از همان روزی که دستان مرا کردی رها ،

برگ پاییزم که می افتم به پای دیگران

در نگاه مردم دنیا اسیری ساده ام

در خیال خام خود فرمانروای دیگران

#سجاد_سامانی

#الف

گاه اگر در پاسخ احوالپرسی‌های تو


گفته بودم شادمانم، بشنو و باور مکن





#سجاد_سامانی

#گ

شراب تلخ بود و... کامِ شیرین بود و... با این حال

نشد جامی بنوشم، پاسبان می‌رفت و می‌آمد...

#سجاد_سامانی

#ش

با همین لبخندِ شیرینی
      ڪه درمان ِ من است...

بر سرِ دل‌های بسیاری بلا آورده‌ای...

  #سجاد_سامانی

#ب

غم مثل کودکی ست که آغوش عشق را
محکم گرفته است و رها هم نمی کند
‌
زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق
گر طاعتی نکرده ریا هم نمی کند!

#سجاد_سامانی

#غ

‌
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!


#سجاد_سامانی

#گ

گاه اگر در پاسخ احوال پرسی های تو

گفته بودم شادمانم،بشنو و باور مکن...!


#سجاد_سامانی

#گ

.

پرواز با رقیب اگر
               فرصتی گذاشت
روزی به آشیانه‌ی
              من هم سری بزن


#سجاد_سامانی
#پ

‌گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!

#سجاد_سامانی

#گ

.
گفته بودم شادمانم، بشنو و باور مکن
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن

گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم، بشنو و باور مکن...

#سجاد_سامانی
#گ

با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی
از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای

  #سجاد_سامانی

#ب

‏گفتم که تو منظور من از این همه شعری


مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!


#سجاد_سامانی

#گ

زبانِ حالِ دلم را کسی نمی‌فهمد...

#سجاد_سامانی
#ز

‌
آن خنده ها چه بود اگر دوسم نداشت

#سجاد_سامانی

#الف