Forwarded from پایگاه جهادی تحلیلی خبری لرپرس
✍ #علی_سرابی_یاقوند
ره آورد سفر یکروزه در دیدار باسلیمانی ثانی سردار #سعیدمحمد و اسوه صداقت و صلابت استاد #مهدی_امینی و دیگر عوامل باصفای #اندیشکده_راهبردی_فتح
#ساعت_به_وقت_دیدار
زمان می گذشت و هر روز ثانیه ها کنار برکه دلهره جمع می شدند تا ساعتی را در اندیشه یار سپری کنند ...
چشم اما در این میان همیشه نگاهش به آنسوی آسمان دلتنگی بود ، دل شنیده بود آنچه خوبان همه دارند یار یکجا دارد اما برای تماشاگه این راز تنها دستهایی بود که بر آسمان نیاز بلند می شد تا شاید مهر استجابتی بر پهنه قنوت زده شود. سحرگاه یکی از همین روز ها بود که پیامی برایم ارسال شد مشخصات ارسال کننده برای من ناشناس بود اما متن پیام آنچنان زیبا بود که گویی سالهاست او را می شناسم خانم هاشمی با ارسال این دعوتنامه چراغ امیدواری را روشن نمود.
بدون آنکه فکر کنم مشخصات را سریع نوشتم تا روز موعد رسید..
از پلکان به آرامی بالا می رفتم و با هر پله گویی ضربان قلب بیشتر می شد ...
اولین طبقه خبری نبود نکند اشتباه آمدم دومین طبقه خبری نبود لحظه ای ماندم نفس جاق شد سومین طبقه پرنده پر نمیزد و ضربان قلب بیشتر شد دیگر داشتم به این نتیجه می رسیدم که اشتباه آمدم که صداهایی در طبقه جهارم نظرم را جلب نمود آهسته از پلکان بالا میرفتم احساس میکردم رایحه ای خوش در فضا پیچیده بوی این رایحه بسیار دل انگیز بود به گونه ای که احساس آرامش بخشی میبخشید هرچه بالاتر میرفتم و نزدیکتر رایحه بیشتر می شد ...
در آنسوی سالن یکنفر مشغول چیدن یکسری لوح بود مثل همیشه که در کلیپ او مشاهده کرده بودم آرام و متین اما نورانی و دوستداشتنی به او خیره شدم گویی قرص قمر از آسمان لحظه بر زمین آمده تا خورشیدی تابان باشد بر فضایی که دوستداران صداقت قرار بود پروانه وار گرد شمع مهربانی ها پرسه زنند ...
استاد مهدی امینی بود ...
وارد سالن شدم و گوشه ای نشستم . خانم هایی با وقار و محجبه بر گرفته از مکتب زهرایی که همانند مردان در تدارک برنامه هرکدام وظیفه ای بر دوش خود داشتند تا مبادا در اجرای همایش نقصانی به وجود آید ...
صدای پای یار می آمد تا لحظه ها همراه با شادی صمیمیت این جمع را به یادگار ثبت کنند...
هردو یار وارد سالن شدند عطر این مهربانی در فضای سالن انباشه شد
آنچنان ساده و بدون آلایش و بی ریاو با لبخند همیشگی که بر لب های این دو بزرگوار نقش بسته بود که صمیمیت را به ارمغان داشت
الحق که سلیمانی ثانی لقب درخور و شایسته ای بوده که برازنده قامت این سردار نخبه است
سرداری از جنس مهربانی سرداری که با وجود ناملایمات و نامردی ها و جفاهایی که در حق او به ناحق روا داشته بودند اما مانند همیشه شادی را هدیه میداد و آرامش را به جانها می بخشید ...
#سردارسعیدمحمد
در کنار او نخبه جوان دیگری بود با وجود آنکه بارها از سوی خودی و بی خودی ها او را ناجوانمردانه شهید کرده بودند اما با بیان شیوا و زیبایش غنچه های صفا و وفا را در دلها می کاشت
استاد فرهیخته #مهدی_امینی
مهمان ویژه دیگری در این همایش بود که ایران و ایرانی به او و امثال او بدهکار هستند #مادرشهیدی که متانت و نجابت و صبوری ایشان مانند دیگر مادران شهدا الگویی ماندگار است ...
و این چنین شد تا در کنار این دو #نخبه بی بدیل شرمنده لطف و مهربانی بزرگوارانی همانند #خانم_هاشمی که مسبب این دیدار بودند و #خانم_کریمی که مانند همیشه مارا شرمتده خویش کرده و مهر بانویی دیگر که #بانو بود و حقیقتا که نام آنها تا ابد بر تارک زمان تابان است.
✍ #علی_سرابی_یاقوند
#منتظران_خورشید
#گفتمان_محمد
ره آورد سفر یکروزه در دیدار باسلیمانی ثانی سردار #سعیدمحمد و اسوه صداقت و صلابت استاد #مهدی_امینی و دیگر عوامل باصفای #اندیشکده_راهبردی_فتح
#ساعت_به_وقت_دیدار
زمان می گذشت و هر روز ثانیه ها کنار برکه دلهره جمع می شدند تا ساعتی را در اندیشه یار سپری کنند ...
چشم اما در این میان همیشه نگاهش به آنسوی آسمان دلتنگی بود ، دل شنیده بود آنچه خوبان همه دارند یار یکجا دارد اما برای تماشاگه این راز تنها دستهایی بود که بر آسمان نیاز بلند می شد تا شاید مهر استجابتی بر پهنه قنوت زده شود. سحرگاه یکی از همین روز ها بود که پیامی برایم ارسال شد مشخصات ارسال کننده برای من ناشناس بود اما متن پیام آنچنان زیبا بود که گویی سالهاست او را می شناسم خانم هاشمی با ارسال این دعوتنامه چراغ امیدواری را روشن نمود.
بدون آنکه فکر کنم مشخصات را سریع نوشتم تا روز موعد رسید..
از پلکان به آرامی بالا می رفتم و با هر پله گویی ضربان قلب بیشتر می شد ...
اولین طبقه خبری نبود نکند اشتباه آمدم دومین طبقه خبری نبود لحظه ای ماندم نفس جاق شد سومین طبقه پرنده پر نمیزد و ضربان قلب بیشتر شد دیگر داشتم به این نتیجه می رسیدم که اشتباه آمدم که صداهایی در طبقه جهارم نظرم را جلب نمود آهسته از پلکان بالا میرفتم احساس میکردم رایحه ای خوش در فضا پیچیده بوی این رایحه بسیار دل انگیز بود به گونه ای که احساس آرامش بخشی میبخشید هرچه بالاتر میرفتم و نزدیکتر رایحه بیشتر می شد ...
در آنسوی سالن یکنفر مشغول چیدن یکسری لوح بود مثل همیشه که در کلیپ او مشاهده کرده بودم آرام و متین اما نورانی و دوستداشتنی به او خیره شدم گویی قرص قمر از آسمان لحظه بر زمین آمده تا خورشیدی تابان باشد بر فضایی که دوستداران صداقت قرار بود پروانه وار گرد شمع مهربانی ها پرسه زنند ...
استاد مهدی امینی بود ...
وارد سالن شدم و گوشه ای نشستم . خانم هایی با وقار و محجبه بر گرفته از مکتب زهرایی که همانند مردان در تدارک برنامه هرکدام وظیفه ای بر دوش خود داشتند تا مبادا در اجرای همایش نقصانی به وجود آید ...
صدای پای یار می آمد تا لحظه ها همراه با شادی صمیمیت این جمع را به یادگار ثبت کنند...
هردو یار وارد سالن شدند عطر این مهربانی در فضای سالن انباشه شد
آنچنان ساده و بدون آلایش و بی ریاو با لبخند همیشگی که بر لب های این دو بزرگوار نقش بسته بود که صمیمیت را به ارمغان داشت
الحق که سلیمانی ثانی لقب درخور و شایسته ای بوده که برازنده قامت این سردار نخبه است
سرداری از جنس مهربانی سرداری که با وجود ناملایمات و نامردی ها و جفاهایی که در حق او به ناحق روا داشته بودند اما مانند همیشه شادی را هدیه میداد و آرامش را به جانها می بخشید ...
#سردارسعیدمحمد
در کنار او نخبه جوان دیگری بود با وجود آنکه بارها از سوی خودی و بی خودی ها او را ناجوانمردانه شهید کرده بودند اما با بیان شیوا و زیبایش غنچه های صفا و وفا را در دلها می کاشت
استاد فرهیخته #مهدی_امینی
مهمان ویژه دیگری در این همایش بود که ایران و ایرانی به او و امثال او بدهکار هستند #مادرشهیدی که متانت و نجابت و صبوری ایشان مانند دیگر مادران شهدا الگویی ماندگار است ...
و این چنین شد تا در کنار این دو #نخبه بی بدیل شرمنده لطف و مهربانی بزرگوارانی همانند #خانم_هاشمی که مسبب این دیدار بودند و #خانم_کریمی که مانند همیشه مارا شرمتده خویش کرده و مهر بانویی دیگر که #بانو بود و حقیقتا که نام آنها تا ابد بر تارک زمان تابان است.
✍ #علی_سرابی_یاقوند
#منتظران_خورشید
#گفتمان_محمد