گاه میگویم که مهرت را ز دل بیرون کنم ،
بعد میگویم غلط کردم ، ندانم چون کنم ،
خواهم از سودای تو سر در بیابانها نَهَم ،
کز غمت دیوانه گردم ، خویش را مجنون کنم ،
گاه میگویم که او دیوانه میخواهد چکار ؟
با دو چشم اشکبارم دیده را جیحون کنم ،
نامه ای انشا نمایم از فراق واز خزان ،
صد هزاران درد را تفسیر در مضمون کنم ،
گاه میگویم که شاید ، او نخواند نامه را ،
بیشتر باشعر خود جانانه را مفتون کنم ،
تا به کی این مُلک دل ، ویرانه باشد از فِراق
وقت ان امد که قامَت در رهش موزون کنم ،
گاه میگویم ندانم ؟ مانده ام در کار خویش ،
ناله در چنگ فراقش روز و شب افزون کنم ،
زیر لب گویم که امشب با خدا گویم سخن ،
کِی روا باشد ز یارم شکوه بر گردون کنم ،؟
گاه میگویم که دردم را بگویم با صبا ،
قاف تا قافِ جهان را قصه و افسون کنم ،
ساقیا مِی دِه که #راحم را دگر اندیشه نیست ،
باده ای خواهم که دود از سینه ی محزون کنم ،
#استاد_راحم_تبریزی
✨✨✨✨✨✨✨✨
بعد میگویم غلط کردم ، ندانم چون کنم ،
خواهم از سودای تو سر در بیابانها نَهَم ،
کز غمت دیوانه گردم ، خویش را مجنون کنم ،
گاه میگویم که او دیوانه میخواهد چکار ؟
با دو چشم اشکبارم دیده را جیحون کنم ،
نامه ای انشا نمایم از فراق واز خزان ،
صد هزاران درد را تفسیر در مضمون کنم ،
گاه میگویم که شاید ، او نخواند نامه را ،
بیشتر باشعر خود جانانه را مفتون کنم ،
تا به کی این مُلک دل ، ویرانه باشد از فِراق
وقت ان امد که قامَت در رهش موزون کنم ،
گاه میگویم ندانم ؟ مانده ام در کار خویش ،
ناله در چنگ فراقش روز و شب افزون کنم ،
زیر لب گویم که امشب با خدا گویم سخن ،
کِی روا باشد ز یارم شکوه بر گردون کنم ،؟
گاه میگویم که دردم را بگویم با صبا ،
قاف تا قافِ جهان را قصه و افسون کنم ،
ساقیا مِی دِه که #راحم را دگر اندیشه نیست ،
باده ای خواهم که دود از سینه ی محزون کنم ،
#استاد_راحم_تبریزی
✨✨✨✨✨✨✨✨
#خدا_حافظ
به چشمانِ تَرَم سوگند ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به این جان و سَرم ، سوگند ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
ندانم ، چیست این سودا ، که کردی این چنین شیدا ،
ز چشم ، افتاده و رسوا ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به آن چشم سخنگویت ، به آن خاک در کویت ،
به مویت ، نه ، به گیسویت ، دگر رفتم خدا حافظ ،
بسی گفتم ، مدارا کن ، از این اتش تبرّا کن ،
نظر بر تربت پااا کن ، دگر رفتم ، خداحافظ ،،
چه شبها در برون در ، شدم کمتر ز خاکستر ،
بیفتادم ، ز پا دیگر ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
به شوق چشم بیمارت ، شدم بند و ، گرفتارت ،
به آن لعلِ شکر بارت ، دگر رفتم ، حداحافظ ،
اگرچه شهره شد نامم ، ولی خاموش و ، ارامم ،
چه گویم ؟ پای در دامم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به امید محال توو ، به موی و زلف و خال توو ،
همیشه در خیال توو ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
شدم عبد و ، غلام توو ، بیفتادم به دام توو ،
نخوردم دُردِ جامِ توو ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
چه ها دیدم ، چه ها دیدم ، که چشمانم بپوشیدم ،
زتوو ، مایوس گردیدم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
توورا دردانه دانستم ، به دامم ، دانه دانستم ،
نه چون بیگانه دانستم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
ز راحم گشته ای پنهان ، امان از درد بی درمان ،
رسیدم نقطه ی پایان ، دگر رفتم خدا حافظ ،
دگر رفتم خدا حافظ ،،
#استاد راحم تبریزی
✨✨✨✨✨✨✨✨
به چشمانِ تَرَم سوگند ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به این جان و سَرم ، سوگند ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
ندانم ، چیست این سودا ، که کردی این چنین شیدا ،
ز چشم ، افتاده و رسوا ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به آن چشم سخنگویت ، به آن خاک در کویت ،
به مویت ، نه ، به گیسویت ، دگر رفتم خدا حافظ ،
بسی گفتم ، مدارا کن ، از این اتش تبرّا کن ،
نظر بر تربت پااا کن ، دگر رفتم ، خداحافظ ،،
چه شبها در برون در ، شدم کمتر ز خاکستر ،
بیفتادم ، ز پا دیگر ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
به شوق چشم بیمارت ، شدم بند و ، گرفتارت ،
به آن لعلِ شکر بارت ، دگر رفتم ، حداحافظ ،
اگرچه شهره شد نامم ، ولی خاموش و ، ارامم ،
چه گویم ؟ پای در دامم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
به امید محال توو ، به موی و زلف و خال توو ،
همیشه در خیال توو ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
شدم عبد و ، غلام توو ، بیفتادم به دام توو ،
نخوردم دُردِ جامِ توو ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
چه ها دیدم ، چه ها دیدم ، که چشمانم بپوشیدم ،
زتوو ، مایوس گردیدم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،
توورا دردانه دانستم ، به دامم ، دانه دانستم ،
نه چون بیگانه دانستم ، دگر رفتم ، خدا حافظ ،،
ز راحم گشته ای پنهان ، امان از درد بی درمان ،
رسیدم نقطه ی پایان ، دگر رفتم خدا حافظ ،
دگر رفتم خدا حافظ ،،
#استاد راحم تبریزی
✨✨✨✨✨✨✨✨