به سازها نداریم. موسیقی بیشتر آواز بود و به همین دلیل در بحثهائی که در قرون بعد در باره موسیقی مطرح شده است نظرشان با آواز بلند و « صوت حسن» است (کتاب اغانی هم این مطلب را نشان می دهد) . مسئله حرام و مباح بودن موسیقی وقتی برای علمای اسلام مطرح شد که کسانی به نام عالم و بعدا فقیه پیدا شدند و علم اینها هم دانستن چند تا روایت بود. و این علم هم درقرن دوم آغاز به شکل گرفتن کرد. مسئله جایز بودن یا بنودن موسیقی وقتی مطرح شد که این کسانی که با دانستن چند تا روایت خودشان را عالم می دانستند با فرهنگ پیشرفته ایرانی و بیزانس مواجه شدند. بنی امیه با فرهنگ و تمدن بیزانس و بنی عباس با فرهنگ غنی ایران. ( به همین دلیل هم ما دونوع علم موسیقی داریم یکی علم موسیقی یونانی که فرزند خوانده ریاضیات است و دیگر علم یا هنرموسیقی ایرانی که اصلش از خراسان است. هاله های معنائی ( کانوتیشن) کلمات هم قابل تأمل است. لفظ "موسیقی" که یونانی است احساس علم بودن به ما می دهد ولفظ "رامشگری" و "دستگاه" و "ساز" و" سه گاه"و " دست افشانی" و دهها کلمه خوش آهنگ دیگر پارسی احساس هنر بودن و لفظ تازی "مطرب" و "غنا" و "طرب" و "رقص" احساس گناهکار بودن) موسیقی هم در قرن دوم و سوم بیشتر در دربارها بود گر چه منحصر به دربارها نبود. ما گزارشهائی داریم از قرن دوم که جوانمردان ایرانی مجالس کنسرت دایر می کردند و در این مجالس به وجد می آمدند یعنی واقعا موسیقی را درک می کردند. دست افشانی و پای کوبی هم می کردند. باری، با باز شدن درهای تمدن اسلامی در قرن دوم به روی فرهنگ و هنر ایرانی و هلنیستیک بود که بحث جایز بودن موسیقی یاجایز نبودن آن مطرح شد. بعضی ها چون موسیقی را در مجالس رامشگران و خنیاگران ایرانی می دیدند حکم به حرام بودن آن می کردند و بعضی هم چون می دیدند به هر حال خواندن قرآن با صدای خوش قشنگ است و «حال» دارد حکم به جایز بودن آن در شرایط خاص کردند. از اینجا بود که عده ای موسیقی و شنیدن موسیقی ( سماع) را به دو نوع تقسیم کردند یکی خوب و دیگر بد. یکی جایز و دیگر حرام. اولی مال مسلمانها بود و دومی مال زنادقه ( یعنی مانویان و خرمدینان و خلاصه ایرانیها) . و چون این بحثها همزمان با شکل گیری مذهب اهل سنت و جماعت و دعواهای معتزله و اهل حدیث بود که یک طرف آن خلیفه معتزلی بود که در دربار مجلس غنا داشت وطرف دیگر علمای زاهدی که هم به جبهه های جنگ با مسیحیان می رفتند و هم طعم زندان خلیفه را می کشیدند، دستگاه حدیث سازی در مورد موسیقی و سازهای موسیقی به کار افتاد. در این میان دستۀ سومی هم پیدا شدند که دوست داشتند این نوع مجالس طرب را داشته باشند و اینها صوفی یا «صوفی بعد از این» ها بودند، مثل ذوالنون مصری. منتهی این نوع مجالس را باید ختنه می کردند و به صورت اسلامی در آورند و در ضمن برای خودشان هم مثل بقیه حدیث می ساختند. بدین ترتیب دوست داران مجالس موسیقی هم برای خودشان صاحب حدیث شدند. این حدیث هار ا شما می توانید در دهها اثر موسیقائی که صوفیه نوشته اند ( و تقریبا همه آنها هم ایرانی بودند ) پیدا کنید. خلاصه، این بود داستان پدید آمدن بحث هائی در باره حرام و مباح بودن موسیقی و پیدا شدن احادیث موافق و مخالف و دست و پا کردن سنت هم برای گوش دادن به موسیقی و هم برای گوش ندادن به آن. از اینجاست که بنده عرض کردم که ای بحثها در صدر اسلام نبوده است و همزمان با شکل گیری مذهب اهل سنت و «ارتدکسی» اسلامی پیدا شده است. و دلائل پیدا شدن آن هم عمدتا سیاسی است ونه ربطی به حکم خدا و پیغمبر داشته و نه ربطی به جنبه یا جنبه های علمی و فلسفی ( فلسفۀ هنر) و الآن کما کان.
@mostafatajzadeh
✅بحث حرام یا مباح بودن موسیقی که این روزها به صورت ولرم در جامعۀ ما مطرح شده است بحثی است تاریخی که مثل بسیاری از مسائل دیگر فقهی در اواخر قرن دوم و طول قرن سوم مطرح شده یا بهتر است بگویم شکل گرفته است. یعنی چه؟ یعنی این بحث در صدر اسلام و در زمان پیغمبر مطرح نبوده است. شما فکرش را بکنید: مدینه، وقتی پیغمبر اکرم (ص) به آنجا هجرت کرد، از دهات زمان قاجار ما هم عقب افتاده تر بودند. نمی دانم جمعیت آن چقدر بوده ( ده هزار نفر ، پنجاه هزار نفر؟) ولی مهم نیست. مدینه اگر رونقی پیدا کرد به خاطر وجود مبارک پیغمبردر آن بود. در این شهر یا ده (یا هر چی)، اصلا موسیقیی نبود یا اگر بود یه دنبک و دایره زنگی بود که به آن دف می گفتند. شاید هم اصلا از قابلمه استفاده می کردند. به هر حال کاری به سازها نداریم. موسیقی بیشتر آواز بود و به همین دلیل در بحثهائی که در قرون بعد در باره موسیقی مطرح شده است نظرشان با آواز بلند و « صوت حسن» است (کتاب اغانی هم این مطلب را نشان می دهد) . مسئله حرام و مباح بودن موسیقی وقتی برای علمای اسلام مطرح شد که کسانی به نام عالم و بعدا فقیه پیدا شدند و علم اینها هم دانستن چند تا روایت بود. و این علم هم درقرن دوم آغاز به شکل گرفتن کرد. مسئله جایز بودن یا بنودن موسیقی وقتی مطرح شد که این کسانی که با دانستن چند تا روایت خودشان را عالم می دانستند با فرهنگ پیشرفته ایرانی و بیزانس مواجه شدند. بنی امیه با فرهنگ و تمدن بیزانس و بنی عباس با فرهنگ غنی ایران. ( به همین دلیل هم ما دونوع علم موسیقی داریم یکی علم موسیقی یونانی که فرزند خوانده ریاضیات است و دیگر علم یا هنرموسیقی ایرانی که اصلش از خراسان است. هاله های معنائی ( کانوتیشن) کلمات هم قابل تأمل است. لفظ "موسیقی" که یونانی است احساس علم بودن به ما می دهد ولفظ "رامشگری" و "دستگاه" و "ساز" و" سه گاه"و " دست افشانی" و دهها کلمه خوش آهنگ دیگر پارسی احساس هنر بودن و لفظ تازی "مطرب" و "غنا" و "طرب" و "رقص" احساس گناهکار بودن) موسیقی هم در قرن دوم و سوم بیشتر در دربارها بود گر چه منحصر به دربارها نبود. ما گزارشهائی داریم از قرن دوم که جوانمردان ایرانی مجالس کنسرت دایر می کردند و در این مجالس به وجد می آمدند یعنی واقعا موسیقی را درک می کردند. دست افشانی و پای کوبی هم می کردند. باری، با باز شدن درهای تمدن اسلامی در قرن دوم به روی فرهنگ و هنر ایرانی و هلنیستیک بود که بحث جایز بودن موسیقی یاجایز نبودن آن مطرح شد. بعضی ها چون موسیقی را در مجالس رامشگران و خنیاگران ایرانی می دیدند حکم به حرام بودن آن می کردند و بعضی هم چون می دیدند به هر حال خواندن قرآن با صدای خوش قشنگ است و «حال» دارد حکم به جایز بودن آن در شرایط خاص کردند. از اینجا بود که عده ای موسیقی و شنیدن موسیقی ( سماع) را به دو نوع تقسیم کردند یکی خوب و دیگر بد. یکی جایز و دیگر حرام. اولی مال مسلمانها بود و دومی مال زنادقه ( یعنی مانویان و خرمدینان و خلاصه ایرانیها) . و چون این بحثها همزمان با شکل گیری مذهب اهل سنت و جماعت و دعواهای معتزله و اهل حدیث بود که یک طرف آن خلیفه معتزلی بود که در دربار مجلس غنا داشت وطرف دیگر علمای زاهدی که هم به جبهه های جنگ با مسیحیان می رفتند و هم طعم زندان خلیفه را می کشیدند، دستگاه حدیث سازی در مورد موسیقی و سازهای موسیقی به کار افتاد. در این میان دستۀ سومی هم پیدا شدند که دوست داشتند این نوع مجالس طرب را داشته باشند و اینها صوفی یا «صوفی بعد از این» ها بودند، مثل ذوالنون مصری. منتهی این نوع مجالس را باید ختنه می کردند و به صورت اسلامی در آورند و در ضمن برای خودشان هم مثل بقیه حدیث می ساختند. بدین ترتیب دوست داران مجالس موسیقی هم برای خودشان صاحب حدیث شدند. این حدیث هار ا شما می توانید در دهها اثر موسیقائی که صوفیه نوشته اند ( و تقریبا همه آنها هم ایرانی بودند ) پیدا کنید. خلاصه، این بود داستان پدید آمدن بحث هائی در باره حرام و مباح بودن موسیقی و پیدا شدن احادیث موافق و مخالف و دست و پا کردن سنت هم برای گوش دادن به موسیقی و هم برای گوش ندادن به آن. از اینجاست که بنده عرض کردم که ای بحثها در صدر اسلام نبوده است و همزمان با شکل گیری مذهب اهل سنت و «ارتدکسی» اسلامی پیدا شده است. و دلائل پیدا شدن آن هم عمدتا سیاسی است ونه ربطی به حکم خدا و پیغمبر داشته و نه ربطی به جنبه یا جنبه های علمی و فلسفی ( فلسفۀ هنر) و الآن کما کان.
@mostafatajzadeh
حکومت مشروطه یا مشروعه۲.pdf
619.1 KB
اگرامروز میخواستم به ارزیابی ونقد دیدگاه آخوندخراساني بپردازم مقاله کاملامتفاوتی میشد.باوجوداین مطالعه خلاصه سخنان آخوندخراساني به همراه نقدمن رابویژه باتوجه به سال انتشارآن(۱۳۸۲)مفیددیدم
آفرین بر زنان کار آفرین - #سید_مصطفی_تاج_زاده
آزادی برای من فرصتی جدید فراهم کرده است برای آموختن. هرچه بیشتر می آموزم، خود را آزادتر احساس می کنم. «سمیتئاتر» مشکلات بانوان در کسب و کار یکی از همان فرصت های آموزشی برای من بود و این که چگونه
می توان علم و هنر و آموزش و زیبایی را تلفیق و ترکیب کرد. سمیتئاتر آن طور که من در همایش انجمن زنان کارآفرین در فرهنگسرای ارسباران دیدم در هر دو سویه تئاتری و آموزشی خود تصویر روشنی از مشکلات زنان در کاریابی و کار آفرینی به دست می داد و به چالش هایی میپرداخت که فراروی زنان میهنمان قرار دارد .
زن خانه که در عین حال مدیر یک شرکت هم شده است برای مواجهه با چالش های شغلی، خود را نیازمند حمایت مرد خانه می داند و بیش از آن محتاج درک شدن از سوی او و همدلی با اوست . اما در عمل شاهد هم دستی اعلام نشده مردانی هستیم که هر یک به نوعی در مسیر پیشرفت زن کارشکنی می کنند و تعدادی از آنان نگاهی جنسیتی و اوروتیک به زن دارند. همه مشکل اما این نیست. خود زن نیز اعتماد به نفس کافی ندارد. سمیتئاتر شروع زیبایی دارد. آن جا، آن بیرون باران می بارد و زن نیازمند «چتر حمایتی » همسر خود است تا برای یک کار بانکی پیش پا افتاده شرکت، مردش را همراه داشته باشد. «حمایت طلبی» زن همان موضوعی است که از سوی خانم دکتر حامدی مورد نقد قرار می گیرد. خانم زینب حبیبی تبار (مدیر موسسه پدیده تبار) با نقد دکتر روانشناس موافق نیست و با تکیه بر تجربه عملی و زیسته خود در محیط کار می گوید، موفقیت زن درکار آفرینی بدون حداقلی از همسویی و همدلی و همراهی مرد خانه ممکن نیست. به گفته او ما در سوئیس و سوئد به سر نمی بریم و در بسیاری از زمینه ها یک «دوران گذار » را تجربه می کنیم.
به باور من یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب و نظام برآمده از آن این است که زنان سرزمینمان بیش از 60 درصد دانشجویان کشور را تشکیل می دهند. به عبارت روشن زنان نقش خود را فراتر از انتظار ایفا کرده اند اما آیا ما مردان مطابق با این سطح از آموزش، یاد گرفته ایم که پذیرای حضور زنان در جامعه باشیم و به نحوی خود را جابجا کنیم که جا برای این میهمانان تازه وارد، مشارکت جو، صلح طلب و دموکراسی خواه باز شود؟ به راستی چرا آن طور که خانم فیروزه صابر می گوید، سطح حضور بانوان در عرصه اقتصاد و مدیریت کشور هیچ تناسبی با میزان حضور 60 درصدیشان در آموزش عالی ندارد؟
سخنان بانوان کارآفرین خانم ها ماهرخ فلاحی و بهنوش باختری حاضران را از هوای آلوده و مسموم "نمی شودها" به هوای صاف و آفتابی "می توان ها" برد. سمیتئاتر «چالش ها» را به نمایش گذاشت و خانم های کارآفرین به ما «عبور از چالش ها» را نشان دادند، با شیوا ترین بیان، و این که آنان چگونه توانسته اند بر همه موانع کمر شکن یکی پس از دیگری غلبه کنند. به شکلی که یکی پس از بازنشستگی گاوداری بزرگی را برپا دا.شته به اصلاح نژاد بپردازد و دیگری نماکاری هنری خود را تا بلندای 300 متری تاج سد مسجد سلیمان عرضه کند و نشان دهد که بانوان در جامعه ما چه قله هایی از موفقیت را فتح کرده اند. کافی است به آن ها اعتماد شود تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند.
@mostafatajzadeh
آزادی برای من فرصتی جدید فراهم کرده است برای آموختن. هرچه بیشتر می آموزم، خود را آزادتر احساس می کنم. «سمیتئاتر» مشکلات بانوان در کسب و کار یکی از همان فرصت های آموزشی برای من بود و این که چگونه
می توان علم و هنر و آموزش و زیبایی را تلفیق و ترکیب کرد. سمیتئاتر آن طور که من در همایش انجمن زنان کارآفرین در فرهنگسرای ارسباران دیدم در هر دو سویه تئاتری و آموزشی خود تصویر روشنی از مشکلات زنان در کاریابی و کار آفرینی به دست می داد و به چالش هایی میپرداخت که فراروی زنان میهنمان قرار دارد .
زن خانه که در عین حال مدیر یک شرکت هم شده است برای مواجهه با چالش های شغلی، خود را نیازمند حمایت مرد خانه می داند و بیش از آن محتاج درک شدن از سوی او و همدلی با اوست . اما در عمل شاهد هم دستی اعلام نشده مردانی هستیم که هر یک به نوعی در مسیر پیشرفت زن کارشکنی می کنند و تعدادی از آنان نگاهی جنسیتی و اوروتیک به زن دارند. همه مشکل اما این نیست. خود زن نیز اعتماد به نفس کافی ندارد. سمیتئاتر شروع زیبایی دارد. آن جا، آن بیرون باران می بارد و زن نیازمند «چتر حمایتی » همسر خود است تا برای یک کار بانکی پیش پا افتاده شرکت، مردش را همراه داشته باشد. «حمایت طلبی» زن همان موضوعی است که از سوی خانم دکتر حامدی مورد نقد قرار می گیرد. خانم زینب حبیبی تبار (مدیر موسسه پدیده تبار) با نقد دکتر روانشناس موافق نیست و با تکیه بر تجربه عملی و زیسته خود در محیط کار می گوید، موفقیت زن درکار آفرینی بدون حداقلی از همسویی و همدلی و همراهی مرد خانه ممکن نیست. به گفته او ما در سوئیس و سوئد به سر نمی بریم و در بسیاری از زمینه ها یک «دوران گذار » را تجربه می کنیم.
به باور من یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب و نظام برآمده از آن این است که زنان سرزمینمان بیش از 60 درصد دانشجویان کشور را تشکیل می دهند. به عبارت روشن زنان نقش خود را فراتر از انتظار ایفا کرده اند اما آیا ما مردان مطابق با این سطح از آموزش، یاد گرفته ایم که پذیرای حضور زنان در جامعه باشیم و به نحوی خود را جابجا کنیم که جا برای این میهمانان تازه وارد، مشارکت جو، صلح طلب و دموکراسی خواه باز شود؟ به راستی چرا آن طور که خانم فیروزه صابر می گوید، سطح حضور بانوان در عرصه اقتصاد و مدیریت کشور هیچ تناسبی با میزان حضور 60 درصدیشان در آموزش عالی ندارد؟
سخنان بانوان کارآفرین خانم ها ماهرخ فلاحی و بهنوش باختری حاضران را از هوای آلوده و مسموم "نمی شودها" به هوای صاف و آفتابی "می توان ها" برد. سمیتئاتر «چالش ها» را به نمایش گذاشت و خانم های کارآفرین به ما «عبور از چالش ها» را نشان دادند، با شیوا ترین بیان، و این که آنان چگونه توانسته اند بر همه موانع کمر شکن یکی پس از دیگری غلبه کنند. به شکلی که یکی پس از بازنشستگی گاوداری بزرگی را برپا دا.شته به اصلاح نژاد بپردازد و دیگری نماکاری هنری خود را تا بلندای 300 متری تاج سد مسجد سلیمان عرضه کند و نشان دهد که بانوان در جامعه ما چه قله هایی از موفقیت را فتح کرده اند. کافی است به آن ها اعتماد شود تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند.
@mostafatajzadeh
«بورکینی»؛ حق شهروندی یا تجاوز به آن؟ - #سید_مصطفی_تاج_زاده
هفت شهردار سواحل دریای مدیترانه به نام دفاع از ارزش های لائیک و دموکراتیک و نیز برای مبارزه با افراط گرایی اسلامی با صدور دستورالعملی رسما ورود زنان با بورکینی را به ساحل شهرهای تحت نفوذشان ممنوع و آنان را از نعمت بی بدیل این شگفتی طبیعت محروم کرده اند.
این در حالی است که زنان مسلمان که تاکنون به دلایل اعتقادی و فرهنگی یا خانوادگی نمی توانسته اند به دریا بروند، راه حل جالبی برای حل مشکل خود یافته اند،اکنون آن ها به ابتکار خانمی لبنانی-استرالیایی می توانند با پوشیدن بورکینی و با حفظ شئونات اسلامی به آب زده یا بر روی شنهای گرم ساحل دریا استراحت کنند.
خانم فریبا عادل خواه در مقاله «اندر حکایت بورکینی و برزخ سیاست مداران فرانسه» به نقد تصمیم شهرداران مزبور پرداخته و این پرسش را با خوانندگان خود در میان نهاده که چه تفاوتی است بین ممنوع کردن بورکینی برای استحکام دموکراسی یا تحمیل نمودن پوششی خاص برای نجات دین؟ وی همچنین پرسیده است که اگر بر اساس سنت تجدد در غرب اصل بر آزادی فرد است تا آنجا که به آزادی دیگری آسیبی نرساند، بورکینی پوشان در سواحل دریا مخل آزادی چه کسانی هستند؟ من مطالعه این مقاله خواندنی را به همراه کامنت های هموطنانی که در نقد و نفی دیدگاه نویسنده هیچ استدلال و حتی اتهامی را فرو نگذاشته اند، توصیه می کنم و همگان را به تأمل در باب ان پرسش فرامی خوانم که آیا بنیاد گرایی، تمامیت خواهی و انحصار طلبی و نیز تحمیل تنها یک سبک زندگی فقط به نام اسلام محکوم است یا چنین روشی به نام لائیسیته یا سکولاریزم نیز همان اندازه ناپسند است و علاوه بر مخاطرات سیاسی، تنوع و زیبایی حیات انسانی را به محاق می برد؟
@mostafatajzadeh
هفت شهردار سواحل دریای مدیترانه به نام دفاع از ارزش های لائیک و دموکراتیک و نیز برای مبارزه با افراط گرایی اسلامی با صدور دستورالعملی رسما ورود زنان با بورکینی را به ساحل شهرهای تحت نفوذشان ممنوع و آنان را از نعمت بی بدیل این شگفتی طبیعت محروم کرده اند.
این در حالی است که زنان مسلمان که تاکنون به دلایل اعتقادی و فرهنگی یا خانوادگی نمی توانسته اند به دریا بروند، راه حل جالبی برای حل مشکل خود یافته اند،اکنون آن ها به ابتکار خانمی لبنانی-استرالیایی می توانند با پوشیدن بورکینی و با حفظ شئونات اسلامی به آب زده یا بر روی شنهای گرم ساحل دریا استراحت کنند.
خانم فریبا عادل خواه در مقاله «اندر حکایت بورکینی و برزخ سیاست مداران فرانسه» به نقد تصمیم شهرداران مزبور پرداخته و این پرسش را با خوانندگان خود در میان نهاده که چه تفاوتی است بین ممنوع کردن بورکینی برای استحکام دموکراسی یا تحمیل نمودن پوششی خاص برای نجات دین؟ وی همچنین پرسیده است که اگر بر اساس سنت تجدد در غرب اصل بر آزادی فرد است تا آنجا که به آزادی دیگری آسیبی نرساند، بورکینی پوشان در سواحل دریا مخل آزادی چه کسانی هستند؟ من مطالعه این مقاله خواندنی را به همراه کامنت های هموطنانی که در نقد و نفی دیدگاه نویسنده هیچ استدلال و حتی اتهامی را فرو نگذاشته اند، توصیه می کنم و همگان را به تأمل در باب ان پرسش فرامی خوانم که آیا بنیاد گرایی، تمامیت خواهی و انحصار طلبی و نیز تحمیل تنها یک سبک زندگی فقط به نام اسلام محکوم است یا چنین روشی به نام لائیسیته یا سکولاریزم نیز همان اندازه ناپسند است و علاوه بر مخاطرات سیاسی، تنوع و زیبایی حیات انسانی را به محاق می برد؟
@mostafatajzadeh
در ستايش عذرخواهی - آذر منصوری
هفت سال پس از واقعه تلخ کهریزک ،سعید مرتضوی دادستان وقت تهران طی نامه ای از خانواده هایی که فرزندان خود را در این بازداشتگاه از دست دادند عذر خواهی کرد.او ضمن عذر خواهی از خانواده سه شهید مظلوم این بازداشتگاه ،شهید جوادی فر،شهید روح الامینی و شهید کامرانی طلب ،ابراز امیدواری کرده است که دیگر چنین اتفاقات تلخی در کشور تکرار نشود. فارغ از اینکه در نهایت دستگاه قضایی کشور چه رایی برای او صادر کند و فارغ از اینکه او با چه انگیزه و نیتی دست به این اقدام زده است، و فارغ از اینکه خانواده های این شهدا و آسیب دیدگان دیگر چه قضاوتی راجع به او داشته باشند،نفس این اقدام او، حتی پس از 7 سال از سپری شدن این فاجعه و قبول خطا ها و اشتباهاتی که رخ داده ،به نظرم یک اقدام مثبت و اگر نگوییم بی سابقه،کم سابقه است و این عذر خواهی و طلب بخشش و توصیه به همکیشان خود ،برای اجتناب از تکرار چنین اشتباهات بزرگی،می تواند خود یک تجربه و درسی بزرگ برای همه کسانی باشد که به ازای مسئولیتی که به آنان واگذار شده است ،به تکلیف انسانی ،دینی و اخلاقی خود عمل کنند و بپذیرند که عالم محضر خداست و او از هر چه بگذرد از حق مردم نمی گذرد و قرار بوده در این کشور مردم ولی نعمت باشند و قبول کنند انسان مبرای از خطا و اشتباه نیست و بپذیرند که ممکن است اشتباهاتی رخ داده باشد و تا دیر نشده در پی جبران خطاهای خود باشند.
پس از واقعه تلخ 88 ،آسیبهای بسیاری به کشور و نظام و مردم وارد شد ،خانواده های زیادی دچار آسیب و خسران شدند و پس از سپری شدن هشت سال،هنوز داغهایی بر دل مانده که التیام نیافته است ، گره هایی که روزی با دست باز می شد و ممکن است در مقطعی با دندان هم باز نشود،همچنان باقی است.
اما شاید این عذر خواهی بهانه خوبی باشد که به یاد آوریم همین دلهایی که داغ جگر گوشگان را بر دل دارند ، می گذرند اما فراموش نمی کنند.می گذرند اما دغدغه ای جز برطرف کردن کدورت ها و بازشدن گره های باقی مانده ندارند.می گذرند اما آشتی و وحدت ملی را می جویند.مادران سهراب ها می گذرند و صلح و رواداری و دوری از خشونت را مکررفریاد می کنند. پذیرش خطاها و اعتراف به آنها و عذرخواهی می تواند مقدمه ای باشد برای امید به اصلاح روندها و رویه های اشتباهی که در صورت اصرار بر تکرار آنها ممکن است زمانی و فرصتی برای جبران آنها نباشد.
@azarmansouri
@mostafatajzadeh
هفت سال پس از واقعه تلخ کهریزک ،سعید مرتضوی دادستان وقت تهران طی نامه ای از خانواده هایی که فرزندان خود را در این بازداشتگاه از دست دادند عذر خواهی کرد.او ضمن عذر خواهی از خانواده سه شهید مظلوم این بازداشتگاه ،شهید جوادی فر،شهید روح الامینی و شهید کامرانی طلب ،ابراز امیدواری کرده است که دیگر چنین اتفاقات تلخی در کشور تکرار نشود. فارغ از اینکه در نهایت دستگاه قضایی کشور چه رایی برای او صادر کند و فارغ از اینکه او با چه انگیزه و نیتی دست به این اقدام زده است، و فارغ از اینکه خانواده های این شهدا و آسیب دیدگان دیگر چه قضاوتی راجع به او داشته باشند،نفس این اقدام او، حتی پس از 7 سال از سپری شدن این فاجعه و قبول خطا ها و اشتباهاتی که رخ داده ،به نظرم یک اقدام مثبت و اگر نگوییم بی سابقه،کم سابقه است و این عذر خواهی و طلب بخشش و توصیه به همکیشان خود ،برای اجتناب از تکرار چنین اشتباهات بزرگی،می تواند خود یک تجربه و درسی بزرگ برای همه کسانی باشد که به ازای مسئولیتی که به آنان واگذار شده است ،به تکلیف انسانی ،دینی و اخلاقی خود عمل کنند و بپذیرند که عالم محضر خداست و او از هر چه بگذرد از حق مردم نمی گذرد و قرار بوده در این کشور مردم ولی نعمت باشند و قبول کنند انسان مبرای از خطا و اشتباه نیست و بپذیرند که ممکن است اشتباهاتی رخ داده باشد و تا دیر نشده در پی جبران خطاهای خود باشند.
پس از واقعه تلخ 88 ،آسیبهای بسیاری به کشور و نظام و مردم وارد شد ،خانواده های زیادی دچار آسیب و خسران شدند و پس از سپری شدن هشت سال،هنوز داغهایی بر دل مانده که التیام نیافته است ، گره هایی که روزی با دست باز می شد و ممکن است در مقطعی با دندان هم باز نشود،همچنان باقی است.
اما شاید این عذر خواهی بهانه خوبی باشد که به یاد آوریم همین دلهایی که داغ جگر گوشگان را بر دل دارند ، می گذرند اما فراموش نمی کنند.می گذرند اما دغدغه ای جز برطرف کردن کدورت ها و بازشدن گره های باقی مانده ندارند.می گذرند اما آشتی و وحدت ملی را می جویند.مادران سهراب ها می گذرند و صلح و رواداری و دوری از خشونت را مکررفریاد می کنند. پذیرش خطاها و اعتراف به آنها و عذرخواهی می تواند مقدمه ای باشد برای امید به اصلاح روندها و رویه های اشتباهی که در صورت اصرار بر تکرار آنها ممکن است زمانی و فرصتی برای جبران آنها نباشد.
@azarmansouri
@mostafatajzadeh
✅متن فیسبوکی زهرا موسوی دختر مهندس میرحسین موسوی و بانو زهرا رهنورد
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
مراسم ختم مادر زندانی سیاسی کنار یکی از مادران شهدا نشسته بودم. در کیف آن مادر عزیز باز بود. اوهرچند دقیقه خم می شد، عکس فرزندش را از کیف در می آورد و غافل از جمع و هیاهویش در سکوت عکس را نگاه می کرد. دلش پیش او بود. وقتی متوجه شد که من هم در نگاه کردن غریبانه اش سهیم شده ام، گفت: میبینی چقدر بچه ام زیبا و معصوم است؟ او برای کشورش برای حقش رفت و کشتندش. قبل رفتنش این عکس را گرفت تا اگر شهید شد زیبا و مرتب باشد. حقا که فرشته ای بود... سنگ قبرش را هم شکستند! بعد گفت اما من قانلش را میبخشم تا قصاص نشود چون حتما آن قاتل هم مادری دارد که مثل من فرزندش را دوست دارد و من نمیخواهم زجری که میکشم و این طور که قلبم میسوزد قلب مادر دیگری بسوزد. تنها میخواهم اورا ببینم و از او بپرسم که چظور توانستی به طرف چنین ماهی گلوله بگشایی؟
روزی که علی را برای خداحافظی به خانه آوردند عمه ام به رسم صبوری خانوادگی و ایمان زینبی اش لب فرو بسته بود و تنها وقتی علی مهربان و پاک را برای آخرین بار نوازش می کرد به ترکی دو سه بار گفت نفرین میکنم نه اسمی برد نه شکایتی کرد. شکایت از که کند وقتی کسی حاضر نشد تا بپدیرد که قاتلش بوده است. روز خاکسپاری هم تنها گفت امانت خدا بود شکر که امانتش را خوب پس دادم علی تحمل دروغ نداشت.
مادر سهراب - این بانوی پر از صلح وصبر و روشنی - به شرط ازادی زندانیاین سیاسی قاتل فرزند بیگناهش را میبخشد اما آن بخشش معنیش تنها گسترش صلح است مگر میشود مادر فراموش کند؟ و ذره ای بی آرام جانش آرام باشد؟
به قول مرحوم اقبال هر ذره این خاک گره خورده نگاهیست و اینگونه است که ما آن نگاه آن سکوت را و مویه های دردناک را این سالها بسیار دیده ایم وشنیده ایم بر سر مزارها یا کنار قابهای عکس یا درخانه های خالی ازآن بیگناهان به خون خفته
کشته شدگان کهریزک در اسارت و عامدانه شهید شدند آن وضع اتفاق و سهو نبود و حتی خواندن وصف آنچه برآنها گذشت هم طاقت فرساست. در این حال اگرچه اینکه از اشتباهات عدر خواهی شود درصورت کلی خوب است اما درمورد جان انسانها ایا واکنش صاحبان آن چشمهای غمناک که مادران و پدران و خانواده های شهدا هستند به پوزش چیست؟ . - سوای اینکه پوزش ایا میتواند حکم قضا را تغییر بدهد یا نه واینکه چطور می شود از تکرار این حوادث تلخ ممانعت کرد - واکنش آنان هر شکل که باشد ببخشند یا نبخشند، فطری ترین شکل ممکن است و حق شخص خود آنان. ما فقط میتوانیم همدردانه حدس بزنیم در جان خسته و زخم خورده آنها که تا ابد خونبار است چه میگذرد وقتی در این ایام تلخ فراق بیعمر زنده اند؟ وقتی مدام با خود زمزمه میکنند به کدامین گناه کشته شدند؟
@mostafatajzadeh
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
مراسم ختم مادر زندانی سیاسی کنار یکی از مادران شهدا نشسته بودم. در کیف آن مادر عزیز باز بود. اوهرچند دقیقه خم می شد، عکس فرزندش را از کیف در می آورد و غافل از جمع و هیاهویش در سکوت عکس را نگاه می کرد. دلش پیش او بود. وقتی متوجه شد که من هم در نگاه کردن غریبانه اش سهیم شده ام، گفت: میبینی چقدر بچه ام زیبا و معصوم است؟ او برای کشورش برای حقش رفت و کشتندش. قبل رفتنش این عکس را گرفت تا اگر شهید شد زیبا و مرتب باشد. حقا که فرشته ای بود... سنگ قبرش را هم شکستند! بعد گفت اما من قانلش را میبخشم تا قصاص نشود چون حتما آن قاتل هم مادری دارد که مثل من فرزندش را دوست دارد و من نمیخواهم زجری که میکشم و این طور که قلبم میسوزد قلب مادر دیگری بسوزد. تنها میخواهم اورا ببینم و از او بپرسم که چظور توانستی به طرف چنین ماهی گلوله بگشایی؟
روزی که علی را برای خداحافظی به خانه آوردند عمه ام به رسم صبوری خانوادگی و ایمان زینبی اش لب فرو بسته بود و تنها وقتی علی مهربان و پاک را برای آخرین بار نوازش می کرد به ترکی دو سه بار گفت نفرین میکنم نه اسمی برد نه شکایتی کرد. شکایت از که کند وقتی کسی حاضر نشد تا بپدیرد که قاتلش بوده است. روز خاکسپاری هم تنها گفت امانت خدا بود شکر که امانتش را خوب پس دادم علی تحمل دروغ نداشت.
مادر سهراب - این بانوی پر از صلح وصبر و روشنی - به شرط ازادی زندانیاین سیاسی قاتل فرزند بیگناهش را میبخشد اما آن بخشش معنیش تنها گسترش صلح است مگر میشود مادر فراموش کند؟ و ذره ای بی آرام جانش آرام باشد؟
به قول مرحوم اقبال هر ذره این خاک گره خورده نگاهیست و اینگونه است که ما آن نگاه آن سکوت را و مویه های دردناک را این سالها بسیار دیده ایم وشنیده ایم بر سر مزارها یا کنار قابهای عکس یا درخانه های خالی ازآن بیگناهان به خون خفته
کشته شدگان کهریزک در اسارت و عامدانه شهید شدند آن وضع اتفاق و سهو نبود و حتی خواندن وصف آنچه برآنها گذشت هم طاقت فرساست. در این حال اگرچه اینکه از اشتباهات عدر خواهی شود درصورت کلی خوب است اما درمورد جان انسانها ایا واکنش صاحبان آن چشمهای غمناک که مادران و پدران و خانواده های شهدا هستند به پوزش چیست؟ . - سوای اینکه پوزش ایا میتواند حکم قضا را تغییر بدهد یا نه واینکه چطور می شود از تکرار این حوادث تلخ ممانعت کرد - واکنش آنان هر شکل که باشد ببخشند یا نبخشند، فطری ترین شکل ممکن است و حق شخص خود آنان. ما فقط میتوانیم همدردانه حدس بزنیم در جان خسته و زخم خورده آنها که تا ابد خونبار است چه میگذرد وقتی در این ایام تلخ فراق بیعمر زنده اند؟ وقتی مدام با خود زمزمه میکنند به کدامین گناه کشته شدند؟
@mostafatajzadeh
نه جنگ ها ی اول و دوم جهانی، نه انواع جنگ های سرد و گرم و شیمیایی را هیچگاه تفکر موسیقی رهبری نکرده است ...
هیچگاه موسیقی عامل کشتار انسانها و هیچ موجودی نبوده است ...
باید از آن تفکری که با موسیقی مشکل دارد ترسید چرا که موسیقی صلح و آرامش را با خود به ارمغان می آورد و تفکر مقابل آن همیشه نابودی را با خود به همراه دارد ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
درآمد یک نوازنده ارکستر سنفونیک یا ارکستر ملی چقدر است !؟
باز هم کنسرت ها را لغو کنید !!
سازها را در تلوزیون نشان ندهید، موزیسین، اختلاس نکرده است ...
کنسرت ها را ... !!
موسیقی، بابک زنجانی تولید نمیکند ...
موسیقی، خاوری و سه هزار میلیارد تومان اختلاس تولید نمیکند ...
موسیقی،عامل ورود انواع قاچاق نمیشود ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی، شعار و دروغ نیست ...
موسیقی، زمین خوار نیست ...
موسیقی، جنگل را نابود نمیکند ...
موسیقی، جهل را گسترش و خرافه پردازی نمیکند ...
بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،فتنه به پا نمیکند ...
موسیقی، طالبان و داعش تولید نمیکند ...
موسیقی،ملودی سلاح تولید نمیکند ...
موسیقی،مسئول و مامور نالایق تولید نمیکند و آنها را به سر کار نمیگمارد ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،نیازی به ملودی صدای خش دار پاسبان و چراغ گردان خودروی ارشاد و امنیت اخلاقی و ... ندارد ...
موسیقی،نیازی به خودروی "ون" نیروی انتظامی در حال تجاوز به ناموس مردم ندارد ...
موسیقی،نیازی به چوب و دسبند و اسپری فلفل و شوکر ندارد ...
موسیقی،داغ گلوله نمیپسندد ...
بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،مغزها را فراری نمیدهد ...
موسیقی،قاتل و دزد و ساقی مواد و مشروبات الکلی تولید نمیکند ...
موسیقی،توهین به فهم و شعور انسانها را نمیپسندد ...
حال که به قدرت و زور و بازویتان مینازید و هنری بجز تابلوی "ایست" زدن را بلد نیستید پس بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
پس ...
پس تمام «موسیقی» را لغو کنید !!!
تمام «هنر» را نابود کنید !!!
#غلامرضاظریفیان
@mostafatajzadeh
هیچگاه موسیقی عامل کشتار انسانها و هیچ موجودی نبوده است ...
باید از آن تفکری که با موسیقی مشکل دارد ترسید چرا که موسیقی صلح و آرامش را با خود به ارمغان می آورد و تفکر مقابل آن همیشه نابودی را با خود به همراه دارد ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
درآمد یک نوازنده ارکستر سنفونیک یا ارکستر ملی چقدر است !؟
باز هم کنسرت ها را لغو کنید !!
سازها را در تلوزیون نشان ندهید، موزیسین، اختلاس نکرده است ...
کنسرت ها را ... !!
موسیقی، بابک زنجانی تولید نمیکند ...
موسیقی، خاوری و سه هزار میلیارد تومان اختلاس تولید نمیکند ...
موسیقی،عامل ورود انواع قاچاق نمیشود ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی، شعار و دروغ نیست ...
موسیقی، زمین خوار نیست ...
موسیقی، جنگل را نابود نمیکند ...
موسیقی، جهل را گسترش و خرافه پردازی نمیکند ...
بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،فتنه به پا نمیکند ...
موسیقی، طالبان و داعش تولید نمیکند ...
موسیقی،ملودی سلاح تولید نمیکند ...
موسیقی،مسئول و مامور نالایق تولید نمیکند و آنها را به سر کار نمیگمارد ...
کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،نیازی به ملودی صدای خش دار پاسبان و چراغ گردان خودروی ارشاد و امنیت اخلاقی و ... ندارد ...
موسیقی،نیازی به خودروی "ون" نیروی انتظامی در حال تجاوز به ناموس مردم ندارد ...
موسیقی،نیازی به چوب و دسبند و اسپری فلفل و شوکر ندارد ...
موسیقی،داغ گلوله نمیپسندد ...
بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
موسیقی،مغزها را فراری نمیدهد ...
موسیقی،قاتل و دزد و ساقی مواد و مشروبات الکلی تولید نمیکند ...
موسیقی،توهین به فهم و شعور انسانها را نمیپسندد ...
حال که به قدرت و زور و بازویتان مینازید و هنری بجز تابلوی "ایست" زدن را بلد نیستید پس بازهم کنسرت ها را لغو کنید !!
پس ...
پس تمام «موسیقی» را لغو کنید !!!
تمام «هنر» را نابود کنید !!!
#غلامرضاظریفیان
@mostafatajzadeh
نامه فرزند یک زندانی سیاسی اعدام شده در تابستان ۶۷ به #مصطفی_تاجزاده
آقای #تاج زاده سلام،
من فرزند یکی از قربانیان کشتارهای دسته جمعی رژیم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ هستم. این اولین باری است که در رابطه با این قتل عام وحشیانه و بخصوص خطاب به انسانی که خود در آن دوره از دولتمردان جمهوری اسلامی محسوب می شد دست به قلم می برم.
زخم جانکاهی که از زمان کودکی با کشتار پدرم همراه با صدها تن از بهترین فرزندان میهن مان همواره هم آغوش من بوده همراه با من به سن بلوغ و سپس بزرگسالی رسیده، حتی لحظه ای از عمرم مرا تنها نگذاشته، جزئی از من شده و ایمان دارم که تا آخرین لحظه حیات با من خواهد بود. این زخم نقطه پایانی همیشگی بر تجارب لحظات شاد کودکی در زندگی من و صدها کودک مانند من بود، قبل از اینکه فرصتی برای لمس کردن شادی در زندگی کودکانه مان داشته باشیم. ۲۸ سال از این جنایت بزرگ می گذرد. حتی لحظه ای از این گذشت زمان را بدون یاد پدرم نگذرانده ام و هم اکنون نیز سیمای معصومانه فرزندم با سوالات کنجکاوانه او درباره پدربزرگ هرگز نادیده اش و احساسات لبریز از عشق و احترام او نسبت به تصویر پدربزرگ در قاب عکس دیواری مانند آیینهای است در مقابل روح مملو از سوال کودکی خودم که تنها یک بار سعادت آغوش پر مهر او را از یک ملاقات در قتلگاهش زندان اوین در سن چهار سالگی به خاطر دارم. بر اساس حکم صادر شده از طرف همان قاتلان پدرم قرار بود که او در سن شش سالگی من از بند دژخیمان آزاد گردد.
انتشار فایل صوتی آیتالله منتظری با برخی از جانیان مسئول و دست اندر کار کشتارهای دسته جمعی در تابستان ۶۷ بهانهای شد تا بسیاری از مسئولان فعلی حکومتی با مخدوش کردن ابعاد و واقعیات این فاجعه بزرگ در توجیه جنایاتشان از همدیگر سبقت جویند.
همانگونه که آقای منتظری در فایل صوتی اش بدرستی بیان کرده اعدام حتی یک نفر از این هزاران اسیر در بند که بر اساس قوانین نیم بند همین نظام و بدون هرگونه موازین دادرسی عادلانه محاکمه و به حبس های مختلف محکوم شده بودند بدون ارتکاب به جرم جدیدی صرف نظر از تعلقات سیاسی و تشکیلاتی این زندانیان با هیچ قانون بشری از جمله قوانین همین جمهوری اسلامی نیز منطبق و قابل دفاع نیست. این حقیقت حتی بر خود مسئولان حکومتی نیز پوشیده نیست و درست به همین خاطر آنها مذبوحانه برای لاپوشانی کشتار هزاران زندانی در بند رذیلانه تلاش می ورزند در ابتدا با محدود نشان دادن سیل عظیم قربانیان این جنایت بشری صرفا به هواداران مجاهدین خلق و در نهایت مرتبط کردن عبث آن اسیران با عملیات مرصاد و حمله مجاهدین به خاک کشورمان از اقرار کردن به این عمل حیوانی و پذیرش مسئولیت آن فرار کنند.
پدر من نه تنها در هیچ عملی بر ضد میهنش شرکت نداشت، بلکه به مدت بیش از یک سال داوطلبانه در خط مقدم جبهه جنگ ایران و عراق در جبهه های مختلف جنوب کشورمان از جمله در آزادسازی خرمشهر از دست متجاوزین به وطنش شرکت کرده بود. او اعتقادی به مذهب نداشت. شرف انسانی اش او را موظف کرده بود که از خاک وطن دفاع کند. عکسها و دل نوشته هایی که از او خطاب به مادرم برای من به یادگار مانده روح پاک و والای انسانی اش و عشق و شوریدگی صادقانه اش نسبت به وطنش ایران، نسبت به زحمتکشان میهنش و در نهایت نسبت به همسر و تنها فرزندش را نشان میدهد. و دردا که او در میان این قربانیان تنها نبود. از هنگامی که کودکی غمبار خود را پشت سر نهاده ام، آرامش بخش ترین مشغولیت زندگی ام جستجو و آشنایی با مردان و زنانی بوده است که در قتل عام ضد بشری سال ۶۷ پدران و مادرانشان به خاک و خون غلطیده و در بیابان های خاوران در گودال های حفر شده با بولدوزر به طور دسته جمعی دفن شده اند. صدها جوان ایرانی چه در ایران و چه در گوشه و کنار جهان تنها یارانی هستند که با درد مشترک شان التیام بخش زندگی ناشاد یکدیگرند.
چرا نامهام را خطاب به شما می نویسم؟
تجارب تلخ دوره نوجوانی و جوانی ام به من نشان داده که داشتن شرافت انسانی منحصر به هیچ عقیده، مذهب و مرامی نیست. به شما نه تنها بخاطر مبارزات شجاعانه تان، بلکه به این دلیل که در زمره معدود افراد صاحب مقام و منصب در گذشته و یا حال جمهوری اسلامی بوده اید که به جای تخطئه این گوشه از جنایت های نظام حاکم بر علیه مردم کشورمان در صدد پوزش خواهی و حلالیت طلبی برآمده اید و حتی آرزوی یک آشتی ملی در ایران را مطرح نموده اید احترام می گذارم.
@mostafatajzadeh
آقای #تاج زاده سلام،
من فرزند یکی از قربانیان کشتارهای دسته جمعی رژیم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ هستم. این اولین باری است که در رابطه با این قتل عام وحشیانه و بخصوص خطاب به انسانی که خود در آن دوره از دولتمردان جمهوری اسلامی محسوب می شد دست به قلم می برم.
زخم جانکاهی که از زمان کودکی با کشتار پدرم همراه با صدها تن از بهترین فرزندان میهن مان همواره هم آغوش من بوده همراه با من به سن بلوغ و سپس بزرگسالی رسیده، حتی لحظه ای از عمرم مرا تنها نگذاشته، جزئی از من شده و ایمان دارم که تا آخرین لحظه حیات با من خواهد بود. این زخم نقطه پایانی همیشگی بر تجارب لحظات شاد کودکی در زندگی من و صدها کودک مانند من بود، قبل از اینکه فرصتی برای لمس کردن شادی در زندگی کودکانه مان داشته باشیم. ۲۸ سال از این جنایت بزرگ می گذرد. حتی لحظه ای از این گذشت زمان را بدون یاد پدرم نگذرانده ام و هم اکنون نیز سیمای معصومانه فرزندم با سوالات کنجکاوانه او درباره پدربزرگ هرگز نادیده اش و احساسات لبریز از عشق و احترام او نسبت به تصویر پدربزرگ در قاب عکس دیواری مانند آیینهای است در مقابل روح مملو از سوال کودکی خودم که تنها یک بار سعادت آغوش پر مهر او را از یک ملاقات در قتلگاهش زندان اوین در سن چهار سالگی به خاطر دارم. بر اساس حکم صادر شده از طرف همان قاتلان پدرم قرار بود که او در سن شش سالگی من از بند دژخیمان آزاد گردد.
انتشار فایل صوتی آیتالله منتظری با برخی از جانیان مسئول و دست اندر کار کشتارهای دسته جمعی در تابستان ۶۷ بهانهای شد تا بسیاری از مسئولان فعلی حکومتی با مخدوش کردن ابعاد و واقعیات این فاجعه بزرگ در توجیه جنایاتشان از همدیگر سبقت جویند.
همانگونه که آقای منتظری در فایل صوتی اش بدرستی بیان کرده اعدام حتی یک نفر از این هزاران اسیر در بند که بر اساس قوانین نیم بند همین نظام و بدون هرگونه موازین دادرسی عادلانه محاکمه و به حبس های مختلف محکوم شده بودند بدون ارتکاب به جرم جدیدی صرف نظر از تعلقات سیاسی و تشکیلاتی این زندانیان با هیچ قانون بشری از جمله قوانین همین جمهوری اسلامی نیز منطبق و قابل دفاع نیست. این حقیقت حتی بر خود مسئولان حکومتی نیز پوشیده نیست و درست به همین خاطر آنها مذبوحانه برای لاپوشانی کشتار هزاران زندانی در بند رذیلانه تلاش می ورزند در ابتدا با محدود نشان دادن سیل عظیم قربانیان این جنایت بشری صرفا به هواداران مجاهدین خلق و در نهایت مرتبط کردن عبث آن اسیران با عملیات مرصاد و حمله مجاهدین به خاک کشورمان از اقرار کردن به این عمل حیوانی و پذیرش مسئولیت آن فرار کنند.
پدر من نه تنها در هیچ عملی بر ضد میهنش شرکت نداشت، بلکه به مدت بیش از یک سال داوطلبانه در خط مقدم جبهه جنگ ایران و عراق در جبهه های مختلف جنوب کشورمان از جمله در آزادسازی خرمشهر از دست متجاوزین به وطنش شرکت کرده بود. او اعتقادی به مذهب نداشت. شرف انسانی اش او را موظف کرده بود که از خاک وطن دفاع کند. عکسها و دل نوشته هایی که از او خطاب به مادرم برای من به یادگار مانده روح پاک و والای انسانی اش و عشق و شوریدگی صادقانه اش نسبت به وطنش ایران، نسبت به زحمتکشان میهنش و در نهایت نسبت به همسر و تنها فرزندش را نشان میدهد. و دردا که او در میان این قربانیان تنها نبود. از هنگامی که کودکی غمبار خود را پشت سر نهاده ام، آرامش بخش ترین مشغولیت زندگی ام جستجو و آشنایی با مردان و زنانی بوده است که در قتل عام ضد بشری سال ۶۷ پدران و مادرانشان به خاک و خون غلطیده و در بیابان های خاوران در گودال های حفر شده با بولدوزر به طور دسته جمعی دفن شده اند. صدها جوان ایرانی چه در ایران و چه در گوشه و کنار جهان تنها یارانی هستند که با درد مشترک شان التیام بخش زندگی ناشاد یکدیگرند.
چرا نامهام را خطاب به شما می نویسم؟
تجارب تلخ دوره نوجوانی و جوانی ام به من نشان داده که داشتن شرافت انسانی منحصر به هیچ عقیده، مذهب و مرامی نیست. به شما نه تنها بخاطر مبارزات شجاعانه تان، بلکه به این دلیل که در زمره معدود افراد صاحب مقام و منصب در گذشته و یا حال جمهوری اسلامی بوده اید که به جای تخطئه این گوشه از جنایت های نظام حاکم بر علیه مردم کشورمان در صدد پوزش خواهی و حلالیت طلبی برآمده اید و حتی آرزوی یک آشتی ملی در ایران را مطرح نموده اید احترام می گذارم.
@mostafatajzadeh
قسمت دوم نامه فرزند يك زنداني سياسي اعدام شده در تابستان ٦٧ به #مصطفی_تاجزاده
در نوشته کوتاه تان درباره نوار صوتی آیتالله منتظری نوشته اید که از جزئیات آن فاجعه آگاه نیستید. من مطلع نیستم که شما در بحبوحه زمانی کشتارهای دسته جمعی رژیم در سال ۶۷ در چه مقام و منصبی بوده اید، و تا چه حدی میتواند ناآگاهی شما از جزئیات آن فجایع نه تنها در آن زمان، بلکه تا به امروز قابل درک باشد. از طرف دیگر می توانستم در این نوشته برای آگاهی شما صدها نمونه از جزئیات دردناک این فاجعه را که بر اساس خاطرات شاهدان زنده مانده از این قتل عام و همچنين خاطرات بازماندگان و خانواده های قربانیان استوار است بازگو کنم. ولی از آنجا که بسیاری از این خاطرات بصورت مکتوب وجود دارند، و شما هم اهل مطالعه هستید، شما را به مراجعه به این اسناد فرا می خوانم.
اگر مسئولان نظام جمهوری اسلامی صداقت و شهامت عمل به خواسته شما مبنی بر پوزش خواهی از بازماندگان کشتارهای دسته جمعی آزادگان دربند در سال ۶۷ و مسئولیت پذیری این جنایت هولناک را می داشتند، دیگر مردم میهن ما در این بیست و هشت سال شاهد فجایع دیگری نظیر به خون کشیدن و یا اسارت فرزندان پاک این خاک و بوم - از جمله شخص شما - در سال ۱۳۸۸نمی بودند.
برای من و صدها جوانانی که سرنوشت مشترک ما را به هم پیوند می دهد و مسلما برای میلیون ها جوان ایرانی رویایی زیباتر از آن متصور نمی بود، اگر حاکمیتی می داشتیم که با عذر خواهی از ملت، حلالیت طلبی از بازماندگان و اصلاح واقعی ساز و کار قضایی میهن به گونهای که تکرار چنین فجایعی را ناممکن میکرد، زخم ناشی از این اعدام ها را التیام می بخشید. آیا شما کوچکترین علائمی که نشانگر چنین حسن نیتی نسبت به مردم در حاکمیت جمهوری اسلامی باشد مشاهده می کنید؟ چگونه می توان از بازماندگان قربانیان کشتارهای ۶۷ درخواست عفو و بخشش کرد، در حالی که به این بازماندگان حتی امکان و اجازه حضور در محل دفن فرزندان شان در خاوران داده نمی شود و این بازماندگان همواره تا به امروز تحت شدیدترین فشارها، تهدیدات و کنترل امنیتی قرار گرفته و می گیرند؟ چگونه می توان آرزوی آشتی ملی داشت، هنگامی که بعد از چند دهه حاکمیت با اقدامات شبانه، خاکبرداری مجدد از گورستان خاوران و حمل خاک و استخوان های قربانیان به محل نامعلوم و جایگزین کردن خاک خاوران مذبوحانه در صدد پاک کردن صورت مسئله برمی آید؟ آیا می توان عربده کشی های هفتگی امامان جمعه و دیگر دست اندر کاران حاکمیت بر علیه مردم و فرزندان قربانی آنها را نشانی از حسن نیت آنها دانست؟
آقای تاج زاده!
بازماندگان کشتارهای ۶۷ از شما انتظار داشتند که محکوم کردن آن جنایات از طرف شما بدون هیچ گونه قید و شرطی توام با اعاده حیثیت از عزیزان قربانی شان می بود. علیرغم آن ولی پوزش خواهی شما به سهم خودتان زیبا و پذیرفتنی است. مردم ما قلبی بزرگ و رئوف دارند و سالهاست که شما را نیز در قلب خود جای داده و گرامی می دارند. فراخوان شما اما مبنی بر "بخشش البته بدون فراموشی" مانند ماندلا در هنگامه ای که مردم میهن مان همواره شاهد تداوم "چرخه شوم نفرت و کینه" نسبت به خود از طرف حاکمیت هستند عملی است ناممکن.
نسل ما نه به هواداری ساده دلانه از تشکیلات مختلف دیروزی پدران مان دل خوش کرده، و نه برای لاطائلات و تصورات متکبرانه و بیمارگونه حاکمیت درباره اعتقادات و شیوه زندگی مان پشیزی ارزش قائل است. برای رسیدن به سعادت در جامعه ایرانی نیز چشم مان تنها به نیروی مردم مان دوخته است.
نسل ما خواستار دمکراسی و عدالت اجتماعی راستین، جوابگو بودن کلیه افراد و ارگان های حاکم در مقابل مردم و حاکمیت قانون برای همه است. اگر حاکمیتی می داشتیم که با پرهیز از خشونت، احترام گذاشتن به حریم شخصی انسان ها در جهت قانونمندی و آشتی ملی قدم بر میداشت، نه تنها بخشش بدون فراموشی ما، بلکه حمایت بیدریغ نسل جوان مملکت مان نیز نصیبش می شد.
تاریخ آینده گان قضاوت خواهد کرد که معتقدین به مذهب حکومتی و اسلام شیعه با رسیدن به قدرت در ایران با وطن مان ایران چه ها کردند.
آرش ج.
@mostafatajzadeh
در نوشته کوتاه تان درباره نوار صوتی آیتالله منتظری نوشته اید که از جزئیات آن فاجعه آگاه نیستید. من مطلع نیستم که شما در بحبوحه زمانی کشتارهای دسته جمعی رژیم در سال ۶۷ در چه مقام و منصبی بوده اید، و تا چه حدی میتواند ناآگاهی شما از جزئیات آن فجایع نه تنها در آن زمان، بلکه تا به امروز قابل درک باشد. از طرف دیگر می توانستم در این نوشته برای آگاهی شما صدها نمونه از جزئیات دردناک این فاجعه را که بر اساس خاطرات شاهدان زنده مانده از این قتل عام و همچنين خاطرات بازماندگان و خانواده های قربانیان استوار است بازگو کنم. ولی از آنجا که بسیاری از این خاطرات بصورت مکتوب وجود دارند، و شما هم اهل مطالعه هستید، شما را به مراجعه به این اسناد فرا می خوانم.
اگر مسئولان نظام جمهوری اسلامی صداقت و شهامت عمل به خواسته شما مبنی بر پوزش خواهی از بازماندگان کشتارهای دسته جمعی آزادگان دربند در سال ۶۷ و مسئولیت پذیری این جنایت هولناک را می داشتند، دیگر مردم میهن ما در این بیست و هشت سال شاهد فجایع دیگری نظیر به خون کشیدن و یا اسارت فرزندان پاک این خاک و بوم - از جمله شخص شما - در سال ۱۳۸۸نمی بودند.
برای من و صدها جوانانی که سرنوشت مشترک ما را به هم پیوند می دهد و مسلما برای میلیون ها جوان ایرانی رویایی زیباتر از آن متصور نمی بود، اگر حاکمیتی می داشتیم که با عذر خواهی از ملت، حلالیت طلبی از بازماندگان و اصلاح واقعی ساز و کار قضایی میهن به گونهای که تکرار چنین فجایعی را ناممکن میکرد، زخم ناشی از این اعدام ها را التیام می بخشید. آیا شما کوچکترین علائمی که نشانگر چنین حسن نیتی نسبت به مردم در حاکمیت جمهوری اسلامی باشد مشاهده می کنید؟ چگونه می توان از بازماندگان قربانیان کشتارهای ۶۷ درخواست عفو و بخشش کرد، در حالی که به این بازماندگان حتی امکان و اجازه حضور در محل دفن فرزندان شان در خاوران داده نمی شود و این بازماندگان همواره تا به امروز تحت شدیدترین فشارها، تهدیدات و کنترل امنیتی قرار گرفته و می گیرند؟ چگونه می توان آرزوی آشتی ملی داشت، هنگامی که بعد از چند دهه حاکمیت با اقدامات شبانه، خاکبرداری مجدد از گورستان خاوران و حمل خاک و استخوان های قربانیان به محل نامعلوم و جایگزین کردن خاک خاوران مذبوحانه در صدد پاک کردن صورت مسئله برمی آید؟ آیا می توان عربده کشی های هفتگی امامان جمعه و دیگر دست اندر کاران حاکمیت بر علیه مردم و فرزندان قربانی آنها را نشانی از حسن نیت آنها دانست؟
آقای تاج زاده!
بازماندگان کشتارهای ۶۷ از شما انتظار داشتند که محکوم کردن آن جنایات از طرف شما بدون هیچ گونه قید و شرطی توام با اعاده حیثیت از عزیزان قربانی شان می بود. علیرغم آن ولی پوزش خواهی شما به سهم خودتان زیبا و پذیرفتنی است. مردم ما قلبی بزرگ و رئوف دارند و سالهاست که شما را نیز در قلب خود جای داده و گرامی می دارند. فراخوان شما اما مبنی بر "بخشش البته بدون فراموشی" مانند ماندلا در هنگامه ای که مردم میهن مان همواره شاهد تداوم "چرخه شوم نفرت و کینه" نسبت به خود از طرف حاکمیت هستند عملی است ناممکن.
نسل ما نه به هواداری ساده دلانه از تشکیلات مختلف دیروزی پدران مان دل خوش کرده، و نه برای لاطائلات و تصورات متکبرانه و بیمارگونه حاکمیت درباره اعتقادات و شیوه زندگی مان پشیزی ارزش قائل است. برای رسیدن به سعادت در جامعه ایرانی نیز چشم مان تنها به نیروی مردم مان دوخته است.
نسل ما خواستار دمکراسی و عدالت اجتماعی راستین، جوابگو بودن کلیه افراد و ارگان های حاکم در مقابل مردم و حاکمیت قانون برای همه است. اگر حاکمیتی می داشتیم که با پرهیز از خشونت، احترام گذاشتن به حریم شخصی انسان ها در جهت قانونمندی و آشتی ملی قدم بر میداشت، نه تنها بخشش بدون فراموشی ما، بلکه حمایت بیدریغ نسل جوان مملکت مان نیز نصیبش می شد.
تاریخ آینده گان قضاوت خواهد کرد که معتقدین به مذهب حکومتی و اسلام شیعه با رسیدن به قدرت در ایران با وطن مان ایران چه ها کردند.
آرش ج.
@mostafatajzadeh
معرفی کانال بنیاد نشر آثار شهید بهشتی
{و اذ اخذ الله میثاق النبیین}
خدا از پیغمبرها پیمان گرفت که من به شما کتاب و حکمت میدهم شما با این سرمایه در میان خلق می روید، اما یادتان باشد که نمی روید دستگاه بسته متحجر محدود قفس مانند مرید و مرادی درست کنید. می روید آدم روشن، آدمی دارای بینش وسیع، آدمی پیوسته به خدا بسازید نه آدمی پیوسته به خودتان. کتاب و حکمتی که به شما میدهم، این سرمایه بزرگ برای این نیست که شما خودتان میان خلق خدا بت بشوید. پیغمبر هم نباید بت بشود، هیچ پیغمبری.
/کتاب پیامبری از نگاه دیگر، شهید بهشتی./ ص266
www.beheshti.org @shahid_beheshti
@mostafatajzadeh
{و اذ اخذ الله میثاق النبیین}
خدا از پیغمبرها پیمان گرفت که من به شما کتاب و حکمت میدهم شما با این سرمایه در میان خلق می روید، اما یادتان باشد که نمی روید دستگاه بسته متحجر محدود قفس مانند مرید و مرادی درست کنید. می روید آدم روشن، آدمی دارای بینش وسیع، آدمی پیوسته به خدا بسازید نه آدمی پیوسته به خودتان. کتاب و حکمتی که به شما میدهم، این سرمایه بزرگ برای این نیست که شما خودتان میان خلق خدا بت بشوید. پیغمبر هم نباید بت بشود، هیچ پیغمبری.
/کتاب پیامبری از نگاه دیگر، شهید بهشتی./ ص266
www.beheshti.org @shahid_beheshti
@mostafatajzadeh
www.beheshti.org
بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی | بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی
بنیاد نشر شهید بهشتی
روايت زنانه از جنگ
روايت خاطره از ٤٥ روز محاصره خرمشهر و پس از آن @mostafatajzadeh
روايت خاطره از ٤٥ روز محاصره خرمشهر و پس از آن @mostafatajzadeh
آخرين نامه مرحومه خانم #باكري خواهر شهيدان باكري :
"به نام خدای عشق و مهربانی خدای دوستی و نیکی خدای بخشنده مهربان
احسان و آسیه عزیزم دو یادگار پاره های تنم
نور چشمانم امسال بعد از 33 سال تنها سالی است که بعلت بیماری در سالگرد برادرانم حضور ندارم. که انشالله به لطف پروردگار مهربانم آخرین روزهای حیات مادی ام را می گذرانم. امسال نتوانستم در سالگرد سه شهید بزرگوارم علی آقا، آقا مهدی ، آقا حمید عزیز تر از جانم شرکت کنم ولی عزیزانم آخرین خواسته من از شما یادگارانم این است که به هیچ کس که خود را چه از منتصبان فامیل چه همرزمان و دوستان و همفکران پدر و عموهایتان می دانند و معرفی می کنند تا از اسم پاک و آبرویی که آنها به قیمت از دست دادن جانشان به دست آوردند بهره برداری کنند، اجازه سو استفاده ندهید. زیرا مهدی و حمید نه خود زندگی فرعونانه داشتند و نه در کنار کسانیکه این زندگی ناپاک را در فرصت زندگی کوتاهشان کسب کرده اند نفس می کشیدند. من تا آخرین لحظه عمرم از تمام انسانهای اینگونه که از اسم آنها استفاده کرده و می کنند نفرت خواهم داشت. برادرهای من علی وار زندگی می کردند ، دو برادر در یک آپارتمان پدری با کشیدن پرده در کنار هم زندگی می کردند ، حمید و فاطمه روی موکت زندگی می کردند و مهدی بعد از ازدواج نمی گذاشت همسرش فرش ماشینی که پدرش برای ازدواجشان به آنها کادو داده بود به خانه بیاورد که به اصرار من و خواهرم که کار درستی نیست و زشت است نگذاشتیم این کار را بکند. می گفت مگر حضرت علی و فاطمه زهرا روی فرش زندگی می کردند؟ آنها در طول زندگی از هیچ یک از امکانات دولتی استفاده نکردند ، چه مهدی در شهرداری و چه حمید در جهاد سازندگی آنوقت شخصی با نام صادق محصولی چه اتهام هایی از پرونده ضد انقلاب بودن و تهمت های دیگر که به حمید و مهدی نزد. همان که از تحفه های احمدی نژاد خائن به این خاک و ملت بود، که بزرگترین خیانت در حق ملت و پایمال کردن حق مردم را انجام دادند. یا آن سپاهی که برادرانم برای حفظ جان و مال مردم لباس سپاه را به تن کردند و بعد از خوردن جام زهر دشمن کافر که قاتل عزیزانمان بود شدند برادران دینی این رژیم که جز دروغ و فریب دادن مردم وعده های بدون عمل کاری برای مردم نکرد و سپاهی که اکنون به چپاول مال و حق مردم و گرفتن خون جوانان این کشور مشغول است. همانطور که برادرانم نه جسدی داشتند نه پیکری که به ارومیه بازگردد ، در مراسم پرده برداری از مجسمه مهدی در یکی از مناطق تهران که برخلاف میل باطنی همراه آسیه جانم شرکت کرده بودم به آقای قالیباف گفتم : ایکاش بجای مجسمه ها و پلاکاردها که همه برخلاف تفکر مهدی است می توانستید افکار مهدی و دیگر شهیدان را در جامعه اشاعه دهید ، کاش به جای این هزینه ها که سیستم از اسم آنها در قالب سالگرد به عنوان تبلیغ همراه با فریبکاری انجام می دهد برای فرزندان شهدا که بیشترشان سرگردان و بیکارند ایجاد شغل می کردید و ایشان در پاسخ من جوابی نداشتند که بدهند و سرشان را پایین انداختند.
حمید چه خوب گفته بود که با پایان جنگ سپاهی ها و بسیجی ها به سه گروه تقسیم خواهند شد ، گروه اول : آنهاییکه به دنبال چپاول بیت المال و فرصت برای کسب مقام و مال اندوزی خواهند رفت
گروه دوم : گروه بی تفاوت که نه نفع و نه ضرری برای مردم خواهند داشت و فقط به فکر زندگی خود خواهند بود
گروه سوم: آنهاییکه در کنج خانه هایشان خواهند نشست و از دیدن وضعیت مملکت و ملت دق خواهند کرد
حالا شما تفکر کنید حرمت این شهدا را که به این گرانی و با تحمل سختی هایی که در نبودشان خانواده هایشان تحمل کردن چه خون ها که گریه کردند و آبرویی میان مردم کسب کردند با اعمال بی حیثیت هایی چون محصولی ها و احمدی نژاد ها و کسانی که چنگ انداخته اند بر ثروت و جان این ملت و ایران را ارث پدری خود می دانند ، چگونه از بین می رود.
می بخشید که بعلت بیماری و لرزش دستانم قادر به صحیح نوشتن مطالب نبودم این نامه را در سالگرد پدر و عموهایتان از طرف من بخوانید و از یاران و دوستان به حق برادرانم تشکر کنید و از همه طلب حلالیت دارم.
شما را همیشه دوست داشتم و تا آخرین نفسم دوست خواهم داشت. خدا را شکر گذارم از طرف شما بخاطر داشتن همسران خوب و خانواده های بسیار شریف که من افتخار فامیلی با آنها را داشتم ، خانواده محترم جناب آقای میرمحمدی و جناب آقای مظفری. لطفا سلام مرا به همه عزیزان برسانید و روی ماه فرزندان عزیزتان را ببوسید. احسان و آسیه عزیزم تا آخرین نفس زندگیتان از تفکر و خواسته های شهدایم دفاع کنید و به فرصت طلبان چه از نزدیکان باشند چه ناآشنا اجازه ندهید از نام و حیثیت آنها سو استفاده کنند.
قربان شما شاید این آخرین صحبتم با شما دلبندانم باشد ، می بوسمتان و به خدای یکتا می سپارم مراقب مادرتان باشید.
@mostafatajzadeh
"به نام خدای عشق و مهربانی خدای دوستی و نیکی خدای بخشنده مهربان
احسان و آسیه عزیزم دو یادگار پاره های تنم
نور چشمانم امسال بعد از 33 سال تنها سالی است که بعلت بیماری در سالگرد برادرانم حضور ندارم. که انشالله به لطف پروردگار مهربانم آخرین روزهای حیات مادی ام را می گذرانم. امسال نتوانستم در سالگرد سه شهید بزرگوارم علی آقا، آقا مهدی ، آقا حمید عزیز تر از جانم شرکت کنم ولی عزیزانم آخرین خواسته من از شما یادگارانم این است که به هیچ کس که خود را چه از منتصبان فامیل چه همرزمان و دوستان و همفکران پدر و عموهایتان می دانند و معرفی می کنند تا از اسم پاک و آبرویی که آنها به قیمت از دست دادن جانشان به دست آوردند بهره برداری کنند، اجازه سو استفاده ندهید. زیرا مهدی و حمید نه خود زندگی فرعونانه داشتند و نه در کنار کسانیکه این زندگی ناپاک را در فرصت زندگی کوتاهشان کسب کرده اند نفس می کشیدند. من تا آخرین لحظه عمرم از تمام انسانهای اینگونه که از اسم آنها استفاده کرده و می کنند نفرت خواهم داشت. برادرهای من علی وار زندگی می کردند ، دو برادر در یک آپارتمان پدری با کشیدن پرده در کنار هم زندگی می کردند ، حمید و فاطمه روی موکت زندگی می کردند و مهدی بعد از ازدواج نمی گذاشت همسرش فرش ماشینی که پدرش برای ازدواجشان به آنها کادو داده بود به خانه بیاورد که به اصرار من و خواهرم که کار درستی نیست و زشت است نگذاشتیم این کار را بکند. می گفت مگر حضرت علی و فاطمه زهرا روی فرش زندگی می کردند؟ آنها در طول زندگی از هیچ یک از امکانات دولتی استفاده نکردند ، چه مهدی در شهرداری و چه حمید در جهاد سازندگی آنوقت شخصی با نام صادق محصولی چه اتهام هایی از پرونده ضد انقلاب بودن و تهمت های دیگر که به حمید و مهدی نزد. همان که از تحفه های احمدی نژاد خائن به این خاک و ملت بود، که بزرگترین خیانت در حق ملت و پایمال کردن حق مردم را انجام دادند. یا آن سپاهی که برادرانم برای حفظ جان و مال مردم لباس سپاه را به تن کردند و بعد از خوردن جام زهر دشمن کافر که قاتل عزیزانمان بود شدند برادران دینی این رژیم که جز دروغ و فریب دادن مردم وعده های بدون عمل کاری برای مردم نکرد و سپاهی که اکنون به چپاول مال و حق مردم و گرفتن خون جوانان این کشور مشغول است. همانطور که برادرانم نه جسدی داشتند نه پیکری که به ارومیه بازگردد ، در مراسم پرده برداری از مجسمه مهدی در یکی از مناطق تهران که برخلاف میل باطنی همراه آسیه جانم شرکت کرده بودم به آقای قالیباف گفتم : ایکاش بجای مجسمه ها و پلاکاردها که همه برخلاف تفکر مهدی است می توانستید افکار مهدی و دیگر شهیدان را در جامعه اشاعه دهید ، کاش به جای این هزینه ها که سیستم از اسم آنها در قالب سالگرد به عنوان تبلیغ همراه با فریبکاری انجام می دهد برای فرزندان شهدا که بیشترشان سرگردان و بیکارند ایجاد شغل می کردید و ایشان در پاسخ من جوابی نداشتند که بدهند و سرشان را پایین انداختند.
حمید چه خوب گفته بود که با پایان جنگ سپاهی ها و بسیجی ها به سه گروه تقسیم خواهند شد ، گروه اول : آنهاییکه به دنبال چپاول بیت المال و فرصت برای کسب مقام و مال اندوزی خواهند رفت
گروه دوم : گروه بی تفاوت که نه نفع و نه ضرری برای مردم خواهند داشت و فقط به فکر زندگی خود خواهند بود
گروه سوم: آنهاییکه در کنج خانه هایشان خواهند نشست و از دیدن وضعیت مملکت و ملت دق خواهند کرد
حالا شما تفکر کنید حرمت این شهدا را که به این گرانی و با تحمل سختی هایی که در نبودشان خانواده هایشان تحمل کردن چه خون ها که گریه کردند و آبرویی میان مردم کسب کردند با اعمال بی حیثیت هایی چون محصولی ها و احمدی نژاد ها و کسانی که چنگ انداخته اند بر ثروت و جان این ملت و ایران را ارث پدری خود می دانند ، چگونه از بین می رود.
می بخشید که بعلت بیماری و لرزش دستانم قادر به صحیح نوشتن مطالب نبودم این نامه را در سالگرد پدر و عموهایتان از طرف من بخوانید و از یاران و دوستان به حق برادرانم تشکر کنید و از همه طلب حلالیت دارم.
شما را همیشه دوست داشتم و تا آخرین نفسم دوست خواهم داشت. خدا را شکر گذارم از طرف شما بخاطر داشتن همسران خوب و خانواده های بسیار شریف که من افتخار فامیلی با آنها را داشتم ، خانواده محترم جناب آقای میرمحمدی و جناب آقای مظفری. لطفا سلام مرا به همه عزیزان برسانید و روی ماه فرزندان عزیزتان را ببوسید. احسان و آسیه عزیزم تا آخرین نفس زندگیتان از تفکر و خواسته های شهدایم دفاع کنید و به فرصت طلبان چه از نزدیکان باشند چه ناآشنا اجازه ندهید از نام و حیثیت آنها سو استفاده کنند.
قربان شما شاید این آخرین صحبتم با شما دلبندانم باشد ، می بوسمتان و به خدای یکتا می سپارم مراقب مادرتان باشید.
@mostafatajzadeh
📄📄📄خلاصه سخنراني #مصطفي_تاجزاده خطاب به جمعي از #پزشكان - شهريور ٩٥
❌بخش اول
✅️در جنگ بین معاویه و خوارج، اگر چه شیعیان در حمایت از هیچکدام وارد معرکه نمی شوند، اما می دانند پیروزی بنی امیه زیان کمتری برای مردم، مسلمان و غیر مسلمان دارد، چراکه به هر حال نظمی بر جا می ماند و کارهای مردم طبق روالی نسبتا منظم به پیش می رود، اگر چه آن نظم غیر عادلانه است. اما پیامد پیروزی خوارج، هرج و مرج است و کشت و کشتار . به همین دلیل در تقابل آل سعود و داعش ، نباید اقدامی کرد یا سیاستی در پیش گرفت که به تقویت دومی بیانجامد، هرچند هردو طرف نزاع از دید ما باطل اند.
✅می توان به جمهوری اسلامی اعتقاد نداشت اما از آن دفاع کرد ، چراکه جایگزین آن در حال حاضر نظامی است که زیان های به مراتب بیشتری برای میهن و مردم دارد. بر همین اساس می توان قانون اساسی را قبول نداشت یا منتقد و حتی مخالف جمهوری اسلامی بود اما در انتخابات شرکت کرد و رای داد و مانع پیروزی خوارج مسلکان طالبانی شد. تلاش برای تغییر و یا حتی اصلاح قانون اساسی در حال حاضر می تواند جنبه های دموکراتیک آن را تضعیف کند و دردسرهای جدی تری در گذار به دموکراسی پیش روی ایرانیان قرار دهد.
✅هر مساله ای را باید به گونه ای تحلیل کنیم که گویی درگیر معامله ای اقتصادی هستیم. همه ابعاد مساله را باید در نظر گرفت و بر اساس نظم علت و معلولی تحلیل کرد.البته که ما خداوند را در همه حال حی و حاضر و ناظر می دانیم و به باز بودن دست او ایمان داریم . اما پیامبرش به ما آموخته است که خداوند خوداکراه دارد که امور را جز از طریق اسبابش به انجام برساند.
✅دفاع من از آیت الله خمینی تاریخی و سیاسی است . او پرچمدار استقرار جمهوریت در ایران است و حتی از این منظر به مرحوم مدرس انتقاد می کند که چرا اجازه نداد رضا شاه نظام سلطنت را به جمهوریت تبدیل کند. آیت الله خمینی از انگیزه رضا شاه آگاه بود و می دانست که او درصدد است خود در راس حکومت قرار گیرد و همه اختیارات را در دستان خود متمرکز کند و مزاحمی به نام شاه در مسیر او قرار نگیرد. با وجود این جمهوری رضا شاهی را به سلطنت رضا شاهی ترجیح می داد.
✅انقلاب اسلامی نتیجه طبیعی استبداد ضد دینی محمد رضاشاهی بود . شعارهایش نیز هم چنان جذاب است و به ویژه دفاعش از استقلال – آزادی و نه شرقی- نه غربی آن. اشتباهات ما، که همه ما به سهم خود در آن شریکیم، در چگونگی استقرار نظام بود که می بایست بهتر از این عمل می کردیم و اجازه بازگشت تک صدایی، فساد و بی عدالتی را نمی دادیم و مانع جولان دادن جهل و خرافه می شدیم.
✅اسلام در زمان شاه دالی بود که مدلولش در سوی مثبت خود دفاع از عدالت و آزادی و استقلال و پیشرفت و در جنبه سلبی اش، مقابله با استبداد و ستم و تبعیض و فشار بود. امروز بر عکس شده است. هر وقت دلواپسان از اسلام سخن می گویند منظورشان تجاوز به حقوق، یاآزادی های مردم و نادیده گرفتن نیازها و منافع آنان است یا قصد توجیه تبعیض ها، بی عدالتی ها و بی خردی ها را دارند. "اسلام دست ما را بسته است" یعنی درست است که عقل و فطرت حکم بر خلاف نظر ما می دهند، تجربه بشری مخالف آن حکم می کند و اکثریت ایرانیان نیز چیز دیگری می خواهند ، اما نظر اقلیت دلواپس باید بر مردم تحمیل شود، چون اسلام چنین می خواهد به همین دلیل اندیشه اسلامی در دوره پهلوی رو به گسترش بود و اکنون رو به افول .
✅ما در طول تاریخ از «نفاق» در قیاس با «کفر» به مراتب بیشتر ضربه خورده ایم. تفاوت مطهری با مصباح در این است که مطهری به شرط آن که مارکسیست ها با پرچم خود در صحنه حاضر شوند، حقوق و آزادی آنان را در دفاع از عقاید و مشی خود به رسمیت می شناسد ومخالف آن است که آنان در پوشش دین اعتقادات خود را عرضه دارند. اما مصباح و مریدانش چنان محدودیت هایی برای کمونیست ها به وجود می آورند که تنها راه فعالیت خود را رخنه در انجمن های اسلامی و تشکل های صنفی ببینند و نفاق پیشه کنند و عقاید و مقاصد خود را در پوشش های دینی پیش برند.
✅چالش فکری بزرگ عصر ما هم در جهان اهل سنت و هم در دنیای تشیع تقابل اسلام داعشی با اسلام رحمانی است. درعرصه عمل نیز چالش سیاسی-استراتژیک ما مسلمانان و ایرانان مصاف تکصدایی با چندصدایی است.
✅پویایی و نشاط اندیشه اسلامی منوط به حضور رقبای لائیک و سکولار است. هر فرد یا مکتبی که خود را حق می داند، مانع فعالیت رقیب نمی شود. تنها کسانی که خود را ضعیف می یابند یا مکتب خویش را پاسخگو نمی بینند، از رودررویی سیاسی و فکری علنی با رقیب می هراسند و از آن طفره می روند.
✅مطهری بزرگترین چالش اسلام را در ایران در عصر مشروطه می دانست. اگر وی زنده بود، چالش کنونی اسلام را، به باور من، به مراتب ژرف تر و گسترده تر از از دوره مشروطه می یافت.
@mostafatajzadeh
❌بخش اول
✅️در جنگ بین معاویه و خوارج، اگر چه شیعیان در حمایت از هیچکدام وارد معرکه نمی شوند، اما می دانند پیروزی بنی امیه زیان کمتری برای مردم، مسلمان و غیر مسلمان دارد، چراکه به هر حال نظمی بر جا می ماند و کارهای مردم طبق روالی نسبتا منظم به پیش می رود، اگر چه آن نظم غیر عادلانه است. اما پیامد پیروزی خوارج، هرج و مرج است و کشت و کشتار . به همین دلیل در تقابل آل سعود و داعش ، نباید اقدامی کرد یا سیاستی در پیش گرفت که به تقویت دومی بیانجامد، هرچند هردو طرف نزاع از دید ما باطل اند.
✅می توان به جمهوری اسلامی اعتقاد نداشت اما از آن دفاع کرد ، چراکه جایگزین آن در حال حاضر نظامی است که زیان های به مراتب بیشتری برای میهن و مردم دارد. بر همین اساس می توان قانون اساسی را قبول نداشت یا منتقد و حتی مخالف جمهوری اسلامی بود اما در انتخابات شرکت کرد و رای داد و مانع پیروزی خوارج مسلکان طالبانی شد. تلاش برای تغییر و یا حتی اصلاح قانون اساسی در حال حاضر می تواند جنبه های دموکراتیک آن را تضعیف کند و دردسرهای جدی تری در گذار به دموکراسی پیش روی ایرانیان قرار دهد.
✅هر مساله ای را باید به گونه ای تحلیل کنیم که گویی درگیر معامله ای اقتصادی هستیم. همه ابعاد مساله را باید در نظر گرفت و بر اساس نظم علت و معلولی تحلیل کرد.البته که ما خداوند را در همه حال حی و حاضر و ناظر می دانیم و به باز بودن دست او ایمان داریم . اما پیامبرش به ما آموخته است که خداوند خوداکراه دارد که امور را جز از طریق اسبابش به انجام برساند.
✅دفاع من از آیت الله خمینی تاریخی و سیاسی است . او پرچمدار استقرار جمهوریت در ایران است و حتی از این منظر به مرحوم مدرس انتقاد می کند که چرا اجازه نداد رضا شاه نظام سلطنت را به جمهوریت تبدیل کند. آیت الله خمینی از انگیزه رضا شاه آگاه بود و می دانست که او درصدد است خود در راس حکومت قرار گیرد و همه اختیارات را در دستان خود متمرکز کند و مزاحمی به نام شاه در مسیر او قرار نگیرد. با وجود این جمهوری رضا شاهی را به سلطنت رضا شاهی ترجیح می داد.
✅انقلاب اسلامی نتیجه طبیعی استبداد ضد دینی محمد رضاشاهی بود . شعارهایش نیز هم چنان جذاب است و به ویژه دفاعش از استقلال – آزادی و نه شرقی- نه غربی آن. اشتباهات ما، که همه ما به سهم خود در آن شریکیم، در چگونگی استقرار نظام بود که می بایست بهتر از این عمل می کردیم و اجازه بازگشت تک صدایی، فساد و بی عدالتی را نمی دادیم و مانع جولان دادن جهل و خرافه می شدیم.
✅اسلام در زمان شاه دالی بود که مدلولش در سوی مثبت خود دفاع از عدالت و آزادی و استقلال و پیشرفت و در جنبه سلبی اش، مقابله با استبداد و ستم و تبعیض و فشار بود. امروز بر عکس شده است. هر وقت دلواپسان از اسلام سخن می گویند منظورشان تجاوز به حقوق، یاآزادی های مردم و نادیده گرفتن نیازها و منافع آنان است یا قصد توجیه تبعیض ها، بی عدالتی ها و بی خردی ها را دارند. "اسلام دست ما را بسته است" یعنی درست است که عقل و فطرت حکم بر خلاف نظر ما می دهند، تجربه بشری مخالف آن حکم می کند و اکثریت ایرانیان نیز چیز دیگری می خواهند ، اما نظر اقلیت دلواپس باید بر مردم تحمیل شود، چون اسلام چنین می خواهد به همین دلیل اندیشه اسلامی در دوره پهلوی رو به گسترش بود و اکنون رو به افول .
✅ما در طول تاریخ از «نفاق» در قیاس با «کفر» به مراتب بیشتر ضربه خورده ایم. تفاوت مطهری با مصباح در این است که مطهری به شرط آن که مارکسیست ها با پرچم خود در صحنه حاضر شوند، حقوق و آزادی آنان را در دفاع از عقاید و مشی خود به رسمیت می شناسد ومخالف آن است که آنان در پوشش دین اعتقادات خود را عرضه دارند. اما مصباح و مریدانش چنان محدودیت هایی برای کمونیست ها به وجود می آورند که تنها راه فعالیت خود را رخنه در انجمن های اسلامی و تشکل های صنفی ببینند و نفاق پیشه کنند و عقاید و مقاصد خود را در پوشش های دینی پیش برند.
✅چالش فکری بزرگ عصر ما هم در جهان اهل سنت و هم در دنیای تشیع تقابل اسلام داعشی با اسلام رحمانی است. درعرصه عمل نیز چالش سیاسی-استراتژیک ما مسلمانان و ایرانان مصاف تکصدایی با چندصدایی است.
✅پویایی و نشاط اندیشه اسلامی منوط به حضور رقبای لائیک و سکولار است. هر فرد یا مکتبی که خود را حق می داند، مانع فعالیت رقیب نمی شود. تنها کسانی که خود را ضعیف می یابند یا مکتب خویش را پاسخگو نمی بینند، از رودررویی سیاسی و فکری علنی با رقیب می هراسند و از آن طفره می روند.
✅مطهری بزرگترین چالش اسلام را در ایران در عصر مشروطه می دانست. اگر وی زنده بود، چالش کنونی اسلام را، به باور من، به مراتب ژرف تر و گسترده تر از از دوره مشروطه می یافت.
@mostafatajzadeh