"سفر تو کردی و من در وطن
غریب شدم"

#محتشم_کاشانی

#س

تیره‌بختم آن‌قدَر کز طالعِ من می‌شود:
نور ظلمت، روز شب، گوهر حجر، دریا سراب

چون گرفتم دامنش، مُردم ز ناکامی، که بود:
دست لرزان، دل تپان، من منفعل، او در حجاب

#محتشم_کاشانی



#ت

پرسید ؛ اندوه دوری را چه تسکین است ؟
گفتم ؛ خیال ..


#محتشم_کاشانی

#پ

‌فکرِمُلک‌دل‌ماکن‌که‌خراب‌است‌خراب...



#محتشم_کاشانی

#ف

زبان در بحث با اغیار و دل در مشورت با او


من از دل بی‌خبر نظاره دیدار می‌ڪردم

#محتشم_ڪاشانی

#ز

ناله چندان ز دلـم راه فلک دوش گرفت
که مؤذن سحر از نالهٔ من گوش گرفت

عرش آن بار گران را سبک از دوش انداخت
خاک بی‌باک دلیر آمد و بر دوش گرفت


ُ#محتشم_کاشانی

#ن

.
هیچ میگویی
اسیری داشتم حالش چه شد


خستهٔ من نیمه جانی داشت
احوالش چه شد

#محتشم_کاشانی
#ه

ساغرزدہ می‌آيے و ڪیفیتِ مستی
از بی‌سروسامانیِ رفتارِ تو پیداست

#محتشم_ڪاشانی
#س

همه شب دست در آغوش خیالت دارم !


#محتشم_کاشانی

#ه

نخل توام به سعی مربی ثمر مبخش
خودرسته را به خدمت دهقان چه احتیاج

#محتشم_کاشانی

#ن

هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد  
خسته‌ی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد

هیچ می‌پرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
می‌رسید و نامه‌ای می‌بود بربالش چه شد

#محتشم_كاشانى

#ه

هیچ می‌گویی اسیری داشتم حالش چه شد؟
‏خسته‌ی من نیم جانی داشت احوالش چه شد؟

#محتشم_کاشانی

#ه

‌

یڪ صبح بہ بام آے و
زِ رخ پَردہ برانداز
آوازہ بہ عالم زن و
خورشید برانداز

#محتشم_ڪاشانے

#ی

روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود
کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت

#محتشم کاشانی

#ر