📝🦋دل نوشته های ديوانگی...
684 subscribers
1.12K photos
7 videos
3 files
11 links
كم و بيش مينويسم بر صفحه ي روزگار…
شايد قلمي از ما بماندبه يادگار …
#مليكا_سهرابي
Download Telegram
راستش را بخواهی بعد از تو خوبم...
آرامم...
برخلاف چیزی که فکرش را میکردی...
برخلاف چیزی که فکرش را میکردم...
حالا فهمیده ام معشوق واقعی تو نبودی!
منی بودم که گم شده بودم...
خودم را با تو دوست نداشتم...
ولی حالا اوقات خوشی باهم داریم...
باهم سینما میرویم...
قهوه می نوشیم...
کتاب میخوانیم...
شاید باورت نشود گاهی حتی باهم دعوا میکنیم...
مرا میفهمد، درک میکند
از همه مهم تر
مرا هیچ وقت ،میبینی...هیچ وقت ترک نمی‌کند..

#مليكا_سهرابي
وقطعا بزرگترين حماقت پاي كسي ماندن است كه روحش به شما تعلق ندارد…
#مليكا_سهرابي
سخت ترين كار دنيا دل كندن از كسي است كه دنياي توست ولي ميداني هيچ گاه مال تو نخواهد بود!
#مليكا_سهرابي
سخت ترين كار دنيا دل كندن از كسي است كه دنياي توست ولي ميداني هيچ گاه مال تو نخواهد بود!
#مليكا_سهرابي
ميگويند زمين گرد است
پس من همين جايي كه رهايم كردي ميايستم
ميدانم باز همين جا ميرسي
و ميماني برايم…
براي هميشه!

#مليكا_سهرابي

Channel📌: @Melika_nevesht
وقتي تو اينجا باشي فرقي نميكند بهار كي از راه ميرسد
بهار هميشه دوقدمي من ايستاده!
#مليكا_سهرابي

عیدتون مبارک❤️🌱
خودکار بین انگشتانم را چندباری می چرخانم ، سعی میکنم اینبار تمرکز بیشتری داشته باشم…
چشم هایم را می بندم و روی هم فشار می دهم: فکر ها از سرم بیرون پریده و صحنه های با “تو”بودن مثل سکانس های تکراری جلوی پرده چشمانم به نمایش در می آیند…
کاغذ جلوی رویم را جلوتر می کشم.
واژه ی “تو” را با دقت می نویسم…
آنقدر می نویسم تا صفحه از “تو” پر شود…
هجی ات میکنم درون واژه ها دنبال تو می گردم…
فایده ای ندارد… کاغذ را مچاله میکنم و درون سطل می اندازم…
تو پر رنگ ترین پرده ی رنگ و رو رفته ی ذهنمی…
خسته از “تو” های بی سرانجام به تختم پناه میبرم…
با انگشتانم “تو”هایی در هوا رسم میکنم…
آنقدری که پلک هایم متورم میشود و خواب را بهانه میکند…
اجازه میدهم خواب پلک هایم را بِرُباید…
خیالم راحت است…خواب “تو”را به من هدیه میدهد…
در جهانی می ایستم که دستانت را محکم می گیرم
بی ملاحظه بغلت میکنم و دوستت دارم می سرایم…
جایی که هیچ کسی “تو”را از من نمی گیرد حتی خود “تو”…

#مليكا_سهرابي
در رو به آرومی باز کردم …
باریکه نور افتاد توی اتاق تاریک…
چشام به سیاهی مطلق اتاق عادت نداشت…
طول کشید تا بتونم گوشه ی اتاق تشخیصش بدم…
سرشو روی زانوش گذاشته بود و توی خودش جمع شده بود…
آروم به سمتش قدم برداشتم…
صداش زدم ولی حتی ی میلی مترم سرشو تکون نداد…
کنارش آروم نشستم….صورتمو به سرش نزدیک کردم و دوباره صداش کردم…
سرشو ی وری بلند کرد… چشماش گریون بود و متورم…
پوزخند کجی روی لبش خود نمایی میکرد: چی شد بلاخره به مام سر زدی…
حرفش انگار سیلی محکمی بود روی صورتم…
شرمگین نگاش کردم: ببخشید بی معرفتیامو…
پوزخندش پررنگ تر شد: اره دیگه من نبخشم کی ببخشه؟ همیشه معرفتات واسه دیگرونه به ما که میرسی کاسه چه کنم چه کنم دستت گرفتی که بازم بیا منو ببخش…
کی‌یاد من میفتی؟ دِ اخه بی معرفت کدوم یکی از اونایی که براشون معرفت گذاشتی پات موندن به جز من؟
کی ته تهش برات دل سوزونده جز من…
دلت بسوزه یکم برا من ،بسوزه چی میشه مگه؟
مگه من جز توام…؟
به عقب هلم داد…
چشمام باز شد، سرم را از روی زانوم برداشتم…چار دست و پا به سمت آینه قدی رفتم…
جلوی آینه چیزی به چشمم نیومد به جز چشم های قرمز و متورمم…
دستی به خاک آینه کشیدم و تصویرم رو پاک کردم…
تصویر کدرم بی معرفتیای خودمو برای خودم به رخ میکشید… همون قدر این روزا برای خودم کدر شده بودم…
برای روحم… برای کسی که بودم…
احساسم احساس قایقیه که از ساحلش دور شده… خیلی دور..
خیلیامون دریای دلمون برای دیگران آرومه و برای خودمون مواج
یکم کاش بیشتر قدر خودمونو بدونیم…
کمترین کاریه که میشه برای جهان ناآروم این روزا برای خودمون انجام بدیم…

#مليكا_سهرابي
خاطراتمان را مرور ميكنم
هيچ نطقه عطفي نيست!
از همان اول دوستم نداشتي!
#مليكا_سهرابي
اصلا مهم نیست که الان کجایی و داری چیکار میکنی!
مهم اینکه که آیا از شرایطت و جایگاهت راضی باشی اگه هستی ی پنبه توی گوشت بذار
که بقیه بهت نگن واست چی بهتره! ی سد بکش جلوی مغزت که تحلیل نکنه رفتار دیگرانو نسبت بهت !
لذتی که تو از زندگیت ببری، حس خوبی که خودت نسبت به خودت داشته باشی ، نگاه دیگران رو هم نسبت به تو تغییر میده و اونا رو وادار به تحسین میکنه!
شادی توی حست ، توی رفتارت رو اصلا دست کم نگیر!
هر خوبی الزاما برای همه خوب نیست!
بهترین خودت باش!

#مليكا_سهرابي
#ملیکا_سهرابی