گر نخلِ وفا بَر ندهد، چشمِ تری هست
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#عرفی_شیرازی
#گ
تا ریشه در آب است، امیدِ ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهیِ بلبل
در دامنش آویز که با او خبری هست
#عرفی_شیرازی
#گ
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد
جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد
فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او
هزاز ناوک جادوفکن فروریزد
اجل به صیدگه ناز او شود پامال
ز بس بر سر هم جان وتن فروریزد
#عرفی_شیرازی
#ن
جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد
فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او
هزاز ناوک جادوفکن فروریزد
اجل به صیدگه ناز او شود پامال
ز بس بر سر هم جان وتن فروریزد
#عرفی_شیرازی
#ن
هرگز گله از دوست به محرم نفروشم
گر مشتریم دوست شود هم نفروشم
از شورش غم با در و دیوار به حرفم
رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم
هرگز نگشایم در دکان غم دل
وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم
زان اهل نفاقم نپسندند که هرگز
قول غلط و فعل مسلم نفروشم
عرفی دل آباد به یک جو نخرد عشق
من هم دل ویران به دو عالم نفروشم
#عرفی_شیرازی
#ه
گر مشتریم دوست شود هم نفروشم
از شورش غم با در و دیوار به حرفم
رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم
هرگز نگشایم در دکان غم دل
وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم
زان اهل نفاقم نپسندند که هرگز
قول غلط و فعل مسلم نفروشم
عرفی دل آباد به یک جو نخرد عشق
من هم دل ویران به دو عالم نفروشم
#عرفی_شیرازی
#ه