ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت


#خیام

#الف

این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست


#خیام

#الف

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن


#خیام

#میم

صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم،،
وین شیشهٔ نام‌ و ننگ برسنگ زنیم،

دست از اَمَلِ  درازِ  خود  باز کشیم،،
در  زلفِ  دراز  و  دامن ِ چنگ زنیم..

#خیام

یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است

هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است

#خیام


#ی

برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

#خیام

#ب

ای دل، غمِ این جهانِ فرسوده مَخور...

#خیام
#الف

بد خواهِ کسان هیچ به مقصد نرسد،
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد!

من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من؟
تو نیک نبینی، و به من بد نرسد...

#خیام

#ب