تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟
کو همنفسی تا نفس شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل
میخواست تو را ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه حزین ، کار تمام است
من برق به خرمن زدم ای باد کجایی؟
#حزین لاهیجی
#ت
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟
کو همنفسی تا نفس شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل
میخواست تو را ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه حزین ، کار تمام است
من برق به خرمن زدم ای باد کجایی؟
#حزین لاهیجی
#ت
Audio
#حزین
دلا در وصف گیسویت ، چه دانم من غزلخوانی ،
که در تفسیر زلفینت ، حکایتهاست طولانی ،
منم زان حسرت رویت ، حزین در کوی افتاده ،
به بوی شبنم زلفت ، هزاران جان قربانی ،
فغان از آتش عشقت ، دل و جان گشت خاکستر ،
به عالم هیچ کس چون من ، نباشد در پریشانی ،
نِیَ ام انکس که دردم را ، به هر صاحب نظر گویم ،
خَسی هستم که سرگردان ، در این دریای طوفانی ،
بیا ای جانِ جانانم ، مگر هجران به سرآید ،
به چشم نرگست خوانم ، هزاران شعر عرفانی ،
اگر این جان مسکین را به جرم عشق سوزانند ،
همی گویم فدایت باد ، فدای ان گرانجانی ،
چه خواهی گفت گر پرسند ز تو روزی نشانم را ،
نهان از دیده ها دارم دوچشمِ زار و بارانی ،
سرِ افتاده ای دارم چه فرمایی قبول افتد ،
بفرما حضرتِ جانم که بر خاکست پیشانی ،
کجا دانم ؟ ز عشق تو خیال هردو عالم را
تو نه اینی تو نه انی تو از مصری وکنعانی ،
به روز حشر #راحم را ، به جان تو ، تو جانانی ،
به جز تو نیست جانانم ، هزاران جانی و جانی ،
#راحم_تبریزی
دلا در وصف گیسویت ، چه دانم من غزلخوانی ،
که در تفسیر زلفینت ، حکایتهاست طولانی ،
منم زان حسرت رویت ، حزین در کوی افتاده ،
به بوی شبنم زلفت ، هزاران جان قربانی ،
فغان از آتش عشقت ، دل و جان گشت خاکستر ،
به عالم هیچ کس چون من ، نباشد در پریشانی ،
نِیَ ام انکس که دردم را ، به هر صاحب نظر گویم ،
خَسی هستم که سرگردان ، در این دریای طوفانی ،
بیا ای جانِ جانانم ، مگر هجران به سرآید ،
به چشم نرگست خوانم ، هزاران شعر عرفانی ،
اگر این جان مسکین را به جرم عشق سوزانند ،
همی گویم فدایت باد ، فدای ان گرانجانی ،
چه خواهی گفت گر پرسند ز تو روزی نشانم را ،
نهان از دیده ها دارم دوچشمِ زار و بارانی ،
سرِ افتاده ای دارم چه فرمایی قبول افتد ،
بفرما حضرتِ جانم که بر خاکست پیشانی ،
کجا دانم ؟ ز عشق تو خیال هردو عالم را
تو نه اینی تو نه انی تو از مصری وکنعانی ،
به روز حشر #راحم را ، به جان تو ، تو جانانی ،
به جز تو نیست جانانم ، هزاران جانی و جانی ،
#راحم_تبریزی
.
فسانهٔ شب غم را چراغ می فهمد
زبان آه مرا گوش داغ می فهمد
به وصل در غم هجران نشسته بلبل ما
فریب عشوه فروشان باغ می فهمد
#حزین_لاهیجی
#ف
فسانهٔ شب غم را چراغ می فهمد
زبان آه مرا گوش داغ می فهمد
به وصل در غم هجران نشسته بلبل ما
فریب عشوه فروشان باغ می فهمد
#حزین_لاهیجی
#ف