همه شب سجده برآرم
ڪه بیایی تو به خوابم

و در آن خواب بمیرم
ڪه تو آیی و بِمانی...!


#شهريار

#ه

دیگران را ؛
اگر از ما خبری نیست چه باک
نازنینا ؛
تو چرا بی خبر از ما شده ای ...

#شهريار

#دال

.


دیگران را ؛
اگر از ما خبری نیست چه باک
نازنینا ؛
تو چرا بی خبر از ما شده ای ...

#شهريار


#دال

چشم خود
بستم که ديگر
چشم مستش ننگرم

ناگهان دل
داد زد ، ديوانه
من مى بينمش


#شهريار

#چ

حــراج عشق
وتاراج جوانی
وحشت پیـــــری

در این هنگامه
من
ڪاری که ڪردم یاد او ڪردم...


#شهريار.

#ح

خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل
آشنایا باتو گویم گریه دارد حال من

#شهريار


#خ

شٖب مـا ؛و غـم دنيا ؛ نپذيرند انجام....


زلف بڪَشای ڪہ افسانه بہ آغاز آيد

#شهريار

.
گر از يادم رود عالم
تو از يادم نخواهی رفت

#شهريار

#گ

حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری.!!

دراین هنگامه من کاری که کردم یاداو کردم

#شهريار

#ح

هر کس #آزار من زار پسنديد، ولى
نپسنديد دل زار من آزار کسى ...

#شهريار

#ه

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

#شهريار

#پ

تو چه حُسنی كه مَنت، عاشقِ مادرزادم

#شهريار
#ت

رفتنش آخرین عذابم بود
شاکی‌‌ام از خودم ، از او ، از درد ...

شاکی‌ام از خدا که می‌دانست
درد خواهم کشید و خلقم کرد ...!

#شهريار_نراقی

#ر

زمستان پوستین افزود
           بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد
      کَند ما یک لا قبایان را


#شهريار
#ز