از این سرای زشت
پناه می‌برم به شعر!
پناه می‌برم به عشق!
عشق تو است،
که رخشان کند زندگانیم!
عشق تو،
چلچراغی که در دل من روشنی دهد.

نزار قبانی

#ا

من شاعرم و
تنها ثروتم
دفتر شعرم و
چشم های قشنگ توست ...

 نزار قبانی

#م

و بےتـــو
هیچ عطرِ زیبـــایے نیستـــــ
تو پیشینه‌ی تمام عطرهایــــــــــے...

نزار قبانی

#و

فأنا لا أملكُ في‌الدنيا
إلا عينيک و أحزاني...

در این دنیا
دیگر چیزی جز «چشمانت»
و «غم‌هایم» برایم باقی نمانده...

نزار قبانی

#ف

‌رفتنت؛
آنقدر‌ها هم که فکر می‌کنی فاجعه نیست
من مثل بید‌های مجنون
ایستاده می‌میرم...

نزار قبانی

#ر

اگر از من بپرسی عشق چیست ؟
می گویم که عشق صدای توست که
صد درد قلب مرا تسکین می دهد...

نزار قبانی

#ا

انتظارش را نداشتم
هنگامی که در آغوش کشیدمت
بدون دست‌هایم بازگردم...!

نزار قبانی❄️

#الف

از عشق ورزی در پرده
و بازی کردن نقش عشّاق کلاسیک
خسته شده‌ام؛
می خواهم پرده را بالا بزنم
سناریو را پاره کنم
و مقابل همه داد بزنم
« من عاشقی معاصرم
و به کوری چشمِ روزگار
معشوقِ من تویی ... »

# نزار قبانی
#الف

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف میزنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همان جا می میرم!


نزار_قبانی
#ب

از عشق ورزی در پرده
و بازی کردن نقش عشّاق کلاسیک
خسته شده‌ام؛
می خواهم پرده را بالا بزنم
سناریو را پاره کنم
و مقابل همه داد بزنم
من عاشقی معاصرم
و به کوری چشمِ روزگار
معشوقِ من تویی...

نزار قبانی

#الف

من شاعرم و
تنها ثروتم
دفتر شعرم و
چشم های قشنگ توست ...

 نزار_قبانی

#میم

دوستٺْ دارم ، فراتر از هر گمانی ...



#_نزار_قبانی
#دال

"فراوان دوستت دارم"
و می دانم که راه منتهی
به ناممکن ها طولانی ست...

نزار_قبانی

#ف

بگذار برایت چای بریزم
امروز به ‌شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی می‌کند
زیر آیینه‌ها
و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد

بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادی‌بخش است
مثل حضور شعر
و حضور قایق‌ها و خاطرات دور...



نزار_قبانی

#ب

فراموش کردنت چیزی شبیه به فراموش کردنِ نامم است، هر دو کار غیر ممکن.

# نِزار قبانی

#ف