وأنت بعيد هكذا
وأنا أقف على عتبة القلق
والمسافة بيني وبين لقائڪ
جسر من الليل ..
تو اینگونه در دور دستها،
من، ایستاده بر آستانهے نگرانیها
و فاصلهے میان من و دیدارت
پُلے از شب است...
#غاده_السمان
#و
وأنا أقف على عتبة القلق
والمسافة بيني وبين لقائڪ
جسر من الليل ..
تو اینگونه در دور دستها،
من، ایستاده بر آستانهے نگرانیها
و فاصلهے میان من و دیدارت
پُلے از شب است...
#غاده_السمان
#و
و هنوز اسم تو تنها اسمی است
در زندڪَی من ڪہ هیچڪسی نمیتواند
چیزی در موردش بڪَوید....
#غاده_السمان
#و
و هنوز اسم تو تنها اسمی است
در زندڪَی من ڪہ هیچڪسی نمیتواند
چیزی در موردش بڪَوید....
#غاده_السمان
#و
تو تمامیِ زندگی منی
نقطہ ے آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط،
دوستت میدارم...
#غاده_السمان
#ت
نقطہ ے آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط،
دوستت میدارم...
#غاده_السمان
#ت
.
اے دور ، چونان فانوس دریایی
اے نزدیڪ ،چونان خالی بر سینہام
اے دور ، چونان خاطرهے ڪودڪی
اے نزدیڪ
چونان نفسها و اندیشہهایم
دوستت دارم ..!!
#غاده_السمان
#الف
اے دور ، چونان فانوس دریایی
اے نزدیڪ ،چونان خالی بر سینہام
اے دور ، چونان خاطرهے ڪودڪی
اے نزدیڪ
چونان نفسها و اندیشہهایم
دوستت دارم ..!!
#غاده_السمان
#الف
.
نمیخواستم رویای بادبان هایی
را ببینم که سفر میکنند،
میخواستم مسافر باشم.
نمیخواستم رویای بال ببینم،
میخواستم پرواز کنم،
حتی اگر بین رعد و برق و طوفان.
من میخواستم زندگی کنم،
نه اینکه در رویای زندگی زندگی کنم
#غاده_السمان
#ن
نمیخواستم رویای بادبان هایی
را ببینم که سفر میکنند،
میخواستم مسافر باشم.
نمیخواستم رویای بال ببینم،
میخواستم پرواز کنم،
حتی اگر بین رعد و برق و طوفان.
من میخواستم زندگی کنم،
نه اینکه در رویای زندگی زندگی کنم
#غاده_السمان
#ن
چشـمهایت...
سحرگاه را به پرندگانِ صبح
ابرهای بارانزده را به رنگینکمان
ماه را به عشـق بازانِ ساکت
وطـن را ؛ به من نشان میدهد.
#غاده_السمان
#چ
سحرگاه را به پرندگانِ صبح
ابرهای بارانزده را به رنگینکمان
ماه را به عشـق بازانِ ساکت
وطـن را ؛ به من نشان میدهد.
#غاده_السمان
#چ