جوانان انقلابی سرخ مهاباد
اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا
اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا.
باید ابتدا فهمید که اصولگرا و اصلاحطلب چه طیفهایی هستند. اصلاحطلبان جناحی از رژیم ولایت فقیه هستند که با اصلاحاتِ یک سری از سیاستهای ولایت فقیه موافق هستند و اصولگراها جناحی دیگر هستند که از اصولهایی که اصلاحطلبان در گذشته بنیاد کردهاند دفاع میکنند. این تحلیلی سطحی بهمراه اشاره به نکتهای مهم بودند. و تحلیل عمیقتر این است که جناح اصلاحطلب تحت لوای اصلاحطلبی برای حفظ تعادل در جامعه شکل گرفتهاند که هرگونهی نگرش انقلابی و مخالفت با کلیت جمهوری اسلامی به یک نگرش اصلاحطلبی در چهارچوب جمهوری اسلامی تقلیل دهند. افرادِ محوری طیفِ اصلاحطلب از رفسنجانی، روحانی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی، محسنسازگارا و ... کسانی هستند که بنیان جمهوری اسلامی را شکل دادهاند و به نحوی اتاقِ فکر جمهوری اسلامی بودهاند و نقش آنان را از ابتدای سرکار آمدن جمهوری اسلامی با تشکیلِ سپاه، حمله به کوردستان، اصرار به ادامهی جنگ ارتجاعی با عراق، اعدامهای دهه شصت و در نهایت با ایجاد جناح اصلاحطلب و حفاظت از کلیتِ جمهوری اسلامی کاملا عیان است.
با بحرانی شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی و همچنین خلاء رهبری پس از مرگ خامنهای، رهبری که بتواند تمام نیروها را بدون تنش در کنار همدیگر نگه دارد، افرادی مانند نوریزاده، سازگارا و ... به تکاپو افتادند که قبل از مرگِ خامنهای بتوانند فردی مقتدر بیابند که بتواند کلیتِ این ساختار را حفظ کند و همچنین با سازماندهیِ اعتراضاتی کنترل شده مانند دیماه نود و شش، سعی کردند که جلوی یک اعتراضات رادیکال را بگیرند، همانطور که در آبان ماه نود و هشت، زمانی که اعتراضات رادیکال شد، در عرض چهار روز با کشتارِ هزار و پانصد نفر آن را جمع کردند.
فرقهی رجوی، آلترناتیو و دادگاه حمید نوری در سوئد:
در همین راستا باید گوشه نگاهی به فعالیت امریکا و حمایت امریکا در سال نود و پنج از مریم رجوی نیز داشته باشیم که با دخالتِ اشخاصی مانند سازگارا و نوریزاده، امریکا سرمایهگزاری روی فرقهی رجوی را به حمایت از پهلوی تغییر داد. اتاقِ فکر جمهوری اسلامی به خوبی میداند که در صورت بدیل شدنِ مجاهدین(فرقهی رجوی)، ساختار فعلی درهم خواهد شکست و با خطر بالقوهی آلترناتیو شدنِ مجاهدین، اتاقِ فکر جمهوری اسلامی که بهتر است آن را اتاقِ فکر دولت-ملتِ ایرانی بنامیم به تکاپو افتاد که مجاهدین را به کلی از عرصهی سیاسیِ ایران کنار بگذارد و با پخش فایل صوتی آیتالله منتظری در سال نود و شش این کار را شروع کردند. منتظری در این فایل صوتی با اشاره به نقش خمینی، رئیسی، نیری، اشراقی و پورمحمدی آنان را آمرانِ اصلی این کشتار معرفی میکند و همین سند سفیدشوییای برای افرادی مانند خامنهای، تاجزاده، سازگارا، کروبی، موسوی، اکبر گنجی و دهها فرد دیگر که دخیل این جنایت بودند، است.
در سال ١٤٠١ با آماده بودن شرایط و احتمالِ مرگ خامنهای، دادگاهی در سوئد برای محکمهی عاملانِ کشتار ٦٧ با دستگیری شخصی ناشناس و دون پایه به اسم حمید نوری صورت گرفت. اتهامِ حمید نوری در دادگاه، نه کشتارِ سیستماتیک زندانیان سیاسی، بلکه بعنوان جنایت جنگی یاد میشود. یعنی آنان که در سال ٦٧ در زندانهای جمهوری اسلامی قتلعام شدند، نه زندانیان سیاسی، بلکه اسیرانِ جنگی بودند که در کنار کشور متخاصم به این کشور حمله کردهاند. اهمیت این موضوع زمانی نمایان می شود که تحرکات داخلی و بینالمللی برای جانشینی قدرت در ایران، از آگوست ٢٠١٦ با انتشار فایل صوتی حسینعلی منتظری برای تبرئه کل سیستم و علیالخصوص علی خامنهای، انجام گرفته و پروژه جانشینی کلید میخورد و با حذف اکبر هاشمی رفسنجانی، عملاً وارد فاز اجرایی می شود. اما چرا آوردن اسامی مذکور در پرونده حمید نوری اهمیت دارد از چند سال پیش تعدادی از دست اندر کاران نظام و عدهی دیگر که خود را فعالین جامعه مدنی معرفی می کنند؛ موضوعی را تحت نام " آشتی ملی " در رسانه ها مطرح کردند، که آخرین نمونه آن بر می گردد به چند شب پیش که آقای مراد ویسی مدرس دانشگاه امیر المومنین سپاه پاسداران، خالد عزیزی و عبداهلل مهتدی را برای صحبت بر سر این موضوع به اتاقی در کلابهاوس دعوت می کند، در بخشی از این گفتگو خالد عزیزی تنها داشته حزب را که فدرالیسم میباشد فدای موضوع نامفهومی بنام دمکراسی میکند و می گوید فدرالیسم صرفا یک برنامه حزبی است و هیچ چیز. در ادامه می گوید مردم ایران به این سطح از آگاهی سیاسی رسیده اند، آشتی ملی را در دستور کار قرار دهند. اما کارکرد این آشتی ملی مد نظر آقای خالد عزیزی و
باید ابتدا فهمید که اصولگرا و اصلاحطلب چه طیفهایی هستند. اصلاحطلبان جناحی از رژیم ولایت فقیه هستند که با اصلاحاتِ یک سری از سیاستهای ولایت فقیه موافق هستند و اصولگراها جناحی دیگر هستند که از اصولهایی که اصلاحطلبان در گذشته بنیاد کردهاند دفاع میکنند. این تحلیلی سطحی بهمراه اشاره به نکتهای مهم بودند. و تحلیل عمیقتر این است که جناح اصلاحطلب تحت لوای اصلاحطلبی برای حفظ تعادل در جامعه شکل گرفتهاند که هرگونهی نگرش انقلابی و مخالفت با کلیت جمهوری اسلامی به یک نگرش اصلاحطلبی در چهارچوب جمهوری اسلامی تقلیل دهند. افرادِ محوری طیفِ اصلاحطلب از رفسنجانی، روحانی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی، محسنسازگارا و ... کسانی هستند که بنیان جمهوری اسلامی را شکل دادهاند و به نحوی اتاقِ فکر جمهوری اسلامی بودهاند و نقش آنان را از ابتدای سرکار آمدن جمهوری اسلامی با تشکیلِ سپاه، حمله به کوردستان، اصرار به ادامهی جنگ ارتجاعی با عراق، اعدامهای دهه شصت و در نهایت با ایجاد جناح اصلاحطلب و حفاظت از کلیتِ جمهوری اسلامی کاملا عیان است.
با بحرانی شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی و همچنین خلاء رهبری پس از مرگ خامنهای، رهبری که بتواند تمام نیروها را بدون تنش در کنار همدیگر نگه دارد، افرادی مانند نوریزاده، سازگارا و ... به تکاپو افتادند که قبل از مرگِ خامنهای بتوانند فردی مقتدر بیابند که بتواند کلیتِ این ساختار را حفظ کند و همچنین با سازماندهیِ اعتراضاتی کنترل شده مانند دیماه نود و شش، سعی کردند که جلوی یک اعتراضات رادیکال را بگیرند، همانطور که در آبان ماه نود و هشت، زمانی که اعتراضات رادیکال شد، در عرض چهار روز با کشتارِ هزار و پانصد نفر آن را جمع کردند.
فرقهی رجوی، آلترناتیو و دادگاه حمید نوری در سوئد:
در همین راستا باید گوشه نگاهی به فعالیت امریکا و حمایت امریکا در سال نود و پنج از مریم رجوی نیز داشته باشیم که با دخالتِ اشخاصی مانند سازگارا و نوریزاده، امریکا سرمایهگزاری روی فرقهی رجوی را به حمایت از پهلوی تغییر داد. اتاقِ فکر جمهوری اسلامی به خوبی میداند که در صورت بدیل شدنِ مجاهدین(فرقهی رجوی)، ساختار فعلی درهم خواهد شکست و با خطر بالقوهی آلترناتیو شدنِ مجاهدین، اتاقِ فکر جمهوری اسلامی که بهتر است آن را اتاقِ فکر دولت-ملتِ ایرانی بنامیم به تکاپو افتاد که مجاهدین را به کلی از عرصهی سیاسیِ ایران کنار بگذارد و با پخش فایل صوتی آیتالله منتظری در سال نود و شش این کار را شروع کردند. منتظری در این فایل صوتی با اشاره به نقش خمینی، رئیسی، نیری، اشراقی و پورمحمدی آنان را آمرانِ اصلی این کشتار معرفی میکند و همین سند سفیدشوییای برای افرادی مانند خامنهای، تاجزاده، سازگارا، کروبی، موسوی، اکبر گنجی و دهها فرد دیگر که دخیل این جنایت بودند، است.
در سال ١٤٠١ با آماده بودن شرایط و احتمالِ مرگ خامنهای، دادگاهی در سوئد برای محکمهی عاملانِ کشتار ٦٧ با دستگیری شخصی ناشناس و دون پایه به اسم حمید نوری صورت گرفت. اتهامِ حمید نوری در دادگاه، نه کشتارِ سیستماتیک زندانیان سیاسی، بلکه بعنوان جنایت جنگی یاد میشود. یعنی آنان که در سال ٦٧ در زندانهای جمهوری اسلامی قتلعام شدند، نه زندانیان سیاسی، بلکه اسیرانِ جنگی بودند که در کنار کشور متخاصم به این کشور حمله کردهاند. اهمیت این موضوع زمانی نمایان می شود که تحرکات داخلی و بینالمللی برای جانشینی قدرت در ایران، از آگوست ٢٠١٦ با انتشار فایل صوتی حسینعلی منتظری برای تبرئه کل سیستم و علیالخصوص علی خامنهای، انجام گرفته و پروژه جانشینی کلید میخورد و با حذف اکبر هاشمی رفسنجانی، عملاً وارد فاز اجرایی می شود. اما چرا آوردن اسامی مذکور در پرونده حمید نوری اهمیت دارد از چند سال پیش تعدادی از دست اندر کاران نظام و عدهی دیگر که خود را فعالین جامعه مدنی معرفی می کنند؛ موضوعی را تحت نام " آشتی ملی " در رسانه ها مطرح کردند، که آخرین نمونه آن بر می گردد به چند شب پیش که آقای مراد ویسی مدرس دانشگاه امیر المومنین سپاه پاسداران، خالد عزیزی و عبداهلل مهتدی را برای صحبت بر سر این موضوع به اتاقی در کلابهاوس دعوت می کند، در بخشی از این گفتگو خالد عزیزی تنها داشته حزب را که فدرالیسم میباشد فدای موضوع نامفهومی بنام دمکراسی میکند و می گوید فدرالیسم صرفا یک برنامه حزبی است و هیچ چیز. در ادامه می گوید مردم ایران به این سطح از آگاهی سیاسی رسیده اند، آشتی ملی را در دستور کار قرار دهند. اما کارکرد این آشتی ملی مد نظر آقای خالد عزیزی و
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا
افراد دیگر در داخل حاکمیت و بیرون حاکمیت کجاست؟ در کشوری که دو طرف یا چندین طرف متخاصم حضور دارند و بر اثر تغییر و تحولاتی که در آن کشور صورت گرفته طرفین متخاصم بر مبنای مصلحت، و مستحکم کردن پایههای صلح و امنیت اجتماعی، مطرح کردن موضوع آشتی ملی را ضروری میدانند. آشتی ملی در عفو عمومی خود را نمایان می کند؛ عفوی که ساز و کار آن در اختیار قوه مقننه و در صورت تصویب قانون عفو، محکومیت مجرمین نیز از بین می رود، از این کلاهبرداری، بعنوان احیاء پروسهی دمکراسی سازی مد نظر حضرات مهتدی و عزیزی، یاد می شود. پس به همین آسانی دولت ایرانی برای گذار از ج.ا کل سیستم را از تنها پروندهی بازی که می توانست گریبان ساختار حاکمیتی جمهوری اسلامی از رهبر آن تا دولت وقت، نیروهای مسلح، قوه قضاییه و تمامی ریز و درشت دست اندر کار این کشتار فجیع را بگیرد، به سلامتی عبور کرد، چند نفر هم اشکال ندارد قربانی حفظ تمامیت سیستم بشوند. شاید الان به یک جملهی فرد مجهول الهویهای به نام ایرج مصداقی بیشتر پی برده باشیم که بعد از اعلام حکم دادگاه در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد ما به صددرصد خواسته هایمان در این دادگاه رسیدیم.
حالا با خواندن این مطلب کمی به موضعهای افراد در انقلاب ژینا پی میبریم. رضا پهلوی چندین سال است در راستای همین سیاست، سپاه پاسداران را تبرئه میکند و بارها گفته است که اتکایش به همان نیروهای نظامی و انتظامی است. تمام تلاشهای جناح راست و جمهوری اسلامی برای این است که قدرت با حفظ همین ساختار، به فردی مقتدر منتقل شود و آنچه برای آنها تهدید است، تبدیل این جنبش به انقلابی رادیکال است. همانطور که در اشنویه و مهاباد این اتفاق افتاد و مردم از نهادهای دولتی عبور کردند و همین هم باعث شد که خاتمی و مصطفی هجری روی خط بیایند و این حرکت را محکوم کردند و بدنبال آن سپاه با شدت تمام به این دو شهر حمله و آن را سرکوب کرد. وحشت آنها از گسترش این حرکتِ رادیکالِ مهاباد و اشنویه به سراسر ایران است.
حالا با خواندن این مطلب کمی به موضعهای افراد در انقلاب ژینا پی میبریم. رضا پهلوی چندین سال است در راستای همین سیاست، سپاه پاسداران را تبرئه میکند و بارها گفته است که اتکایش به همان نیروهای نظامی و انتظامی است. تمام تلاشهای جناح راست و جمهوری اسلامی برای این است که قدرت با حفظ همین ساختار، به فردی مقتدر منتقل شود و آنچه برای آنها تهدید است، تبدیل این جنبش به انقلابی رادیکال است. همانطور که در اشنویه و مهاباد این اتفاق افتاد و مردم از نهادهای دولتی عبور کردند و همین هم باعث شد که خاتمی و مصطفی هجری روی خط بیایند و این حرکت را محکوم کردند و بدنبال آن سپاه با شدت تمام به این دو شهر حمله و آن را سرکوب کرد. وحشت آنها از گسترش این حرکتِ رادیکالِ مهاباد و اشنویه به سراسر ایران است.
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
رهبریِ این انقلاب تا پیروزی
رهبری این انقلاب تا پیروزی
این انقلاب دستاوردهای زیادی تاکنون داشته است.
همین موضوعی که امروز در ناجامعهی مجازی ایران تبدیل به بحثی ترند شده است از دستاورد همین انقلاب است. وکالت میدهم یا نمیدهم، تاریخ را بررسی میکنیم، مو را از ماست بیرون میکشیم و همدیگر را نقد و هجو میکنیم و زیر سلطهی همدیگر نمیرویم. مواضع، صریح، شفاف و قاطع هستند. ولی این مواضعِ قاطع نیستند که اهمیت دارند، بلکه آنچه اهمیت دارد اذهانی هستند که در پی یافتن حقیقتاند. آن اذهان، انسانهای زندهی سیاسیاند که میتوانند سرنوشتِ انقلاب و جنبش را شکل دهند.
در روند تاریخی، ولایت فقیه نه یک فاجعه، بلکه یک دستاورد است، چون انقلاب ٥٧ در حقیقت به اهدافِ خودش نرسید و این انقلاب جاری، نه معجزهای آسمانی، بلکهی ادامهی همان انقلاب است. در آن زمان بنا به شرایطی که هماکنون نیز میبینیم مانند تهییج افکارِ عمومی، فرصتی برای تفکرِ جمعی پیش نیامد. ولایت فقیه با زرنگی و کمک گرفتن از اتاق فکر امریکا و بریتانیا، مسائلِ درهم برهمی را پیش کشید. رفراندومی عجیب، نادمکراتیک و باعجله، جنگ داخلی با مفهوم عجیبِ تجزیهطلبی، جنگ عراق، اشغال سفارت امریکا و ... فرصت را از مردم برای تفکر گرفت. همین الان هم عدهای با همین سیاست در پی این هستند که فرصت تفکر را از مردم بگیرند. ابزار آنها ایجادِ تهییج و احساس تعجیل در اذهان است. مردم ستمدیدهی ملتهای ایران بهتر است این را بدانند که رسیدن به انقلابی پیشرو و مبارزه با درندهترین رژیم حال حاضر جهان، خسارات جانی خواهد داشت و به زمان بیشتری نیاز دارد. آنچه موجباتِ سرنگونی رژیم و انقلاب را فراهم میکند، نه تهیج و تعجیل، بلکه تفکر، تشکلیابی، خوانشِ واقعی از شرایط و تاریخ، مطالعه، تحلیل و سازماندهی است. نیروهای پیشروی این انقلاب، کارگرانِ صنعتی، دانشجویان و زنانِ انقلابی هستند و باید با تشکیل کمیتهها و تشکلات محلی برای حمایت از این نیروها، موجبات براندازی و انقلاب را فراهم کرد. و آنچه نیز رهبری این انقلاب را پیش خواهد برد، همین نیروها در داخلِ کشور هستند. نیروهایی که در تشکلها، کمیتهها و شوراها خود را سازماندهی کردهاند.
پیروز و سلامت باشید.
برقرار باد سوسیالیسم.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ مهاباد
این انقلاب دستاوردهای زیادی تاکنون داشته است.
همین موضوعی که امروز در ناجامعهی مجازی ایران تبدیل به بحثی ترند شده است از دستاورد همین انقلاب است. وکالت میدهم یا نمیدهم، تاریخ را بررسی میکنیم، مو را از ماست بیرون میکشیم و همدیگر را نقد و هجو میکنیم و زیر سلطهی همدیگر نمیرویم. مواضع، صریح، شفاف و قاطع هستند. ولی این مواضعِ قاطع نیستند که اهمیت دارند، بلکه آنچه اهمیت دارد اذهانی هستند که در پی یافتن حقیقتاند. آن اذهان، انسانهای زندهی سیاسیاند که میتوانند سرنوشتِ انقلاب و جنبش را شکل دهند.
در روند تاریخی، ولایت فقیه نه یک فاجعه، بلکه یک دستاورد است، چون انقلاب ٥٧ در حقیقت به اهدافِ خودش نرسید و این انقلاب جاری، نه معجزهای آسمانی، بلکهی ادامهی همان انقلاب است. در آن زمان بنا به شرایطی که هماکنون نیز میبینیم مانند تهییج افکارِ عمومی، فرصتی برای تفکرِ جمعی پیش نیامد. ولایت فقیه با زرنگی و کمک گرفتن از اتاق فکر امریکا و بریتانیا، مسائلِ درهم برهمی را پیش کشید. رفراندومی عجیب، نادمکراتیک و باعجله، جنگ داخلی با مفهوم عجیبِ تجزیهطلبی، جنگ عراق، اشغال سفارت امریکا و ... فرصت را از مردم برای تفکر گرفت. همین الان هم عدهای با همین سیاست در پی این هستند که فرصت تفکر را از مردم بگیرند. ابزار آنها ایجادِ تهییج و احساس تعجیل در اذهان است. مردم ستمدیدهی ملتهای ایران بهتر است این را بدانند که رسیدن به انقلابی پیشرو و مبارزه با درندهترین رژیم حال حاضر جهان، خسارات جانی خواهد داشت و به زمان بیشتری نیاز دارد. آنچه موجباتِ سرنگونی رژیم و انقلاب را فراهم میکند، نه تهیج و تعجیل، بلکه تفکر، تشکلیابی، خوانشِ واقعی از شرایط و تاریخ، مطالعه، تحلیل و سازماندهی است. نیروهای پیشروی این انقلاب، کارگرانِ صنعتی، دانشجویان و زنانِ انقلابی هستند و باید با تشکیل کمیتهها و تشکلات محلی برای حمایت از این نیروها، موجبات براندازی و انقلاب را فراهم کرد. و آنچه نیز رهبری این انقلاب را پیش خواهد برد، همین نیروها در داخلِ کشور هستند. نیروهایی که در تشکلها، کمیتهها و شوراها خود را سازماندهی کردهاند.
پیروز و سلامت باشید.
برقرار باد سوسیالیسم.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ مهاباد
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
مراقبتهای پزشکی
انقلاب ژینا برای برابری و آزادی کسانی است که دیده نمیشوند. آنها نه موبایل دارند و نه وقت آن را دارند به دنیای مجازی سرکشی کنند که بفهمند در مورد سرنوشتان چه کسانی وکیل میشوند و یا به ائتلاف میرسند. درک آنها از انقلاب این است؛ همین چیزی که هستم میمانم و رئیس بانک هم رئیس بانک میماند.
یکی از مسائلی که باید در موردش بحث شود، مراقبتهای پزشکی است. در جوامع لیبرالیسم و نولیبرالیسم، مراقبتهای پزشکی به مثابه یک کالا عرضه میشود و کسانی که تواناییِ خرید آن کالا را دارند میتوانند به نحو بهتری از آن بهرهمند شوند و کسی که تواناییِ پرداخت آن را ندارد، یا باید دست به دعا باشد که شفا یابد و یا از کالایی با کیفیت خیلی پایینتر بهره ببرد. در جوامع سوسیال دمکرات نیز، افرادِ حقوقی تا یک سقف معین از بیمه برخوردارند و برای نرخهای بالاتر از سقف بیمه، میتوانند بصورت قسطی از آن بهرهمند شوند. اقساطی که در کنار دیگر اقساط و مالیات، شهروندِ طبقهی کارگر را مقروض به دولت نگه میدارد و در صورت عدم پرداخت به دادگاه احضار و تمامی خدماتِ بانکی و اقساطی محروم میگردد.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ، به مثابه یک کمیتهی انقلابی و سوسیالیستی، خدمات بهداشتی و مراقبتهای پزشکی را جزو حقوق و نیازهای اولیهی افراد اعم از حقیقی و حقوقی میداند و افراد فارغ از شغل، جایگاه اجتماعی، ملت، مذهب، جنسیت، سن، تابعیت و ... باید بصورت رایگان و در سطح عالی از آن بهرهمند باشند.
افراد زیادی در کشور ایران و سایر کشورهای سرمایهداری دیگر به دلیل عدم دسترسی مناسب به مراقبتهای پزشکی و بهداشتی و از طرفی توان در پرداخت هزینههای پزشکی، دچارِ بیماری، نقص عضو، درد و حتی مرگ میشوند. برای مثال کارگر روز مزد، اگر یکی از دندانهایش خراب شود بجای اینکه بتواند آن را عصبکشی و پر کند، مجبور است با هزینهی کمتری آن را بکشد و از طرفی بخاطر شرایط کاری(ساعات کاری، کار طاقتفرسا و ...)، درآمد کم و عدم دسترسی به آموزش عالی و رایگان، توانایی مراقبت از سلامتی دندانهایش را نیز ندارد. و در مقابل طبقهی سرمایهدار و خرده سرمایهدار بواسطهی درآمدهای کلانی که با استثمار همان کارگران بدست آوردهاند براحتی میتوانند به بالاترین و عالیترین مراقبتهای پزشکی دسترسی داشته باشند.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ مهاباد، خدمات بهداشتی و مراقبتهای پزشکی را نه یک کالا، بلکه یک نیاز و حق ضروری برای تمام افراد میداند و تمام افراد باید بطور رایگان و در سطح عالی و با سهولت به آن دسترسی داشته باشند.
یکی از مسائلی که باید در موردش بحث شود، مراقبتهای پزشکی است. در جوامع لیبرالیسم و نولیبرالیسم، مراقبتهای پزشکی به مثابه یک کالا عرضه میشود و کسانی که تواناییِ خرید آن کالا را دارند میتوانند به نحو بهتری از آن بهرهمند شوند و کسی که تواناییِ پرداخت آن را ندارد، یا باید دست به دعا باشد که شفا یابد و یا از کالایی با کیفیت خیلی پایینتر بهره ببرد. در جوامع سوسیال دمکرات نیز، افرادِ حقوقی تا یک سقف معین از بیمه برخوردارند و برای نرخهای بالاتر از سقف بیمه، میتوانند بصورت قسطی از آن بهرهمند شوند. اقساطی که در کنار دیگر اقساط و مالیات، شهروندِ طبقهی کارگر را مقروض به دولت نگه میدارد و در صورت عدم پرداخت به دادگاه احضار و تمامی خدماتِ بانکی و اقساطی محروم میگردد.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ، به مثابه یک کمیتهی انقلابی و سوسیالیستی، خدمات بهداشتی و مراقبتهای پزشکی را جزو حقوق و نیازهای اولیهی افراد اعم از حقیقی و حقوقی میداند و افراد فارغ از شغل، جایگاه اجتماعی، ملت، مذهب، جنسیت، سن، تابعیت و ... باید بصورت رایگان و در سطح عالی از آن بهرهمند باشند.
افراد زیادی در کشور ایران و سایر کشورهای سرمایهداری دیگر به دلیل عدم دسترسی مناسب به مراقبتهای پزشکی و بهداشتی و از طرفی توان در پرداخت هزینههای پزشکی، دچارِ بیماری، نقص عضو، درد و حتی مرگ میشوند. برای مثال کارگر روز مزد، اگر یکی از دندانهایش خراب شود بجای اینکه بتواند آن را عصبکشی و پر کند، مجبور است با هزینهی کمتری آن را بکشد و از طرفی بخاطر شرایط کاری(ساعات کاری، کار طاقتفرسا و ...)، درآمد کم و عدم دسترسی به آموزش عالی و رایگان، توانایی مراقبت از سلامتی دندانهایش را نیز ندارد. و در مقابل طبقهی سرمایهدار و خرده سرمایهدار بواسطهی درآمدهای کلانی که با استثمار همان کارگران بدست آوردهاند براحتی میتوانند به بالاترین و عالیترین مراقبتهای پزشکی دسترسی داشته باشند.
کمیتهی جوانان انقلابی سرخ مهاباد، خدمات بهداشتی و مراقبتهای پزشکی را نه یک کالا، بلکه یک نیاز و حق ضروری برای تمام افراد میداند و تمام افراد باید بطور رایگان و در سطح عالی و با سهولت به آن دسترسی داشته باشند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبور از دولتهای استعمارگرِ ایرانی
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
عبور از دولتهای استعمارگرِ ایرانی
زبان ملت ایران مورد نظر فاشیستها، طبعا تورکی نیست که هم دارای ساختارِ مستقل است و هم به نسبت زبان های دیگر دارای بیشترین سخنور است. مسئلهای که ملتهای ستمدیده در ایران با آن روبرو هستند، نه اشخاص، بلکه ساختارها هستند و اولین ساختاری که باعث تولید ستم است، ساختارِ دولتِ ایرانی در هر شکل آن است. چه دولت اسلامی ایرانی، چه دولت پادشاهی ایرانی، چه دولت مشروطهی پادشاهی ایرانی و چه دولت لیبرال ایرانی. رفقایی معتقدند که نباید مسئلهی مرکزگرایی-حاشیهگرایی مطرح شود چون اولویت کمونیستها مبارزه با ساختار طبقاتی است. در جوابِ این رفقا، مارکسیستها بنا به شرایط نوع مبارزه را مشخص میکنند. همانطور که رفیق استالین این دشمنِ سرسختِ امپریالیسم در برهه ای با سرمایهداری امپریالیسم متفق شد که فاشیزم را از بین ببرد. بدونِ از بین بردن ساختار دولتِ ایرانی که بر فاشیسم استوار است، برقراری سوسیالیسم در ایران ناممکن است و حتی مردم ایران با تهدید بالقوه مداخلهی امپریالیسم و همچنین جنگ داخلی روبرو هستند و بدون خوانش درست از شرایط سیاسی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی ملتهای ایران، نمیتوان ساز و کاری را ایجاد کرد که جلوی هرگونه ارتجاع گرفته شود. نکتهای که باید در نظر گرفته شود، سیستم کولونیالیستی ایرانی در برابر ملتهای دیگر است. همانطور که کمونیستها از پان-آفریکان در برابر استعمارِ انگلیس و فرانسه دفاع کردند، در ایران نیز باید کمونیستها و سوسیالیستها از حق تعیین سرنوشت ملتها برای رهایی از استعمارِ دولت ایرانی دفاع کنند و این همان اصل مارکسیسم است.
چرا ساختار دولت ایرانی کولونیالیستی است، پاسخ روشن است. منابعی که از سرزمین ملتهای دیگر غارت و برای آبادیِ مرکز صرف میشود. ملتهایی که اقوام یا بربر خوانده میشوند و باید دولت ایران بمثابه قیم آنها را اداره کند چون توانایی و لیاقتِ حاکمیت ندارند. استانداران و فرمانداران غیر بومی و مزدور که بعنوانِ نمایندگانِ استعمار در شهرها و استانهای ملتهای تحت ستم هستند. زبانهایی که تحقیر و غیر علمی قلمداد میشوند و آموزش به آن زبانها را نماد عقبماندگی میدانند. لذا مهمترین مبارزهی امروز، مبارزه برای عبور از دولتِ ایرانی و تمام نهادهای وابستهی آن است.
پ.ن: البته این رفیق ما اگر بیاید مهاباد، تورکی را بهش یاد خواهیم داد که آن کلمه، نه باشماق، بلکه داشاق است.
چرا ساختار دولت ایرانی کولونیالیستی است، پاسخ روشن است. منابعی که از سرزمین ملتهای دیگر غارت و برای آبادیِ مرکز صرف میشود. ملتهایی که اقوام یا بربر خوانده میشوند و باید دولت ایران بمثابه قیم آنها را اداره کند چون توانایی و لیاقتِ حاکمیت ندارند. استانداران و فرمانداران غیر بومی و مزدور که بعنوانِ نمایندگانِ استعمار در شهرها و استانهای ملتهای تحت ستم هستند. زبانهایی که تحقیر و غیر علمی قلمداد میشوند و آموزش به آن زبانها را نماد عقبماندگی میدانند. لذا مهمترین مبارزهی امروز، مبارزه برای عبور از دولتِ ایرانی و تمام نهادهای وابستهی آن است.
پ.ن: البته این رفیق ما اگر بیاید مهاباد، تورکی را بهش یاد خواهیم داد که آن کلمه، نه باشماق، بلکه داشاق است.
Forwarded from جوانان انقلابی محلات مریوان
«نه به ملا و شاه، نه به پهلوی و رجوی»
صدایِ رسایِ #مردم_ایران را از خیابانهای #بلوچستان میشنویم. ما #رعیت نیستیم و #وکیلالرعایا نمیخواهیم. جامعه #استفراغ خودش را دوباره سر نمیکشد. ما یک بار رژیم #پهلوی را سرنگون کردهایم و به عقب برنمیگردیم. مردم ایران رمه نیستند که احمقهای #سلطنتطلب در خارج کشور خود را شبان بپندارند. ستمدیدگان و استثمارشدگان ایران سرنوشت خود را به دست هیچ شخص و گروهی نمیسپارند. ما خود این #انقلاب را آغاز کردهایم و #پیروزی_انقلاب را با سازمان دادن #ارادهی_انقلابی تودهها تضمین میکنیم. تشکلهای مستقل کارگران، زنان، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، دانشآموزان و جوانان محلات با ایجاد یک هماهنگی سراسری قادر به رهبری انقلاب تا برقراری #آزادی و #برابری هستند.
انقلابیون بلوچ روی پلاکارد نوشتهاند:
«not to mullah and shah; not to pahlavi and rajavi.»
#IRGCterrorists
to freedom
جمعه 30 دیماه 1401
#شبکهی_جوانان_انقلابی
#شبکهی_مخفی_زنان
#تشکلهای_مستقل_کارگری
#زنده_باد_حق_تعیین_سرنوشت
#کورد_بلوچ_آذری_آزادی_برابری
#جوانان_انقلابی_محلات_مریوان
#تشکل_سازمان_چارهی_زحمتکشان
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دمکراسی_و_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
@javananeenghlabe
صدایِ رسایِ #مردم_ایران را از خیابانهای #بلوچستان میشنویم. ما #رعیت نیستیم و #وکیلالرعایا نمیخواهیم. جامعه #استفراغ خودش را دوباره سر نمیکشد. ما یک بار رژیم #پهلوی را سرنگون کردهایم و به عقب برنمیگردیم. مردم ایران رمه نیستند که احمقهای #سلطنتطلب در خارج کشور خود را شبان بپندارند. ستمدیدگان و استثمارشدگان ایران سرنوشت خود را به دست هیچ شخص و گروهی نمیسپارند. ما خود این #انقلاب را آغاز کردهایم و #پیروزی_انقلاب را با سازمان دادن #ارادهی_انقلابی تودهها تضمین میکنیم. تشکلهای مستقل کارگران، زنان، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، دانشآموزان و جوانان محلات با ایجاد یک هماهنگی سراسری قادر به رهبری انقلاب تا برقراری #آزادی و #برابری هستند.
انقلابیون بلوچ روی پلاکارد نوشتهاند:
«not to mullah and shah; not to pahlavi and rajavi.»
#IRGCterrorists
to freedom
جمعه 30 دیماه 1401
#شبکهی_جوانان_انقلابی
#شبکهی_مخفی_زنان
#تشکلهای_مستقل_کارگری
#زنده_باد_حق_تعیین_سرنوشت
#کورد_بلوچ_آذری_آزادی_برابری
#جوانان_انقلابی_محلات_مریوان
#تشکل_سازمان_چارهی_زحمتکشان
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دمکراسی_و_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
@javananeenghlabe
Forwarded from جوانان انقلابی محلات سنندج
وکیل نمی خواهیم، خودمان هستیم.
اعلام موضع در رابطه با #وکالت_میدهم
زنان مبارزه و انقلابی کردستان
فعالین حقوق زنان -سنندج
جوانان انقلابی محلات کامیاران
جوانان انقلابی پیرانشهر
کمیته انقلاب قزوین
جوانان انقلابی محلات سنندج
جوانان انقلابی ژاورود
شورای جوانان انقلابی دزلی
کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دمکراسی_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
https://tinyurl.com/2mmxeow4
اعلام موضع در رابطه با #وکالت_میدهم
زنان مبارزه و انقلابی کردستان
فعالین حقوق زنان -سنندج
جوانان انقلابی محلات کامیاران
جوانان انقلابی پیرانشهر
کمیته انقلاب قزوین
جوانان انقلابی محلات سنندج
جوانان انقلابی ژاورود
شورای جوانان انقلابی دزلی
کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دمکراسی_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
https://tinyurl.com/2mmxeow4
Telegraph
وکیل نمی خواهیم، خودمان هستیم.
هرچه از عمر این انقلاب می گذرد، چهره ی آنانی که هراس دارند از زیرو رو شدن ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه ی ایران بیشتر نمایان می شود. این بار سناریوی نخ نمای وکالت دادن به رضا پهلوی توسط عده ای این امکان را فراهم کرده است که جریانات فکری…
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
چرا انسانها انقلاب میکنند؟
چرا انسانها انقلاب میکنند؟
انسان را نباید از معنا و اراده تهی کرد. وقتی انسان باسوال "چرا انقلاب"، روبرو میشود چیزی که به ذهن میرسد این است که چیزی را از وی گرفتهاند. نان، آزادی، اراده، معنا و در مفهومی کلیتر قدرت را از وی گرفتهاند. آن انسان، قدرتش را در انتخاب، در تعیین سرنوشت و برآورده کردنِ نیازهایش از دست داده است. محتوایی که عاملیت یک انقلاب راشکل میدهند نه صرف حجاب اجباری، فقر و خفقان، بلکه، خلع قدرت شدنِ انسان است. انسانی که تولیدگر است ولی سهمی در توزیع ندارد. انسانی که دچار از خودبیگانگی شده است. با خود، با نزدیکان، با جامعه، با کارش و با همهی جهانی که در آن زندگی میکند. انسان میخواهد بعنوان یک موجود سیاسی و اجتماعی همانطور که در تولید نقش دارد، در پیشبردِ جامعه نیز نقش داشته باشد و این همان قدرتی است که از او خلع شده است. انقلاب چیزی جز همین بازگرداندنِ قدرت به انسان نیست و آنچه این روزها تودهها و خلق ستم ایران با آن روبرو هستند چه با نام ولایتمداری و چه با نام وکالتمداری، تهی کردنِ انسان از اراده و خلعِ قدرت اوست. پس از سرکوبهای خونین اخیر، مردم ترسیدهاند، دلسرد و سرخورده شدهاند و طبیعی است که مردم بطور موقت عقب نشینی کنند و به خود زمانِ بیشتری بدهند. آنچه نیز باعث این ناامیدی گسترده شد، رسانههایی بودند که به مردم امید کاذب تزریق کردند؛ یک روز با هیجان گفتند، جمهوری اسلامی در حال فرار با چمدانهایش است و روزی دیگر گفتند فردا در طی یک فراخوان سقوط خواهد کرد و همین هم باعث بردنِ مردم به لبهی پرتگاه و هل دادنشان به دره بود. پیروزی انقلاب عقلانیتِ مخصوص خود را میطلبد، مخصوصا در کشوری که حاکمیت کاملا جنایتکار و بیاخلاق است و بستر کشور نیز برای تحزب فراهم نشده است. رفقای سوسیالیست و کمونیست بهتر است خود را در کمیتهها و تشکلها سازماندهی کنند و با حفظ ادبیاتِ انتقادی از تهییج مردم توسط رسانهها، جلوگیری کنند. کارِ کمیتهها و تشکلها نه پیشی گرفتن از مردم و نه عقب ماندن از مردم است. بلکه کمیتهها و تشکلها در بین مردم و همزمان با مردم حرکت میکنند ولی رفتار دخالتگرانه دارند.
انسان را نباید از معنا و اراده تهی کرد. وقتی انسان باسوال "چرا انقلاب"، روبرو میشود چیزی که به ذهن میرسد این است که چیزی را از وی گرفتهاند. نان، آزادی، اراده، معنا و در مفهومی کلیتر قدرت را از وی گرفتهاند. آن انسان، قدرتش را در انتخاب، در تعیین سرنوشت و برآورده کردنِ نیازهایش از دست داده است. محتوایی که عاملیت یک انقلاب راشکل میدهند نه صرف حجاب اجباری، فقر و خفقان، بلکه، خلع قدرت شدنِ انسان است. انسانی که تولیدگر است ولی سهمی در توزیع ندارد. انسانی که دچار از خودبیگانگی شده است. با خود، با نزدیکان، با جامعه، با کارش و با همهی جهانی که در آن زندگی میکند. انسان میخواهد بعنوان یک موجود سیاسی و اجتماعی همانطور که در تولید نقش دارد، در پیشبردِ جامعه نیز نقش داشته باشد و این همان قدرتی است که از او خلع شده است. انقلاب چیزی جز همین بازگرداندنِ قدرت به انسان نیست و آنچه این روزها تودهها و خلق ستم ایران با آن روبرو هستند چه با نام ولایتمداری و چه با نام وکالتمداری، تهی کردنِ انسان از اراده و خلعِ قدرت اوست. پس از سرکوبهای خونین اخیر، مردم ترسیدهاند، دلسرد و سرخورده شدهاند و طبیعی است که مردم بطور موقت عقب نشینی کنند و به خود زمانِ بیشتری بدهند. آنچه نیز باعث این ناامیدی گسترده شد، رسانههایی بودند که به مردم امید کاذب تزریق کردند؛ یک روز با هیجان گفتند، جمهوری اسلامی در حال فرار با چمدانهایش است و روزی دیگر گفتند فردا در طی یک فراخوان سقوط خواهد کرد و همین هم باعث بردنِ مردم به لبهی پرتگاه و هل دادنشان به دره بود. پیروزی انقلاب عقلانیتِ مخصوص خود را میطلبد، مخصوصا در کشوری که حاکمیت کاملا جنایتکار و بیاخلاق است و بستر کشور نیز برای تحزب فراهم نشده است. رفقای سوسیالیست و کمونیست بهتر است خود را در کمیتهها و تشکلها سازماندهی کنند و با حفظ ادبیاتِ انتقادی از تهییج مردم توسط رسانهها، جلوگیری کنند. کارِ کمیتهها و تشکلها نه پیشی گرفتن از مردم و نه عقب ماندن از مردم است. بلکه کمیتهها و تشکلها در بین مردم و همزمان با مردم حرکت میکنند ولی رفتار دخالتگرانه دارند.
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
تقابل دو جنبش، یکی ارتجاعی و یکی مترقی
تقابل دو جنبش، یکی ارتجاعی و یکی مترقی
در پی قتل ژینا امینی بدست پلیس جمهوری اسلامی، زنان انقلابی در آرامگاه آیچی سقز با سر دادن شعار "ژن، ژیان، ئازادی"، جنبشی انقلابی را کلید زدند که در مدت کمی توانست به سراسر نقاط ایران گسترش یابد. این جنبش که با محوریت موضوع "ستم بر زنان" شروع شده بود توانست حوزهای فراگیرتر را در خود جای دهد. چون در واقع زن، بواسطهی ستم مضاعف تاریخیای که بر وی اعمال شده است، نمایانگرِ تمام ستمدیدگان از جمله خلقهای ستمدیده، کارگران، به حاشیهراندهشدگان و ... است. این تنها جنبشی بود که در تاریخ پسا بهمن توانست تمام ستمدیدگان را حول خود گرد آورد و تبدیل به قیامی سراسری شود. ماهیتِ این جنبش خودفرمانی و رهایی از قید بندگی است و با هرگونه استثمار، بندگی و زیردستی در تضادِ شدید است.
همان روزهای اول این نگرانی وجود داشت که فرصتطلبان از این فرصت استفاده کنند و آن را برای اهدافِ ارتجاعی و منفعتطلبانه به انحراف بکشانند و جوانان مهاباد همان روزها در خیابان با شعار "مرگ بر فرصت طلب"، موضع خود را با فرصتطلبان روشن کردند. آنان ابتدا تلاش کردند اصل شعار را تحریف کنند و وصلهی ارتجاعی "مرد، میهن، آبادی" را به آن افزودند ولی نتوانستند موفق شوند و جنبش در مسیرِ ماهوی خود ادامه پیدا کرد. در کوردستان نیز فرصتطلبان همین کار را کردند و شعار اصلی که "ژن، ژیان، ئازدی" است، تبدیل به "ژن، ژیان، نەوەستان-ئازادی بۆ کوردستان" کردند ولی در سنندج که پایگاهِ اصلی این جنبش است، اجازه ندادند که این شعار تحریف شود.
پس از تلاشهای طولانی فرصتطلبان برای سوار شدن بر موجِ این جنبش با توسل به تحریف، رسانه، دروغ و پروپاگاندا در نهایت شکستان، راه خود را از این جنبش جدا کردند و در کنار جنبشِ انقلابی "زن، زندگی، آزادی"، جنبشِ سلطنتطلبی را به راه انداختند که در واقع در تضاد کامل با همدیگر هستند. اولی انسان را به خودفرمانی و رهایی هدایت میکند و دومی انسان را به قیود بندگی، بیعت، ولایت و وکالت متوسل میکند.
دو جنبش متضاد در کنار هم میتوانند وجود داشته باشند، ولی مسئله این است که آنان ٤٣ سال وقت داشتند و هیچوقت حتی نتوانستند بیست نفر را در خیابان سازماندهی کنند و حالا که مردم بخاطر رهایی از بندگی در خیابان هستند، چرا وارد عمل شدهاند! آیا فرصت را غنیمت شمردند؟
پس مرگ بر فرصتطلب!
این به فالِ نیک گرفته میشود که صف ارتجاع و انقلاب کاملا از هم متمایز گردد و تجربه انقلابِ بهمن تکرار نشود. آنان که ولایت و وکالتمدار هستند از همین الان صفشان از نیروهای انقلابی جدا شود.
در پی قتل ژینا امینی بدست پلیس جمهوری اسلامی، زنان انقلابی در آرامگاه آیچی سقز با سر دادن شعار "ژن، ژیان، ئازادی"، جنبشی انقلابی را کلید زدند که در مدت کمی توانست به سراسر نقاط ایران گسترش یابد. این جنبش که با محوریت موضوع "ستم بر زنان" شروع شده بود توانست حوزهای فراگیرتر را در خود جای دهد. چون در واقع زن، بواسطهی ستم مضاعف تاریخیای که بر وی اعمال شده است، نمایانگرِ تمام ستمدیدگان از جمله خلقهای ستمدیده، کارگران، به حاشیهراندهشدگان و ... است. این تنها جنبشی بود که در تاریخ پسا بهمن توانست تمام ستمدیدگان را حول خود گرد آورد و تبدیل به قیامی سراسری شود. ماهیتِ این جنبش خودفرمانی و رهایی از قید بندگی است و با هرگونه استثمار، بندگی و زیردستی در تضادِ شدید است.
همان روزهای اول این نگرانی وجود داشت که فرصتطلبان از این فرصت استفاده کنند و آن را برای اهدافِ ارتجاعی و منفعتطلبانه به انحراف بکشانند و جوانان مهاباد همان روزها در خیابان با شعار "مرگ بر فرصت طلب"، موضع خود را با فرصتطلبان روشن کردند. آنان ابتدا تلاش کردند اصل شعار را تحریف کنند و وصلهی ارتجاعی "مرد، میهن، آبادی" را به آن افزودند ولی نتوانستند موفق شوند و جنبش در مسیرِ ماهوی خود ادامه پیدا کرد. در کوردستان نیز فرصتطلبان همین کار را کردند و شعار اصلی که "ژن، ژیان، ئازدی" است، تبدیل به "ژن، ژیان، نەوەستان-ئازادی بۆ کوردستان" کردند ولی در سنندج که پایگاهِ اصلی این جنبش است، اجازه ندادند که این شعار تحریف شود.
پس از تلاشهای طولانی فرصتطلبان برای سوار شدن بر موجِ این جنبش با توسل به تحریف، رسانه، دروغ و پروپاگاندا در نهایت شکستان، راه خود را از این جنبش جدا کردند و در کنار جنبشِ انقلابی "زن، زندگی، آزادی"، جنبشِ سلطنتطلبی را به راه انداختند که در واقع در تضاد کامل با همدیگر هستند. اولی انسان را به خودفرمانی و رهایی هدایت میکند و دومی انسان را به قیود بندگی، بیعت، ولایت و وکالت متوسل میکند.
دو جنبش متضاد در کنار هم میتوانند وجود داشته باشند، ولی مسئله این است که آنان ٤٣ سال وقت داشتند و هیچوقت حتی نتوانستند بیست نفر را در خیابان سازماندهی کنند و حالا که مردم بخاطر رهایی از بندگی در خیابان هستند، چرا وارد عمل شدهاند! آیا فرصت را غنیمت شمردند؟
پس مرگ بر فرصتطلب!
این به فالِ نیک گرفته میشود که صف ارتجاع و انقلاب کاملا از هم متمایز گردد و تجربه انقلابِ بهمن تکرار نشود. آنان که ولایت و وکالتمدار هستند از همین الان صفشان از نیروهای انقلابی جدا شود.
جوانان انقلابی سرخ مهاباد
آرش صادقی عزیز پس از صد روز بازداشت موقت، امروز آزاد شد
پتانسیلهای رهبری در داخل کشور هستند. آنهایی که تضادها را زیستهاند. در بطنِ آن هستند. از جنسِ خود مردم هستند و درد و رنج مردم را به دوش میکشند. نه نگاهِ بالاسر دارند و نه با اموالِ غارت شدهی کشور بزرگ شدهاند. اقتصاددان و جامعهشناس هستند و نیروی بالفعلِ مبارزه و انقلاب. از همه چیز مهمتر، شریف و صادق هستند.
آرش صادقی عزیز خوش برگشتی و به امید آزادیِ همیشگی تمام زندانیانِ سیاسی🌹🌹
آرش صادقی عزیز خوش برگشتی و به امید آزادیِ همیشگی تمام زندانیانِ سیاسی🌹🌹