.

یک صبح
به بام آی و
ز رخ پرده برانداز

آوازه به
عالم زن و
خورشید برانداز...

#محتشم_کاشانی

#ی

گفتم اقرار به عشق تو نمیکردم کاش

گفت اقرار چو کردی دگر انکار نکن...


#محتشم_کاشانی
#گ

عشق او ما را گرفت
از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم از این میدان،
ولی جان باختیم

#محتشم_کاشانی

#ع

‌‌‎‌‌‌

قسم به نرگس مردم فریب عشوه فروشت
که آن چه از تو خریدم به عالمی نفروشم

#محتشم_کاشانی

#ق

رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان


#محتشم کاشانی

#ر

گفتم اقرٖار به عشق تو نمی کردم کاش

گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن


#محتشم کاشانی

#گ

در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک



نام ننگ‌آمیز من از لوح هستی ساز حک

#محتشم_کاشانی

#د

به هر زمین که خرامی چو آهوی مشگین

ز خاک رایحه مشک ناب برخیزد

#محتشم_کاشانی

#ب

نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز
که ساخت عشق تو آوارهء جهان ما را

#محتشم_کاشانی

#ن

.

پرسید :
اندوهِ دوری را
چه تسکین است؟
گفت : خیال ...


#محتشم_کاشانی
#پ

"سفر تو کردی و من در وطن
غریب شدم"

#محتشم_کاشانی

#س

تیره‌بختم آن‌قدَر کز طالعِ من می‌شود:
نور ظلمت، روز شب، گوهر حجر، دریا سراب

چون گرفتم دامنش، مُردم ز ناکامی، که بود:
دست لرزان، دل تپان، من منفعل، او در حجاب

#محتشم_کاشانی



#ت

پرسید ؛ اندوه دوری را چه تسکین است ؟
گفتم ؛ خیال ..


#محتشم_کاشانی

#پ

‌فکرِمُلک‌دل‌ماکن‌که‌خراب‌است‌خراب...



#محتشم_کاشانی

#ف

ناله چندان ز دلـم راه فلک دوش گرفت
که مؤذن سحر از نالهٔ من گوش گرفت

عرش آن بار گران را سبک از دوش انداخت
خاک بی‌باک دلیر آمد و بر دوش گرفت


ُ#محتشم_کاشانی

#ن

.
هیچ میگویی
اسیری داشتم حالش چه شد


خستهٔ من نیمه جانی داشت
احوالش چه شد

#محتشم_کاشانی
#ه

همه شب دست در آغوش خیالت دارم !


#محتشم_کاشانی

#ه

نخل توام به سعی مربی ثمر مبخش
خودرسته را به خدمت دهقان چه احتیاج

#محتشم_کاشانی

#ن