حس میکنم مدتهاست سقوط میکنمو به زمین نمیرسم؛ غرق میشوم و خفه نمیشوم؛ میسوزمو جان نمیدهم. در پایانی بیپایان به سر میبرم..
اون شبی که رفت تا صبح بیدار موندم، گریه نکردما، فقط به سقف اتاقم خیره شده بودم؛ ولی از اون لحظه به بعد دیر کنم گریهام میگیره، دستم خش برداره گریهام میگیره، لیوان چاییم بریزه گریهام میگیره.. اما من فقط اون شب گریه نکردم..
راجع بهش گریه نمیکنم ولی خب غذا هم نمیخورم، درست نمیخوابم، با کسی هم حرف نمیزنم.
بعضیا رفتارشون باعث میشه دیگه هیچوقت مثل قبل دوسشون نداشته باشیم، اما همیشه دلمون واسه اون موقع که دوسشون داشتیم تنگ میشه.