از خاک در تو چون جدا میباشم
با گریه و ناله آشنا میباشم
چون شمع ز گریه آبرو میدارم
چون چنگ ز ناله با نوا میباشم
#مولانااااا
#الف
با گریه و ناله آشنا میباشم
چون شمع ز گریه آبرو میدارم
چون چنگ ز ناله با نوا میباشم
#مولانااااا
#الف
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود...
#احمد_شاملو
#ن
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود...
#احمد_شاملو
#ن
آرام باش ماهِ من ! درست می شود ...
نه هیچ شبی ، و نه هیچ زمستانی دائمی نیست !
آفتاب می تابد ،
شاخه ها جوانه می زنند و تمامِ شکوفه های در انتظار ؛ متولد خواهند شد ...
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب ، نمی ایستد و هیچ ماهی تا همیشه در حصار ، نمی مانَد ،
که حصار ؛ جای ماه ، آسمان ؛ جای سیاهی و باغ ؛ بسترِ شاخه های خشک و سرمازده نیست !
نور ، سپاه سیاهی را می درد ؛ حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد ،
و بهار ؛ هزار هزار زمستان را سبز می کند ،
روزهای سخت ، رو به پایان است ماهِ من ؛
آرام باش ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#الف
نه هیچ شبی ، و نه هیچ زمستانی دائمی نیست !
آفتاب می تابد ،
شاخه ها جوانه می زنند و تمامِ شکوفه های در انتظار ؛ متولد خواهند شد ...
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب ، نمی ایستد و هیچ ماهی تا همیشه در حصار ، نمی مانَد ،
که حصار ؛ جای ماه ، آسمان ؛ جای سیاهی و باغ ؛ بسترِ شاخه های خشک و سرمازده نیست !
نور ، سپاه سیاهی را می درد ؛ حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد ،
و بهار ؛ هزار هزار زمستان را سبز می کند ،
روزهای سخت ، رو به پایان است ماهِ من ؛
آرام باش ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#الف
وقتی دلی نمیتپد
قلمی خشک میشود
و شعر میپژمرد
انبوه ِ اندُهان از یاد میروند
و جمله خاطرات بر باد میروند
در باغکوچههای میعادگاه
دیگر کسی به انتظار کسی نیست
آنچه باز میماند
درد بخیه است
که پس از التیام
آغاز می شود
#نصرت_رحمانی
#و
قلمی خشک میشود
و شعر میپژمرد
انبوه ِ اندُهان از یاد میروند
و جمله خاطرات بر باد میروند
در باغکوچههای میعادگاه
دیگر کسی به انتظار کسی نیست
آنچه باز میماند
درد بخیه است
که پس از التیام
آغاز می شود
#نصرت_رحمانی
#و
درطریقعشقبازے امنوآسایشبلاست
ریش باد آن دل ڪه با درد
تو خواهد مرهمی
اهلڪاموناز رادرڪوےرندےراهنیست
رهروے باید، جهان سوزے،
نه خامی، بیغمی
آدمی درعالمخاڪی نمیآیدبهدست
عالمی دیڪَر بباید ساخت
وز نــو آدمی
#حضرت_حافظ
#د
ریش باد آن دل ڪه با درد
تو خواهد مرهمی
اهلڪاموناز رادرڪوےرندےراهنیست
رهروے باید، جهان سوزے،
نه خامی، بیغمی
آدمی درعالمخاڪی نمیآیدبهدست
عالمی دیڪَر بباید ساخت
وز نــو آدمی
#حضرت_حافظ
#د
صبح
طلوع چشمان توست
که خورشید را به تسلیم وا میدارد
و من با حضورت
از تمام دنیا چشم می پوشم
کجایی جانا...
بیا در آغوشم بگیر
و گرم کن
تن سرد تنهایی ام را....
#شهاب_شهابی
#صاد
.
طلوع چشمان توست
که خورشید را به تسلیم وا میدارد
و من با حضورت
از تمام دنیا چشم می پوشم
کجایی جانا...
بیا در آغوشم بگیر
و گرم کن
تن سرد تنهایی ام را....
#شهاب_شهابی
#صاد
.
هر صبح دمیده می شوی در شعرهایم
و من یک به یک پلک واژه ها را
می گشایم
برای توصیف چشمانت
#الهام_شیرازی
#ه
و من یک به یک پلک واژه ها را
می گشایم
برای توصیف چشمانت
#الهام_شیرازی
#ه