منم به وصل به گنجينه راه‌یافته دزدی
که در ضمیر بُوَد بیمِ پاس‌بانش و لرزد

#غالب_دهلوی

#میم

دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی
آوازی از گسستن تار خودیم ما


#غالب‌_دهلوی

#دال

تاب‌ آن‌ کو‌ که‌ تو را‌ یابم‌ و‌ خود‌ را‌ باشم..؟


#غالب‌ دهلوی

#ت

نگنجد در گریبانِ من از تنگی دریدن هم

#غالب_دهلوی

#نون

نگنجد در گریبانِ من از تنگی دریدن هم

#غالب_دهلوی

#ن

وداع و وصل، جداگانه لذتی دارد؛

هزار بار برو، صدهزار بار بیا


#غالب_دهلوی


#واو

دوست دارم گـِرهـی را که به کارم زده‌اند

کاین همان‌‌است‌که پیوسته در ابروی‌تو بود

#غالب_دهلوی

#د

بنازم خوبیِ خونگرم محبوبی که در مستی

کند ریش از مکیدن‌ها زبانِ عذرخواهان را

#غالب_دهلوی

#ب

وداع و وصل، جداگانه لذتی دارد؛

هزار بار برو، صدهزار بار بیا


#غالب_دهلوی
#واو

بنازم خوبیِ خونگرم محبوبی که در مستی

کند ریش از مکیدن‌ها زبانِ عذرخواهان را

#غالب_دهلوی


#ب

با وفای تو ز بی‌مهری افلاک چه باک..؟

#غالب_دهلوی
#ب

.

تا لب گشوده‌ای،
  مزه در دل دویده است

بوسِ لبِ تو را
   به ربودن چه احتیاج؟


#غالب_دهلوی
#ت    ‌‌    ‌‌     

تیشه داند که چه‌ها بر سرِ فرهاد آمد..!

#غالب_دهلوی

#ت

در پرده شکایت
زتو داریم و بیان هیچ
زخم دل ما جمله دهانست
و زبان هیچ



#غالب_دهلوی

#دال

دارم دلی که دیگر


           تابِ جفا ندارد...


#غالب_دهلوی

#دال