لب به دشواری گشاید در سخن آشفته‌دل

چشمِ خواب‌آلوده را مانَد لبِ خاموشِ ما

#سلیم_تهرانی
#لام

شغلِ عشقی نیست تا دل را کنم مشغولِ آن

کو جنونی تا سر ما بر سرِ کاری

#سلیم_تهرانی

#ش

غافل نیَم ز یادت، خاموش اگر نشینم
حرف تو بر زبانم، نامی‌ست بر نگینی


#سلیم‌_تهرانی
#غین

هیچ کس حالِ سرِ ما را نمی‌داند که چیست
عالَمی را چشم همچون صبح بر دستار ماست

#سلیم_تهرانی

#ه

فریب غمزه‌ای سر در پیِ من آنچنان دارد
که نتوانم چو داغ از دل، زمانی چشم بردارم

#سلیم_تهرانی

#ف

یاران چو بوی گل همه در سیرِ گلشنند
ما همچو غنچه پای به دامان نشسته‌ایم

#سلیم_تهرانی

#ی

یاران چو بوی گل همه در سیرِ گلشنند
ما همچو غنچه پای به دامان نشسته‌ایم

#سلیم_تهرانی

#ی

آخر کار محبت، جان به حسرت دادن است
می‌تراشد کوهکن سنگ مزار خویشتن

در تمام عمر می‌سوزم برای دیگران
آتشم، آتش نمی‌آید به کار خویشتن

#سلیم_تهرانی

#الف

تیغ او پیش از اجل می‌سازدم از غم خلاص
راه پل دور است، می‌باید مرا بر آب زد!

#سلیم_تهرانی

#ت

تا به چشم پاک بینم بر رخ او، دیده را
می‌دهم از گریه هر دم شستشوی تازه‌ای

هر قدم، ضعفم به راه وصل افزون می‌شود
آب باریکم که می‌آیم به جوی تازه‌ای

#سلیم_تهرانی

#ت

.

اختران بر فلک از گریهٔ من رنگین‌اند

#سلیم_تهرانی

دارد از جنبش مژگان سیاه تو خبر
دلم از بس به تو ای عهدگسل نزدیک است

#سلیم_تهرانی

#دال

آزار جهان باعث عیش و طرب ماست
آتش نکند رقص اگر چوب نباشد

#سلیم_تهرانی
#الف

روزگار از نسبت پاکان کند اصلاح ما
دایه شوید روی طفلان را و گوید ماه ماه

#سلیم‌_تهرانی

#ر

کسی کز عاشقی
دم زد، چه باک از دشمنی دارد
که مور این بیابان دعوی شیرافکنی دارد

#سلیم_تهرانی

#ک

مرا از اهل مجلس رشک بر فانوس می‌آید

که هر شب تا به وقت صبح شمعی در بغل دارد

#سلیم_تهرانی


#میم