MTVLinks
190 subscribers
845 photos
352 videos
44 files
15 links
Download Telegram
#ادامه

منظور از درک راکد و ایستا از ولی‌فقیه چیست؟ ولی فقیه، رهبرِ «انقلاب» است. انقلاب اسلامی چیست؟ حسب تفسیری که امام خمینی و دیگر متفکرین انقلاب داشته‌اند؛ انقلاب اسلامی عبارت است از معنویت‌خواهی، عدالت خواهی و آزادی خواهی توأمان[4]. یا عبارت دیگر عدالت‌خواهی(به معنای عام و شامل آزادی) از خاستگاه و توأمان با معنویت. آیا ما ولی فقیه و دیگر مباحث مرتبط با آن را در این نسبت و راستا می‌فهمیم؟ آیا ما مشروعیت ولی فقیه را در این راستا می‌فهمیم یا به «حرف‌های زیادی» در این زمینه بسنده و عادت کرده‌ایم: «الان درباره‌ی مشروعیت حرفهای زیادی زده می‌شود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‌جا نشسته‌ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‌طور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمده‌ایم.»[5]

فهم ما و فهم نسل ما از ولی فقیه، در سطحی گسترده، فاقد سویه های ضد تحجر بوده و با توضیح پیش‌گفته، درکی راکد و شاهنشاهی است. منظومه‌ی درک ما از ولایت فقیه، به مانند اغلب دیگر موضوعات، در اثر تبلیغات قبیله‌ های سیاسی و حزبی شکل گرفته است. در این فضای راکد، تصویری که از نقش ولی فقیه ارائه می‌شود، تصویر یک رهبر یک انقلاب عدالت‌خواهانه و تجسم آرمان‌های انقلاب نیست. بلکه به سان یک رئیس قبیله است. در واقع در نظر احزاب و قبائل سیاسی، نقش ولی‌فقیه همان شیخوخیت حاکم بر قبائل سیاسی است اما در سطح بالاتر و تمام‌کننده‌تر.[6]

درست در این فضاست که د‌ه‌ها ایده و استدلال صریح رهبری رها می‌شود؛ و کُد‌ها موضوعیت می‌یابند. اگر رهبری بارها از عدالت‌خواهی و تبعیض و اشرافیت بگویند، در عمل و نظر قبائل تفاوت و مابه‌ازاء عینی‌ای ایجاد نمی‌شود. چون این حرف‌ها از موضع رهبری «انقلاب» بیان شده است. کُد اما از آن‌جا که دقیقا مطابق تصویری است که ما از نقش رهبری ساخته‌ایم؛ نه فقط همواره مورد استقبال است؛ بلکه تولید هم می‌شود. چه بسیار تحلیل‌گرانی که درباره‌ی مطالبات صریح و اندیشه‌های رهبری چیزی نمی‌گویند و حتی نمی‌دانند اما یک تنه، خطِ تولید کُد‌هایی از خصوصی‌ترین جلسات رهبر انقلاب هستند! ما با کُدگرایانی مواجهیم که اطلاعات بولتنی‌شان را بگیریم؛ دو کلمه حرف حساب ندارند اما همواره بازارشان پر رونق است. امت در نسبت با امام شکل می‌گیرد. امام، شاهِ خوب نیست؛ بلکه انقلابی‌ترین انسان است. تا امام را درست نفهمیم، امت نمی‌شویم و تا امت نشویم، بازار کُدبازها و مسئله‌فرعی ‌فروشان و دیگران خواهیم بود.

[1] در این باره ن. ک به طرح کلیاندیشه اسلامی در قرآن، ص 529.

[2] گزارش ابعاد ضد تحجری کتاب ولایت‌فقیه امام خمینی خود موضوع بررسی مستقلی است اما به عنوان نمونه ن.ک به این کتاب صص 9، 10، 11، 12، 13، 14، 128، 129، 130، 132، 133، 137، 142، 143، 144، 145، 149، 153.

[3] صحیفه امام، ج 21، ص 613

[4] به عنوان نمونه ن.ک به کتاب «آینده انقلاب اسلامی» از شهید مطهری.

[5] بیانات رهبر انقلاب 5/6/1382

[6] به احتمال زیاد اختصار این مطلب مانع بیان همه‌ی ابعاد مسئله شده است. برای مطالعه بیشتر ن. ک به کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قران. بخش ولایت. آیا ترسیمی که آن کتاب از معنای ولایت دارد مبنای درک ما از ولایت فقیه است یا از قضا درکی از ولایت که مورد نقد و نقض این سخنرانی‌هاست، مبادی نگاه مما درباره‌ی ولایت فقیه را فراهم اورده است.
#ادامه

اکنون این پرسش مطرح است که با توجه به محدودیت منابع، حضور مستمر یک نفر یا یک مجموعه از افراد، در عرصه‌های متنوع قدرت ممکن نیست. آنچه این قاعده را خرق می‌کند این است که فرد مذکور دارای ویژگی‌های ذاتی خارق‌العاده‌ای باشد. وقتی این امر به ظاهر غیرممکن روی می‌دهد، فرد مذکور یا فرزند و نسل‌های بعد فرد مذکور به این نتیجه می‌رسند که این برتری ذاتی و ژنتیک، واقعا وجود دارد. تصور ژن برتر، لزوما هم‌بسته با تمکن ناشی از تکاثر ثروت نیست. همچنان که لزوما نیاز نیست این ثروت از طریق فساد گرد هم آید. انباشت قدرت نیز می‌تواند به این انگاره دامن بزند. فرزند عارف، صادقانه این حس برتری را بیان کرده است اما این یک حس کاملا جاری در طبقه‌ای واقعا موجود در جامعه است.

اگر منشأ ایده ژن خوب را «چرخش قدرت در یک طبقه مشخص» یا «بقای یک طبقه مشخص در قدرت» بدانیم، آنگاه با نگاهی مجدد به صحنه‌ قدرت در کشور می‌توان این حدس قوی را زد که ایده‌ ژن برتر پس‌زمینه‌ عمومی ذهن بسیاری از آقازادگان دوجناح سیاسی عمده است؛ دو جناحی که هر یک در رقابت برای بقا در قدرت از دیگری پیشی می‌گیرند و از قضا در سر جمع ماجرا، رقیبان پدر آقازاده‌ مذکور، یعنی جریان موسوم به اصولگرا در این رقابت همواره پیروزتر و در قدرت پایدارترند. این به ما کمک می‌کند که مساله را در جایگاه واقعی خودش تحلیل کنیم: آقازاده عارف یک تاجر است. او کاندیدای عضویت در اتاق بازرگانی و در ایران است تا به گفته‌ خود پای شرکت‌های خارجی، از آفریقای جنوبی را در ایران باز کند. خطیرتر از او اما آقازادگانی هستند که امروز در حال تحصیل در خارج کشورند و فردا تاجر- دولتمردان مهم جامعه ما خواهند بود. فارغ از تاثیرات سیاسی بقا در قدرت، این پیامدهای اجتماعی آن است که قابل توجه است.

◀️ بقا در قدرت و تنازع بقا در جامعه

این روزها خبرهای تکان‌دهنده‌ای از رواج خشونت در جامعه به گوش می‌رسد. خبرهای دیگری هست که منتشر یا برجسته نمی‌شوند. آتنا و بنیتا، جنسیت و اقتصاد، تنها دو «قربانی»‌ و «بستر» بروز این خشونت هستند. در یک سطح کلان‌تر و اجتماعی، نیاز عاملان این جنایت‌ها و پاسخی که به این نیاز می‌دهند، عاملیت اصلی ماجراست. تولید این نیاز یا پاسخ به آن، محصول نوعی تنازع بقا در سطح عمومی جامعه است. این تنازع بقای جاری در بدنه‌ جامعه بیشتر از هر چیز محصول تداوم بقا در سطوح نخبگانی است. تداوم بقا، طبقه‌ مرفهی را به وجود می‌آورد که به عریان‌ترین وجه در پی حفظ وضع موجود خود است و پناه بردن به اقتصاد سرمایه‌داری و تجویز تنازع بقا صورت تئوریک این خواست است.

بسیاری آقازاده‌ مذکور را پس از گفتن آن حرف‌ها سرزنش کرده‌اند؛ اما کمتر کسی توجه کرده که این حرف‌ها در‌واقع متن استدلال‌هایی است که هر روزه در قالب منطق اقتصاد سرمایه‌داری تولید می‌شود. شاید یک «تاجر» و (نامزد اتاق بازرگانی) نتواند این منطق را به خوبی توضیح بدهد اما «طبقه مرفه جدید» برای این کار تئوریسین‌ها و (پژوهشگر اتاق بازرگانی) خاص خود را دارد. به عنوان نمونه به این گفته‌ها توجه کنید: «واقعیت این است که به دلایل متعدد و بسیار پیچیده‌ اجتماعی عده‌ای از مردم توانمندی آن را ندارند که در یک دوره زمانی وضعیت مالی خود را به مطلوبیت نسبی برسانند و در مقابل عده‌ای به دلایل متفاوتی مانند استعداد، مهارت، توانمندی یا حتی شانس و اقبال ثروتمند شده‌اند‌... . در هر جامعه‌‌ای عده‌ای تمایل زیادی به کار کردن ندارند و مشکل‌شان هم این نیست که در رفاه کامل مادی نیستند. در‌مقابل عده‌ای هم تلاش دارند از هر طریقی ثروتمند شوند و این گرایش‌های طبیعی انسان است.» این حرف‌های به ظاهر ساده، اوج استدلال‌ طرفداران اقتصاد موسوم به آزاد درباره‌ نابرابری اجتماعی است. اینکه گفته شود فقر محصول کم‌کاری فقرا و ثروت محصول استعداد، مهارت و اقبال ثروتمندان است، چه تفاوتی با استدلال ژن خوب دارد؟ همان‌گونه که آقازادگان از استدلال ژن خوب برای پیشبرد کارهای خود استفاده می‌کنند، طبقه‌ مرفه جدید پس از انقلاب، که همواره توفیق حضور در مناصب مختلف را داشته و دارند، از اقتصاد آزاد برای فعالیت‌های اقتصادی خود پوشش می‌گیرند.
#ادامه

◀️ چه باید کرد؟

تداوم بقای طبقه‌ مرفه جدید (ایجاد شده پس از پیروزی انقلاب اسلامی) در قدرت، به بازتولید و بازترجمه‌ تئوری‌هایی در جامعه منجر می‌شود که استعلاطلبی را در نخبگان و تنازع بقا را در توده‌های جامعه دامن می‌زند. برتری ژنتیک صورت‌بندی طنزآلود این وضعیت است. صورت‌‌بندی علمی آن را اقتصاد سرمایه‌داری تئوریزه می‌کند. جنگ فقر و غنایی که امام خمینی مطرح و بر آن پافشاری می‌کردند، در واقع در تقابل با این تئوری و وضعیت تنازع بقا بوده و هست. امروز و سه دهه پس از آخرین تاکیدهای امام خمینی بر نهضت مقدس جنگ فقر و غنا، نسیان تام این آنتی‌تز، به بسط طبقه مرفه جدید جامعه یاری‌های بسیاری رسانده است. اگر روزگاری اهالی طبقه مرفه جدید در پی اکتساب و انحصار ثروت و سپس سیاست بودند، امروز به وضوح می‌توان دید که این طبقه به فاشیسم روی آورده است. دو دهه قبل آقازاده‌ صاحب ژن خوب هنوز بهره‌گیری از ژن خوب خود را شروع نکرده بود. هیچ آقازاده‌ دیگری هم نمی‌توانست درباره ژن خوب استدلالی مطرح کند. چون هنوز طبقه مرفه جدید به این بسط و بلوغ و قدرت دست نیافته بود. امروز این طبقه واجد چنین تمکن و امکاناتی شده و اندیشه و گفتار خود، تمایلات فاشیستی‌اش را آشکار کند. آیا گرایش طبقه مرفه جدید به فاشیسم، برای آینده‌ اجتماعی ما و آینده انقلاب اسلامی خطرناک نیست؟ البته همدردی با قربانیان «تنازع بقا» امری است بایسته اما ضروری‌تر آن است که برای «بقای در قدرت» فکری کنیم.

طبقه مرفه جدید با سرعت سرسام‌آوری به فاشیسم میل می‌کند. تنازع بقای تجویزی توسط اقتصاد سرمایه‌داری آینده‌ هولناکی را به دنبال خواهد داشت. باید به راهکار خمینیستی این وضعیت، نهضت مقدس جنگ فقر و غنا بیشتر بیندیشیم.