قدرت عشق عجب پا گرفته
دشت و کهسار و صحرا گرفته

#عارف_قزوینی


#قاف

دانه ی خالِ لب و دام و سرِ زلفِ تو دید

شد پشیمان که در این دام چرا دیر افتاد


#عارف_قزوینی
#دال

به جز از عشق که اسبابِ سرافرازی بود

آزمودیم همه کار جهان بازی بود...

#عارف_قزوینی
#ب

احوال دل مپرس
ڪه خون ریزد از قلم
وقتے ڪه مے‌رسم
سرِ شـــرحِ بیانِ دل...


#عارف_قزوینی

#الف

احوال دل مپرس
ڪه خون ریزد از قلم
وقتے ڪه مے‌رسم
سرِ شـــرحِ بیانِ دل...


#عارف_قزوینی

#الف

گفته بوٖدم که به
خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم بـه تو افتاد
و گرفتار شدم ...



#عارف_قزوینی

#گاف

از آلبوم آرام جان (کنسرت افشاری- 1377 وین)
پیش درآمد ، درآمد افشاری و جامه دران
تصنیف #آرام_جان
از #عارف_قزوینی

گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل

باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم...

#عارف_قزوینی

#گ

یا رب بِستان داد فقیران ز امیران...

#عارف_قزوینی
#ی

نمی دانم چه در پیمانه کردی
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی



چه شد اندر دل من جا گرفتی
مکان در خانه ی ویـرانه کردی

#عارف_قزوینی

#ن

ابرویش تا رقم قتل من امضا می‌کرد
مژه این حکمْ برون نامده اجرا می‌کرد

به‌ چه حالی که دل سنگ بحالم می‌سوخت
چشم خونریز وی این حال تماشا می‌کرد

#عارف_قزوینی

#الف

.

وعده دادی وقتِ جان
      دادن به بالینِ من آیی

جانم از هجرت به
    لب آمد،نمی‌آیی بمیرم؟


#عارف_قزوینی
#و

گفته بودم
که به خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم به تو افتاد
و گرفتار شدم

#عارف_قزوینی

#گ