شاعر شده ام حرف دلم را بنویسم





شاید که بخوانی دوسه بیتی سخنم را

#هاتف_مهدی_قنبری

#ش

گفتم که چاره غم هجران شود نشد
در وصل یار مشکلم آسان شود نشد

یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت
چون من اسیر محنت هجران شود نشد

#هاتف_اصفهانی


#گ

امشب چقدر حال دلم رو به راه نیست...




#هاتف_حضرتی

#الف

‌
‌صبح شد خورشید من چشمان خود را باز کن...

عشوه ای کن دلبرانه هی برایم ناز کن...

#هاتف_مهدی_قنبری

#ص

.

دیگر
قدم زدن
کفافِ غمم را نمی‌دهد

خوشا
به حالِ کسی 
که گریه را بلد است ...


#هاتف_حضرتی
#د

به هوای چشم مستت
رهِ میکده نرفتم
چه کنم شرابِ جانی
بِه از آن شرابِ مستی...

#هاتف_اردبیلی

#ب

به هوای چشم مستت
رهِ میکده نرفتم
چه کنم شرابِ جانی
بِه از آن شرابِ مستی...

#هاتف_اردبیلی

#ب

چو نی نالدم استخوان از جدایی

فغان از جدایی فغان از جدایی

قفس به بود بلبلی را که نالد

شب و روز در آشیان از جدایی

دهد یاد از نیک بینی به گلشن

بهار از وصال و خزان از جدایی

چسان من ننالم ز هجران که نالد

زمین از فراق، آسمان از جدایی

به هر شاخ این باغ مرغی سراید

به لحنی دگر داستان از جدایی

چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی

که آید سخن در میان از جدایی

کشد آنچه خاشاک از برق سوزان

کشیده است هاتف همان از جدایی

 
#هاتف اصفهانی

#چ

دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی که‌اوست گرفتار کسی


#هاتف اصفهانی


#دال

فریاد که من از همه دیدار تو را
مشتاق‌ترم وز همه محروم‌ترم...

#هاتف_اصفهانی

#ف

دل میڪَنم ز هر
چہ ڪہ بود و نبود هست
تنها بہ شرط اینڪہ،
تو باشے بر اۍ من...


#هاتف_حضرتی

#دال