خرم کسی که با تو روزی به شب رساند
یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد
با ما دمی نسازد وصلت به هیچ حالی
بیچاره آن که یاری ناسازگار دارد
#عبید_زاکانی
#خ
یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد
با ما دمی نسازد وصلت به هیچ حالی
بیچاره آن که یاری ناسازگار دارد
#عبید_زاکانی
#خ
وصل جانان باشدم جان گو مباش
در جهان جز فکر جانان گو مباش
ساکن خلوت سرای انس را
گلشن و بستان و ایوان گو مباش
#عبید_زاکانی
#واو
در جهان جز فکر جانان گو مباش
ساکن خلوت سرای انس را
گلشن و بستان و ایوان گو مباش
#عبید_زاکانی
#واو
.
شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
#عبید_زاکانی
#ش
شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
#عبید_زاکانی
#ش
قصد آن زلفین سرکش کردهام
خاطر از سودا مشوش کردهام
در ره عشقش میان جان و دل
منزل اندر آب و آتش کردهام
از وصالش تا طمع ببریدهام
با خیالش وقت خود خوش کردهام
#عبید_زاکانی
#ق
خاطر از سودا مشوش کردهام
در ره عشقش میان جان و دل
منزل اندر آب و آتش کردهام
از وصالش تا طمع ببریدهام
با خیالش وقت خود خوش کردهام
#عبید_زاکانی
#ق
من ترک شراب ناب نتوانم کرد
خمخانهٔ خود خراب نتوانم کرد
یک روز اگر بادهٔ صافی نخورم
ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد
#عبید_زاکانی
#م
خمخانهٔ خود خراب نتوانم کرد
یک روز اگر بادهٔ صافی نخورم
ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد
#عبید_زاکانی
#م
دل در پیِ عشق دلبران است هنوز!
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز...
گفتیم که ما و او بههم پیر شویم؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز...!
#عبید_زاکانی
#د
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز...
گفتیم که ما و او بههم پیر شویم؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز...!
#عبید_زاکانی
#د