اگر روزی
در حوالی دفتر شعرت
به خاطره برخورد ڪردی
قلمت در حسرت نوشتن نامم پرپر زد
ڪَلدان چینی اتاقت ترڪ برداشت
بدان در دلم
شعر باران و بغض سروده ام...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
اگر روزی
در حوالی دفتر شعرت
به خاطره برخورد ڪردی
قلمت در حسرت نوشتن نامم پرپر زد
ڪَلدان چینی اتاقت ترڪ برداشت
بدان در دلم
شعر باران و بغض سروده ام...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
نای انگشتانت
در پیله ای
برای نوشتن و نواختن
موسیقی عاشقانه ها
به رقص پروانه در می آید
فتح کن به لحن شیرین عشق
سرزمین دوست داشتنت را...
#ثریا_شجاعی_اصل
#ن
در پیله ای
برای نوشتن و نواختن
موسیقی عاشقانه ها
به رقص پروانه در می آید
فتح کن به لحن شیرین عشق
سرزمین دوست داشتنت را...
#ثریا_شجاعی_اصل
#ن
درکتاب شعر من؛صدها غزل جولان دهد
عشق من با نام تو؛ اشعار خود پایان دهد
گفته ام با هر زبان ؛در قافیه ابیات عشق
یاد عشقم؛فال عشقم ؛ بردلم فرمان دهد
#ثریا_شجاعی_اصل
#دال
درکتاب شعر من؛صدها غزل جولان دهد
عشق من با نام تو؛ اشعار خود پایان دهد
گفته ام با هر زبان ؛در قافیه ابیات عشق
یاد عشقم؛فال عشقم ؛ بردلم فرمان دهد
#ثریا_شجاعی_اصل
#دال
به من گفتند پدر را برای من شعر کن
هر چه قلم زدم نتوانستم
چگونه بنویسمش
که دفتر قلبم
از رفتنش هزاران هزار تکه شده است..
#ثریا_شجاعی_اصل
#ب
به من گفتند پدر را برای من شعر کن
هر چه قلم زدم نتوانستم
چگونه بنویسمش
که دفتر قلبم
از رفتنش هزاران هزار تکه شده است..
#ثریا_شجاعی_اصل
#ب
ضربان دلم ؛گوش به فرمان ؛ دلت بود
تک خاج منی آس دلم ؛ خال لبت بود
در وسوسه ؛ دیدن رخســار تو مستم
مستی لبم وسوسـه ؛خواب شبت بود
#ثریا_شجاعی_اصل
#ضاد
تک خاج منی آس دلم ؛ خال لبت بود
در وسوسه ؛ دیدن رخســار تو مستم
مستی لبم وسوسـه ؛خواب شبت بود
#ثریا_شجاعی_اصل
#ضاد
همنشین گل اگر باشی گلستان می شوی
خوش تر از صدها گلاب ناب کاشان میشوی
هم رهــی با بی خـــرد بـی اعتبارت می کند
پیش استاد سخن بی شک سخندان میشوی
#ثریا_شجاعی_اصل
#ه
خوش تر از صدها گلاب ناب کاشان میشوی
هم رهــی با بی خـــرد بـی اعتبارت می کند
پیش استاد سخن بی شک سخندان میشوی
#ثریا_شجاعی_اصل
#ه
اکنون ڪه کنارت نیستم
شبت را چگونه گذراندی؟
آیا به من اندیشیدی؟
بغض کردی؟
کمی اشک دور چشمانت حلقه زد؟
با باز و بستن چشمانت صورتت بارانی شده؟
تو را نمی دانم !
اما من دور از تو،
در دنیای درونم گم شدم و بر باد رفتم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
شبت را چگونه گذراندی؟
آیا به من اندیشیدی؟
بغض کردی؟
کمی اشک دور چشمانت حلقه زد؟
با باز و بستن چشمانت صورتت بارانی شده؟
تو را نمی دانم !
اما من دور از تو،
در دنیای درونم گم شدم و بر باد رفتم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
.
ای نماد آزادی ...
ای جان! جان! جان!
من تو را بی بدیل
من تو را تا ابد جانانه
در سکوت خسته ی اتاقم
به گلوی قلبم
نقش خواهم بست...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
ای نماد آزادی ...
ای جان! جان! جان!
من تو را بی بدیل
من تو را تا ابد جانانه
در سکوت خسته ی اتاقم
به گلوی قلبم
نقش خواهم بست...
#ثریا_شجاعی_اصل
#الف
شعر مجنون گفته ام؛
مجنون ڪند حال مرا
تا ثریا میرود پرمیڪشد
در آسمان معنای تو....
#ثریا_شجاعی_اصل...
#ش
مجنون ڪند حال مرا
تا ثریا میرود پرمیڪشد
در آسمان معنای تو....
#ثریا_شجاعی_اصل...
#ش
مرا بخوان
به بوسه عشق
با زیباترین نجوای عاشقانه،
دوستت دارمهایت را
با عطر خواستن بپاش بر حریری تنم
تا ساقه های تنم رشد کند
و پیچک وار بر ریشه وجودت رخنه کند...
#ثریا_شجاعی_اصل
#م
به بوسه عشق
با زیباترین نجوای عاشقانه،
دوستت دارمهایت را
با عطر خواستن بپاش بر حریری تنم
تا ساقه های تنم رشد کند
و پیچک وار بر ریشه وجودت رخنه کند...
#ثریا_شجاعی_اصل
#م