.

نمی‌خواستم رویای بادبان هایی
را ببینم که سفر می‌کنند،
می‌خواستم مسافر باشم.
نمی‌خواستم رویای بال ببینم،
می‌خواستم پرواز کنم،
حتی اگر بین رعد و برق و طوفان.
من می‌خواستم زندگی کنم،
نه اینکه در رویای زندگی زندگی کنم


#غاده_السمان
#ن

چشـم‌هایت...
سحرگاه را به پرندگانِ صبح
ابرهای باران‌زده را به رنگین‌کمان
ماه را به عشـق‌ بازانِ ساکت
وطـن را ؛ به من نشان می‌دهد.

#غاده_السمان

#چ

به "دوست داشتنت"
متهمم
به این جرم افتخار می‌ کنم
و به فراموش نکردنت
و آرزویم
این است که مجازاتم
حبسِ ابد در گردشِ خونِ #تُ باشد!

#غاده_السمان

#ب

به دوست داشتنت
متهمم،
به این جرم افتخار می‌کنم
و به فراموش نکردنت
و آرزویم این است
که مجازاتم
حبسِ ابد در گردشِ خونِ تو باشد!
#غاده_السمان

#ب

در چشمان تو
مساحتی برای مرگ و عشق است !
آیا به گمشده‌ای چون من
رخصت می‌دهی
به بیابان‌های تو بیایم
و درِ پلک‌هایت را پشت سرم ببندم
و با مرگ خود کمی خلوت کنم؟!
هرچه را که دوست دارم،
از آنِ من نیست
مرا چونان صدفی کوچک
میان بازوان خود می‌گیرد و می‌نوازد
و به ساحلم پرت می‌کند ...!


#غاده_السمان


#د

روئیدی در قلب من
به سان گل‌کوچکی
که کنار دیوار می‌روید
همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم

#غاده_السمان

#ر

‌

هنوز, خیره شدن در چشمانِ تو
شبیه لذت بُردن ازشمردنِ ستاره
در یک شبِ صحراییست،

#غاده_السمان

#ه