بنشین ؛ مرو ..
ڪه در دلِ شب، در پناه ماه..
خوشتر ز حرف ِ عشق و
سڪوت و نڪَاه نیست.
بنشین و
جاودانه به آزار من مڪوش
یڪ دم ڪنار دوست
نشستن ڪَناه نیست.
#فریدونمشیرے
#ب
#شـبتوناهورایی
ڪه در دلِ شب، در پناه ماه..
خوشتر ز حرف ِ عشق و
سڪوت و نڪَاه نیست.
بنشین و
جاودانه به آزار من مڪوش
یڪ دم ڪنار دوست
نشستن ڪَناه نیست.
#فریدونمشیرے
#ب
#شـبتوناهورایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهانه ی بیخوابیهایم شدهای،
بیدارم تا نیمه های شب و
دلخوشم بہ شنیدن
یڪ شببخیر ساده
تاآرامش خوابم شود ؛
اما ...!!
#سیده_بانو
#ب
بیدارم تا نیمه های شب و
دلخوشم بہ شنیدن
یڪ شببخیر ساده
تاآرامش خوابم شود ؛
اما ...!!
#سیده_بانو
#ب
خارها،
خوار نیستند
شاخههای خشک،
چوبههای دار نیستند
میوههای کالِ کرمخورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش، سرزنش کنی
خشخشی به گوش میرسد؛
برگهای بیگناه،
با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب میخورد!
#قیصر_امینپور
#خ
خوار نیستند
شاخههای خشک،
چوبههای دار نیستند
میوههای کالِ کرمخورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش، سرزنش کنی
خشخشی به گوش میرسد؛
برگهای بیگناه،
با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب میخورد!
#قیصر_امینپور
#خ
هربار که نگاهت میکنم،
جمله ای آشنا به ذهنم خطور میکند
در اين سرزمين چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...
#محمود_درویش
#ه
جمله ای آشنا به ذهنم خطور میکند
در اين سرزمين چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...
#محمود_درویش
#ه
روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما
در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر رود گر این بود سودای ما
از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده
جان فدای لطف آن یکتای بی همتای ما
بلبل مستیم و درگلشن نوائی می زنیم
رونقی دیگر گرفت این گلشن غوغای ما
مجلس عشقست و رندان مست و سید در حضور
روضهٔ رضوان بود این جنت المأوای ما
#شاه نعمت الله ولی
#ر
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما
در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر رود گر این بود سودای ما
از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده
جان فدای لطف آن یکتای بی همتای ما
بلبل مستیم و درگلشن نوائی می زنیم
رونقی دیگر گرفت این گلشن غوغای ما
مجلس عشقست و رندان مست و سید در حضور
روضهٔ رضوان بود این جنت المأوای ما
#شاه نعمت الله ولی
#ر
#خوردیم_زخمها
ڪه نه خون آمد ونه آه
وه،این چه نیش بودڪه تا
#استخـــوان بـرفت
#حضرت_سعـــدی...
#خ
ڪه نه خون آمد ونه آه
وه،این چه نیش بودڪه تا
#استخـــوان بـرفت
#حضرت_سعـــدی...
#خ