حسنت چو اشتیاق دلم بینهایت است
وز عاشقان فراغت یارم به غایت است
با چشم مست و زلف پریشان نهادِ او
همرنگ میشویم چه جای کنایت است
#همام_تبریزی
#ح
وز عاشقان فراغت یارم به غایت است
با چشم مست و زلف پریشان نهادِ او
همرنگ میشویم چه جای کنایت است
#همام_تبریزی
#ح
خرامان مے رود آن سرو قامت
جهانے را از آن قامت قیامت
مؤذّن گر ببیند قامتت را
فراموشش شود تڪبیر و قامت
#همام_تبریزی
#خ
جهانے را از آن قامت قیامت
مؤذّن گر ببیند قامتت را
فراموشش شود تڪبیر و قامت
#همام_تبریزی
#خ
ای در سر زلف تو پریشانیها
خوی لب لعلت شکرافشانیها
در باغ رخت که نزهت چشم من است
شفتالوهاست لیتنی جانیها
#همام_تبریزی
#الف
خوی لب لعلت شکرافشانیها
در باغ رخت که نزهت چشم من است
شفتالوهاست لیتنی جانیها
#همام_تبریزی
#الف
ترسم که در حساب نیارد دل مرا
ای مهربان هر سر مویت هزار دل
آهسته گر کند گذری بر سرت نسیم
گردد ز زلف بر سر پایت نثار دل
#همام_تبریزی
#ت
ای مهربان هر سر مویت هزار دل
آهسته گر کند گذری بر سرت نسیم
گردد ز زلف بر سر پایت نثار دل
#همام_تبریزی
#ت
دل از خورشید رخسار تو میسوخت
به زیر سایه زلف تو بنشست
همی زد سرو لاف از سربلندی
چو بالای بلندت دید بشکست
#همام_تبریزی
#دال
به زیر سایه زلف تو بنشست
همی زد سرو لاف از سربلندی
چو بالای بلندت دید بشکست
#همام_تبریزی
#دال
شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
#همام_تبریزی
#ش
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
#همام_تبریزی
#ش
یک جوهرِ روشن است جان من و تو
آگه نشود کس از نهانِ من و تو
ای دوست! میان من و تو فرقی نیست
حیفیم من و تو در میان من و تو...
#همام_تبریزی
#ی
آگه نشود کس از نهانِ من و تو
ای دوست! میان من و تو فرقی نیست
حیفیم من و تو در میان من و تو...
#همام_تبریزی
#ی