آرامش در طوفان، داینامیک مدیتیشن💕
874 subscribers
215 photos
135 videos
8 files
864 links
لطفا روی لینک بزنید و همراه مان باشید💜 تماس برای #مشاوره 09121839679💡این پست را برای دوستان تان ارسال کنید🖌مازیار تهرانی موسس و مربی #کارگاه های "آرامش در طوفان، داینامیک مدیتیشن"
http://Instagram.com/MaziarTehrani_ArameshDarToofan

@MaziarTehrani
Download Telegram
مرشد عزیز
آیا پس از مرگ زندگی هست؟

#پاسخ
نیج‌آناندو Nijanando، ‌نخست بپرس که آیا قبل از مرگ زندگی هست؟!
مردم در مورد زندگی پس از مرگ سوال می‌کنند. این چه ربطی به تو دارد؟
تو زنده هستی
سوال مهم را بپرس که واقعاً مربوط است
آیا قبل از مرگ زندگی وجود دارد؟
آیا واقعاً زنده هستی؟


زنی به شرکت بیمه رفت و گفت:
“آیا می‌توانم پولی را که شوهرم برایش بیمه شده دریافت کنم؟”
کارمند بیمه به او گفت،: ”ولی شوهر شما هنوز زنده است؛ نمرده. شما فقط وقتی پول را دریافت می‌کنید که او مرده باشد.”
زن گفت: “می‌دانم که نمرده ولی اثری از زندگی هم در او باقی نمانده است!”

موقعیت چنین است
مردم نمرده‌اند ولی زنده هم نیستند
آنان به نوعی راه می‌روند، حرف می‌زنند، کار می‌کنند و خودشان را سرپا نگه می‌دارند؛ ولی هیچ سرزندگی وجود ندارد، هیچ طعمی از زنده‌بودن در آنان دیده نمی‌شود.

و نیج‌آناندو؛ تو علاقه داری که ببینی پس از مرگ چه اتفاقی می‌افتد!
تمامش را فراموش کن
تو زنده هستی، نخست این زندگی را تماماً زندگی کن
و یک چیز را به یاد داشته باش:
هرآنچه که اکنون با زندگی خودت می‌کنی، آینده‌ی تو را خلق می‌کند. آینده‌ی تو از حالِ تو بیرون می‌آید
اگر اکنون در رنج زندگی کنی، پس از مرگ با رنج زندگی خواهی کرد ــ حتی بیش از حالا؛ زیرا وقتی تمام عمرت را در مصیبت زندگی کرده باشی، همین مصیبت بیشتری را برایت خلق خواهد کرد
.

من علاقه‌ای به زندگی پس از مرگ ندارم؛ تمام علاقه‌ی من به زندگی قبل از مرگ است. و هرآنچه که اکنون با زندگیت می‌کنی، بعنوان یک پیامد، آینده‌ات را خلق خواهد کرد
فردا از امروز زاییده می‌شود، لحظه‌ی بعدی از این لحظه زاییده می‌شود
پس اگر این لحظه درست،‌ مراقبه‌گون و به‌تمامی زندگی شده باشد، آنگاه لحظه‌ی بعد باید که تمام‌تر، مقدس‌تر و بیشتر مراقبه‌گون باشد؛ زیرا زندگی همواره انباشته می‌شود. اگر مسرورانه زندگی کنی، سرور بیشتری انباشته می‌شود
وقتی که می‌میری هرآنچه را که در این زندگی کسب کرده‌ای با خودت می‌بری

ولی مردم در طول قرن‌ها خودشان را با زندگی پس از مرگ مشغول کرده‌اند
من نیز گاهی در مورد زندگی دیگر صحبت می‌کنم؛ ولی فقط بعنوان شوخی، تا با آن بخندیم
درواقع اهمیتی ندارد.

من فقط برای شوخی در مورد بهشت و جهنم و زندگی پس از مرگ صحبت می‌کنم، ولی این ابداً‌ علاقه‌ی من نیست. تمام توجه و علاقه‌ی من به زمان حال خودم است
اکنون، علاقه‌ی من است؛ اینجا، مورد توجه من است؛ زیرا خداوند فقط یک زمان را می‌شناسد: حالا
و خداوند فقط یک مکان را می‌شناسد:‌ اینجا

اگر بخواهی با خداوند در تماس باشی باید بیاموزی که چگونه در اینک و اینجا باشی.

#اشو

دامّا پادا جلد 9
#برگردان :محسن خاتمی
🙏❤️🙏
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃



🙏🏻♥️🙏🏻
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
فهرست مادر:
مجموعه دست نوشته ها و فایل های صوتی در غالب صحبت یا مراقبه که توسط مازیار تهرانی اجرا شده در ۳ فهرست  متفاوت جمع آوری شده است

محتواهای تولید شده یا برگزیده ما نیز،  در فضای مجازی منتشر شده اند که لینک های آنها منتشر شده است

اکنون فهرست زیر، فهرست مادر است
هر کدام از ۷ لینک این فهرست مادر، شما را به فهرست دیگری هدایت می کند تا به موضوع مورد علاقه تان در رسانه های مجازی آرامش در طوفان-داینامیک مدیتیشن، به ساده ترین و سریع ترین شکل ممکن دست پیدا کنید

🙏🏼❤️🙏🏼
🌻فهرست دست نوشته ها

🌻فهرست فایل های صوتی

🌻فهرست فایل های مراقبه

🌻فهرست معلم های مدرسه ریکی

🌻فهرست مراحل آموزش مدرسه ریکی

🌻فهرست لینک های فضای مجازی آرامش در طوفان

🌻لینک دریافت هدیه های شما

🙏🏼❤️🙏🏼
🔹نفوذ ابدیت در زمان


زمان همان چیزی است که در آن زندگی می کنیم...

زمان افقی است:

«الف» تا «ب»، بعد «پ»، بعد «ت» یک خط است...

ابدیت عمودی است

از «الف» تا «ب» و از «ب»، تا «پ» کشیده نشده است
از «الف» است تا باز هم «الف» و باز هم «الف»
به سمت بالا همینطور ادامه دارد
وقتی ابدیت به زمان راه می یابد،
لحظه ایی نادر است، چون فقط هنگامی اتفاق می افتد که مراقبه به مرحله پختگی و بلوغ رسیده باشد
آنگاه که درونی ترین هسته وجودت را لمس کرده باشی، بعد ناگهان در می یابی که در یک چهار راه هستی
یکی از این راهها افقی است
به عبارتی راهی عادی، معمولی، بی هدف، که سرانجام به مرگ منتهی می شود...

این مسیر افقی پیوسته به گورستان راه دارد

حتما این داستان را قبلا برایتان گفته ام، چرا که به جهات بسیاری اهمیت دارد :

روزی پادشاهی در خواب شبحی دید؛ او حتی در خود آن رویا به وحشت افتاد و از شبح پرسید : «از من چه می خواهی»

شبح گفت: «من نیامده ام که چیزی درخواست کنم. فقط آمده ام تا به شما اطلاع دهم که امروز عصر در محلی مقرر، هنگام غروب آفتاب آخرین نفس را خواهید کشید. من معمولا از قبل به کسی اطلاع نمی دهم، ولی هر چه باشد شما امپراطور بزرگی هستید؛ فقط من باب احترام این را عرض کردم».

پادشاه چنان ترسید که خیس عرق از خواب بیدار شد. نمی دانست باید چه کار کند. تنها فکری که به مغزش رسيد این بود که همه فرزانگان و پیشگویان و اخترشناسان را به نزد خود فراخواند تا شاید از معنای آن خواب سردرآورند.

نیمه های شب همه آن پیشگویان و طالع بينها و رمال های شهر و خلاصه همه آنها به نوعی با آینده سرو کار داشتند، همه آنها را به دور هم جمع کرد و خواب خود را باز گفت. داستان ساده بود، اما هر یک از آنها رمل و اسطرلابش را آورده بود و از روی آن نظر می داد. جر و بحث شروع شد :

«نخير، این نمی تواند معنی آن باشد» یا «معنی آن باید این باشد که ...»
اما این همه جز اتلاف وقت چیزی نبود. خورشید طلوع کرد، پادشاه پیشخدمت پیری داشت که مثل پدرش با او رفتار می کرد، زیرا پدرش خیلی زود از دنیا رفته بود. در آن زمان پسر خیلی جوان بود و پدر وظیفه نگهداری از او را به این خدمتکار سپرده بود و به او گفته بود که مراقب باش که او جانشین من شود و تخت سلطنت را از دست ندهد».

پیشخدمت به وظیفه اش عمل کرده بود و اکنون که بسیار سالخورده بود، کسی با او مانند یک خدمتکار رفتار نمی کرد. او تقریبا به اندازه یک پدر محترم بود. پیرمرد به نزد امپراطور آمد و گفت :

« دو چیز هست که می خواهم به شما عرض کنم. شما همیشه به حرفم گوش داده اید. من غیب گو نیستم، طالع بین هم نیستم و از این همه بیهوده گویی ها و یاوه گویی هایی که در جریان است و از مشورت خواستن از رمل و اسطرلاب هیچ سر در نمی آورم. یک چیز مسلم است - اینکه وقتی خورشید طلوع کرد، غروب خورشید چندان دور نخواهد بود و این جماعتی که اینجا گرد آمده اند، همین آدمهای پرمعلومات و نکته دان، قرن هاست هرگز به هیچ نتیجه ای نرسیده اند. حالا چطور می خواهند یک روزه با هم کلنجار بروند، و به نتیجه برسند؟

پیشنهاد من این است که شما بهترین اسب های دنیا را در اختیار دارید. سوار بر اسب شده، و با سرعت تمام از این قصر فرار کنید. قدر مسلم اینکه شما نباید در اینجا حضور داشته باشید و باید هر چه زودتر از اینجا فاصله بگیرید.

این حرف، حرف منطقی و معقول و در عین حال بسیار ساده بود. پادشاه جمع پیشگویها را به حال خود گذاشت و رفت آنها حتی متوجه غیبت پادشاه نشدند و او به يقين اسبی درخور و شاهانه داشت که بسیار به آن می بالید. در آن سرزمین اسبی به نیرومندی آن اسب یافت نمی شد و دوستی و محبتی فراوان - پیوندی عمیق و ناگسستنی، نوعی تطابق و هماهنگی بین آن اسب و پادشاه برقرار بود.

پادشاه به اسب گفت : «از قرار معلوم مرگ من در راه است. آن شبح چیزی جز مرگ نبود. تا جایی که در توان داری، مرا از این قصر دور کن» اسب سری به علامت تأیید تکان داد و سرانجام به قولی که داد عمل کرد. عصر هنگام، وقت غروب آنها صدها مایل دورتر، با لباسی مبدل، به قلمروی دیگری وارد شده بودند. پادشاه از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. او از اسب پیاده شد و اسب را به درختی بست، چرا که مدتها بود هر دو چیزی نخورده بودند. سپس رو به اسب کرد و گفت : «ممنونم. دوست من. حالا باید برای غذای خودت و خودم تدارک ببینم، ما خیلی دوره شده ایم، دیگر جای هیچ ترسی نیست،

ادامه 👇
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
همانطور که داشت افسار اسب را به درخت می بست، سر و کله شبح پیدا شد و گفت : «می ترسیدم نتوانید از پس آن بربیایید، اما عجب اسب بی نظیری. من از او هم متشکرم. این همان مکان و همان زمانی است که عرض کردم. نگران بودم که با مسافتی به این دوری، چطور می توانستم موفق شوم شما را به اینجا بیاورم. این اسب به سرنوشت خدمت کرد»

داستان شگفت انگیزی است، اما همین داستان نشان می دهد که هر جا که داری افقی می روی با هر سرعتی، آخر جایت قبرستان است

عجیب است که هر لحظه گور ما به ما نزدیکتر می شود. حتی اگر از جایت جم نخوری، گور دارد به سمت تو حرکت می کند
به عبارتی، خط افقی زمان،
همان میرایی انسان است

اما اگر به مرکز وجودت، به سمت درونی ترین کانون وجودت برسی، دو جاده می بینی: یکی افقی و دیگری عمودی

شاخ در می آورید اگر بدانید که صلیب مسیحیان اصلا به مسیحیان تعلق ندارد. صلیب یک نماد باستانی شرقی آریایی است: اسواستیکا (Swastica). به همین دلیل هم آدلف هیتلر که فکر می کرد از اصیل ترین نژاد آریایی است، اسوستیکا را بعنوان نماد خود برگزید. اسوستیکا چیزی جز دو خط عمود برهم نیست
صلیب مسیحی فقط قسمتی از اسوستیکا است. اما مظهر همان چیز است: خط عمودی و خط افقی
دستهای عیسی افقی اند و سر و بدنش هر کدام به سمتی مخالف اشاره دارند.
در مراقبه، ناگهان در یک لحظه حس می کنی که می توانی در دو سمت حرکت کنی: یا افقی یا عمودی
امتداد عمودی شامل سکوت است و نشئه و سعادت
و امتداد افقی شامل دستها و کار و دنيا


وقتی شخص خود را بعنوان یک چهار راه شناخت، دیگر نمی تواند نسبت به راه عمودی زندگی اش بی اعتنا باشد؛ نمی تواند کنجکاو نباشد

راه افقی را می شناسد، اما راه عمودی دری به سوی ابدیت به رویش باز می کند؛ جایی که از مرگ خبر نیست، جایی که شخص به شکل فزاینده ای جزئی از کل کائنات می شود
جایی که از همه قید و بندها آزاد می شود، حتی از زندان بدن


بودا همیشه می گفت :
« تولد عذاب است، زندگی عذاب است. مرگ عذاب است»

منظور وی این بود که :

حرکت بر روی خط افقی به سر بردن در عذابی مستمر است؛ بودن در بدبختی دائمی است. زندگی تو نمی تواند سراسر سرمستی و پایکوبی باشد
اگر اینطور باشد، خودکشی تنها راه حل خواهد بود. این همان نتیجه ای است که فلسفه هستی گرایی (Existentialism) معاصر غرب به آن رسیده است.
فلسفه ژان پل سارتر، یاسپرز، هایدگر، کی یر کگارد و سایرین - اینکه زندگی پوچ و بی معناست.

بله، بر سطح افقی چنین است، زیرا این سطح فقط درد است و رنج و ناخوشی و بیماری و پیری
در حالی که روح تو به وسعت كل كائنات است، تو در قفس تن اسیری

وقتی این مسیر عمودی را کشف کردی، حرکت بر خط عمودی را آغاز میکنی. خط عمودی به این معنا نیست که باید از دنیا چشم بپوشی. نه.....

اما یقینا آن این است که تو دیگر از دنیا نیستی. دنیا فانی است. دنيا اعتبارش را از دست میدهد. اصلا به این معنا نیست که باید دست از دنیا بشویی و به غار و صومعه و خانقاه پناه ببری. صرفا به این معناست که تو هر جا که باشی، یک زندگی فطری و درونی را که پیش از این امکانپذیر نبود، آغاز میکنی

پیش از این تو فردی برونگرا بودی و اکنون درون گرایی در پیش میگیری
تا آنجا که به جسم مربوط است، تو به راحتی از عهده این کار بر می آیی، ولی به این شرط که این خاطره سر جایش باشد که تو جسم نیستی، اما برای حرکت بر روی خط عمودی میتوان به طریق مختلف از جسم کمک گرفت. نفوذ خط عمودی - فقط یک شعاع نورانی که به تاریکی زندگی افقی تو راه می یابد - آغازگر روشنگری است.

تو همان آدم سابق به نظر می آیی، اما تو همان آدم نیستی. از دید کسانی هم که چشم بصیرت دارند، تو مانند سابق نیستی و لااقل از دید خودت آن آدم قبلی نیستی نمیتوانی باشی. تو در دنیا خواهی بود، اما دنیا در تو نیست، جاه طلبی ها، آروزها و حسادتها همه از سرت می روند. هیچ تلاشی برای کنار گذاشتن آنها لازم نیست. با همین حرکت تو بر روی خط عمودی، همه آنها شروع می کنند به محو شدن، چون نمی توانند بر روی خط عمودی به حیات خود ادامه دهند. آنها فقط می توانند در تاریکی بر روی خط افقی قد علم کنند؛ جایی که همه می کوشند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند، تا خرخره در حرص و آز فرو رفته اند، تشنه قدرت بوده و رویای سلطه گری در سر می پروانند تا سری تو سرها در آورده، اسم و رسمی به هم بزنند
.

ادامه👇

https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
همه این حماقتها بر روی خط عمودی محو و ناپدید میشوند و تو سبک بال و بی وزن می شوی؛ درست مثل گل نیلوفر، که در آب است و آب به آن دسترسی ندارد

و تو در دنیا می مانی، ولی دنیا دیگر هیچ تأثیری بر تو ندارد

بلکه بر عکس، این تویی که دنیا را تحت تأثیر قرار می دهی، نه با تلاشی ارادی، که فقط با بودن محض خودت، حضورت، وقارت، زیبایی ات
همه چیز همانطور که در درونت رشد می یابد، تو آن را به اطراف می پراکنی.
و این بر دل مردمانی می نشیند که
دلی گشاده دارند

و کسانی را که همه عمر دریچه دلشان بسته بوده است، به وحشت می اندازد. آنها با چنین کسی همنشینی اختیار نمی کنند و نزدیکش نمی شوند
آنها برای اینکه خود را متقاعد کنند که چرا با چنین آدمی از نزدیک ارتباط برقرار نمی سازند، هزار و یک بهانه و دروغ می تراشند

اما حقیقت اصلی این است که از بر ملا شدن اسرارشان می ترسند

کسی که به طور عمودی سیر می کند، عملا به صورت آینه ای در می آید، که اگر به بلوغ نزدیک شوی چهره واقعی خود را مشاهده خواهی کرد
تو کراهت وجودت را، زیاده خواهی های پیگیرت را، کاسه گدایی ات را در آن خواهی دید.

# اشو
# کتاب بلوغ

https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، چگونه می‌توانم یک گورو، یک استاد پیدا کنم؟

#پاسخ:

این پرسش ممکن است پرسش خیلی‌ها باشد. همه در جستجویند. می‌توانی بگردی، اما نمی‌توانی پیدا کنی
مرید هرگز نمی‌تواند استاد را پیدا کند، فقط استاد می‌تواند مرید را پیدا کند.

مرید باید بگردد و بگردد و بگردد، فقط برای اینکه در دسترس استاد باشد، تا وقتی استاد مناسب آمد، بتواند او را انتخاب کند.

در متون مقدس مصری آمده است: «وقتی مرید آماده است، استاد ظاهر می‌شود.»
آمادگی تو در دسترس بودن است. به جستجو ادامه بده، با معلمان زیادی روبرو خواهی شد. خالی باش.
با احترام و سپاسگزاری یاد بگیر.
اما به یاد داشته باش که هر معلمی استاد تو نیست و باید منتظر باشی تا استاد مناسب ظاهر شود.
با خالی بودن و پذیرا بودن عمیق ادامه بده. از این معلم به معلمی دیگر برو
تو نمی‌دانی استاد کدام است
اما وقتی از طریق این جستجو آماده شدی، استاد تو را انتخاب خواهد کرد.

و وقتی استاد انتخابت می‌کند، به اندازه کافی شهامت انتخاب شدن را داشته باش. سعی نکن فرار کنی.
وقتی استاد تو را انتخاب می‌کند و می‌گوید «بسیار خب تو را پذیرفتم» ممکن است سعی کنی فرار کنی، زیرا استاد مانند مرگ است

استاد تو را آنگونه که هستی نابود خواهد کرد تا چیزی نو بتواند به وجود آید

او تو را می‌کشد تا تولدی دوباره به تو ببخشد. تو را از نو می‌سازد پس مرگ ضروری است. بنابراین وقتی استاد تو را پیدا می‌کند، آماده‌ی مردن باش؛ آماده‌ی تسلیم باش.

#اشو
🙏❤️🌈💃🔥
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
#سوال_از_اشو

اشو پیام شما چیست؟

#پاسخ

پیام من این است که هیچ‌ پیامی وجود ندارد
من اینجا نیامده‌ام که پیامی به شما بدهم، زیرا پیام تبدیل به دانش می‌شود.

من اینجا هستم که چیزی از هستیِ خود را به شما اهدا کنم
و این نه یک پیام، بلکه یک هدیه و موهبت است.

بگذار من یک علت و انگیزه و زنگ خطری باشم، که تو را بیدار می‌سازد،
نه یک پیام

اگر مرا به‌صورت یک پیام در نظر آوری،
میان من و خودت دیواری به وجود خواهی آورد.

عملکرد من مانند یک معلم نیست
من به شما آموزش نمی‌دهم
من فقط از شما می‌خواهم در این ماجرای اسرارآمیزی که برای من اتفاق افتاده است، شریک شوید

با انرژی من هماهنگ شده،
و با من به تپش و ارتعاش درآیید.

در این صورت با چیزی آشنا می‌شوید که فراسوی کلمات است و در هیچ پیغامی نمی‌گنجد.

استاد یک پیام نیست.
او یک در، و یک واسطه است
استاد یک حلقه‌ی ارتباطی و یک پل است
از این در و پل عبور کنید.

#اشو
🙏❤️🌈💃🔥
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، چگونه بدانم این شخص استاد مناسب من است یا نه؟ آیا باید تسلیمش شوم یا نه؟

#پاسخ

برای شناخت انسان درست، اول باید خودت درست باشی وگرنه چگونه می‌توانی بشناسی

تو هیچ تجربه‌ای از درست بودن نداری. پس چگونه می‌توانی احساس کنی که این استاد مناسب تو است؟

اگر پیشاپیش قادر به شناخت این باشی که چه کسی استاد مناسب تو است، نیازی به استاد نداری.

اما مسئله درباره انسان مناسب نیست. درباره «تسلیم» است
شاید منظورم را درک نکنی، حتی تسلیم شدن به استاد دروغین نیز کمک کننده است؛ تو چیزی را از دست نمی‌دهی. چیز واقعی بخاطر استاد اتفاق نمی‌افتد، بلکه بخاطر تسلیم اتفاق می‌افتد.
اگر تسلیم استاد دروغین شوی صدمه‌ای نمی‌بینی، زیرا ذهن تسلیم شده توسط خود هستی محافظت می‌شود.

تسلیم معجزه است. تسلیم چنان پدیده‌ی عمیقی است که وقتی رخ می‌دهد دگرگون می‌شوی و حتی ممکن است استاد دروغین را به استاد اصیل تغییر دهد‌.

در این هستی، هیچ چیز بیهوده نیست. حتی زیستن با استاد دروغین یادگیری است. تو رشد می‌کنی. با چیزهای خاصی آشنا می‌شوی که هرگز نمی‌توانستی با استاد واقعی از آنها مطلع گردی. بالغ می‌شوی.

و اکنون بعد از آموختن از استاد دروغین، دوباره هیچ استاد دروغینی بر تو ظاهر نخواهد شد. اکنون شاید نتوانی قضاوت کنی که چه کسی درست است، اما دیگر می‌توانی تشخیص دهی که چه کسی دروغین است
اکنون می‌توانی معلمان دروغین را تشخیص دهی و تنها معلم واقعی باقی خواهد ماند.

پس حتی با استاد دروغین نیز خالی باش. محترمانه و قدردان باش، زیرا چیزهای بسیاری از او آموخته‌ای
و وقتی او را ترک می‌کنی با سپاسگزاری عمیق ترک کن. با بودن در کنار او بالغ‌تر شده‌ای
این نگرش درست مرید است.

مسئله درباره مرشد اشتباه و درست نیست
مسئله همیشه در مورد مرید درست است
اصلاً به استاد فکر نکن. فقط سعی کن یک مرید واقعی و پذیرا برای آموختن باشی، و سپاسگزار باش

دنیا مدرسه‌ی بزرگی است و نیروی الهی از هر راهی و از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند تا درک را در تو ایجاد کند
استاد دروغین و واقعی هر دو کمک کننده خواهند بود.

#اشو
🙏❤️🌈💃🔥
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
✔️✔️✔️نلسون ماندلا مبارز سیاسی آفریقای جنوبی بعد از ۲۷ سال که در زندان بود آزاد شد و در بدو آزادی از زندان ، برای مردم کشورش سخنرانی کرد.

او با صدای رسا و بلند گفت :
ای مردم !
چه کسی بیشتر از همه زندان بوده؟
همه یک‌ صدا فریاد زدند:
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

ای مردم!
چه کسی بیشتر از همه کتک خورد؟
همه فریاد زدند
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

چه‌کسی بیشتر تحقیر شد؟
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

ای مردم! چه کسی بیشتر از همه انفرادی و تنهایی کشید؟
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا


حالا دیگر سکوت همه میدان را فراگرفته بود ،
نلسون ماندلا چه می خواهد بگوید؟

نلسون ماندلا نگاهی به جمعیت انداخت ، همه پر از هیجان ، پر از انرژی ، پر از نیاز به "فرمان حمله و انتقامِ ده‌ها سال تحقیر"!

🔺نلسون ماندلا گفت :
ای مردم! من بخشیدم
من همه را بخشیدم،
شما هم ببخشید...

ما می خواهیم زندگی کنیم،
می خواهیم پیشرفت کنیم، 
می خواهیم الگوی فرزندان‌مان باشیم.

میخواهیم آینده را بسازیم.
ما فرصتی برای کینه‌ورزی نداریم!
ما برادری می خواهیم.
ما با همان هایی که ما را انسان نمی‌دانستند ، برادریم.

ما بزرگیم ، ما پاسخ مان به آنها محبت است.

ما پاسخ مان کنار هم ایستادن است.

آن روز همه رقصیدند ، آن روز همه کینه‌ها را دور ریختند.

آن روز همه مردی را شناختند که خیلی بزرگ بود.

مردی که حرف‌های نو داشت
رهبری که دنیا را به شگفتی وا داشت.
رهبری که بزرگ بود و بزرگی را می‌شناخت...
و با نفرت؛ با دشمنی و تکبر میانه‌ای نداشت.

"نلسون ماندلا"
برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.
نه پوزه‌ای را به خاک مالید!
نه مشتش را بی‌جهت گره کرد و بر دهان کسی کوبید
و نه بر کسی خشم گرفت.

نه سیلی به صورت کسی زد
نه دستور انتقام داد .

بلکه او انسانیت را به جهان نشان داد.
نلسون ماندلا برای همیشه زنده ماند.
او وقتی به ریاست جمهوری افریقای جنوبی برگزیده شد حتی قاضی که او را حکم به زندانِ مادام العمر داده بود بخشید و به ضیافت شام دعوت کرد !

نلسون ماندلا 🔺گفت: در هر انقلابی اگر انقلابیون , حاکمان و افراد قبلی را کشتند یا انتقام گرفتند ، بدانید آن انقلاب و انقلابیون هیچ وقت کشور را آباد نخواهند کرد.

🔴بلکه آنها ظالمانی خواهند شد که فقط دنبال کینه ورزی ، قتل و غارت خواهند بود و در آخر ، کشور را به ویرانه کشانده و به تلی از خاک تبدیل خواهند کرد !
🙏❤️🙏
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍از میان متن هایی که هدیه ام شد این را هدیه تان می کنم:
🔥من نمی توانم برایت زندگی ای را آرزو کنم که بی خزان و بی زمستان باشد.
نمی توانم بگویم سالی پر از فقط شادی و موفقیت داشته باشی.
نمی شود بگویم برایت سالی پر از ثروت و سلامت می خواهم!
من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، اما دشوار و شکننده است!
می دانیم قرار است همانطور که گاهی موفق می شویم، جاهایی هم موفق نشویم، یا دست کم رسیدن به برخی خواسته ها و آرزوهای مان را مدتی به تعویق بیندازیم.

یاد گرفته ایم که بیماری هر از چند گاهی در ما، یا یکی از عزیزان و دوستان مان، میهمان می شود تا درس های سخت انسان بودن را مرور کنیم.
می دانیم که گاه با داشتن مال و گاه به نداشتن اش، گرفتار می شویم.

می دانیم ازین بهار تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرینی که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما گریز ناپذیرند.

نمی خواهم بگویم تو را به خدا می سپارم و خیالت راحت باشد که خدا نمی گذارد هیچ اتفاق بدی برایت رخ دهد! چون می دانم که ناخواستنی ها، همانقدر فراوانند که سپردن های نارس و فهم ناشده ی ما!

دیگر آنقدر بزرگ شده ایم که بفهمیم در هفت سین، چیزهایی را می چینیم که
هراسِ نبودن،
کم شدن
یا از دست دادن شان را داریم.

آنقدر تجربه داریم که درک می کنیم، مردم این بهانه های خوشرنگ و شاد را همچون فرصتی مهم تلقی می کنند؛ برای اینکه، خودشان را به آن راه بزنند؛ که انگار قرار است زندگی طبق آرزوها، شادباش ها، تبریکات، تهنیت ها و مبارک بادهای ما بچرخد!
(و شاید این خود نمایش قدرت اُمید در انسان باشد، که به رویارویی هر احتمالی، با لبخند می رود!)

🔔می دانی! می خواهم این بار برایت آرزویی کنم که تو را در تمام فُصولِ زندگی، در سرما و گرمایِ روزگار، در تمام بارانها، برف ها، طوفان ها، خشکسالی ها، شکست ها و موفقیت ها، شادی ها و غم ها، از دست دادن ها و به دست آوردن ها؛ در امان قرار دهد!

آرزو می کنم، آنقدر به خودت رسیده باشی و برسی؛ آنقدر او را در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدری در قلبت آگاهی و در ذهنت روشنایی باشد و بیاید که ؛
✔️تمام زندگی را هر طور که پیش رود مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زندگی کنی!🌸

تو نیز مرا همین آرزو کن.🙏🏻
https://t.me/MaziarTehrani_ArameshDarToofan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM