دشتها نام تو را می گویند
کوهها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه زچیست؟

#حميد_مصدق

#د

من
غرق مستی ام...
از تابش وجود تو...


#حميد_مصدق

#میم

من
صبورم اما
بی‌دلیل از قفس‌کهنه ى شب میترسم

#حميد_مصدق

#م

.
من
غرق مستی ام...
از تابش وجود تو...

#حميد_مصدق
#‌میم

ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم

#حميد_مصدق

#الف

من
غرق مستی ام...
از تابش وجود تو...

#حميد_مصدق
#میم

من
غرق مستی ام...
از تابش وجود تو...

#حميد_مصدق

#م

من

غرق مستی ام

از تابش وجود تو

#حميد_مصدق

#م

برای من تو همیشه همیشه محبوبی...



#حميد_مصدق...

#ب

‌اے تو چشمانت سبز
در من این سبزے هذیان از توست...
زندگے از تو و
مرگم از توست!
سیل سیال نگاہ سبزت
همہ بنیان وجودم را ویرانہ ڪنان مے ڪاود
من بہ چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راہ تباه
عاقبت هستے خود را دادم. . .

#حميد_مصدق


#الف

.

حرف را باید زد !
درد را باید گفت !
سخن از مهر من و جور تو نیست .
سخن از
متلاشی شدن دوستی است ،
و عبث بودن پندار سرور آور مهر




#حميد_مصدق


‌‌#ح