ما لب پیمانه بوسیدیم و زاهد دست شیخ





ما به دین خود عمل کردیم و او بر مذهبش...

#فرخی_سیستانی

#م

مجنون ‌که به دیوانه‌گَری شهره شهر است
در دشت جنون، همسفر عاقل ما بود....
#فرخی_یزدی
#میم

تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت

رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند

#فرخی_سیستانی

#ت

از جورِ چرخِ کج‌روش، وز دستِ بختِ واژگون


دارم دل و چشمی عجب، این جای غم، آن جوی خون...

#فرخی_یزدی.

#الف

زندگی کردن من، مردن تدریجی بود



آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

#فرخی_یزدی

#ز

من عاشقم و دلم بر او گشته تباه


عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه

#فرخی_سیستانی

#میم

وای بر شهری که در آن مزد مردانِ درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست

#فرخی_یزدی

#و

‌
گفتم: چونی و چگونه‌ست کار؟
گفت: به رنج اندرم از خویشتن..

#فرخی_سیستانی

#گ

‌
گفتم: چونی و چگونه‌ست کار؟
گفت: به رنج اندرم از خویشتن..

#فرخی_سیستانی

#گ

دلم شکارِ سیَه چشمکانِ توست و رَواست
از آنکه دو لبِ شیرینِ تو شکارِ من است

#فرخی_سیستانی

#دال

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام

تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام

#فرخی_یزدی

#ش

زندگی کردن من مُردن تدریجی بود

آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم

#فرخی_یزدی

#ز

بی‌گناهی گر به زندان مُرد با حالِ تباه
ظالمِ مظلوم‌کش هم تا ابد جاوید نیست

#فرخی_یزدی



#ب

دلا! تا تو ز من دوری، نه در خوابم نه بیدارم
نشانِ بی‌دلی پیداست از گفتار و کردارم


دلا! تا تو ز من دوری، ندانم بر چه کردارم
مرا بینی، چنان بینی که من یک‌ساله بیمارم

#فرخی_سیستانی
#دال

فرقی که میان من و شیخ است همین است
کو دِل شکند دایم و ما توبه شکستیم

ای ناصحِ مُشفق تو برو در غَمِ خود باش
ما گر بَد و گر خوب همانیم که هستیم...

#فرخی

#ف