جای این آهنگ تو کانال خالی بود.

#Music
@lastsecondl

این آخرین پیام من به شماست،
در غم و اندوه به دنبال شادی باشید.

-برادران کارامازوف؛ داستایفسکی

اگر تلاوت قرآن را دوست دارید که حتماً گوش کنید.
اگر هم از حیث اعتقادی باوری به قرآن ندارید بعید است این تکنیک و هنر بی‌بدیل منشاوی شما را مسحور نکند و کلاه احترام از سر بر ندارید.
من در موسیقی بضاعتی ندارم ولی بی‌سواد هم نیستم.
منشاوی قاری عجیبی‌ست.

@lastsecondl | AmirDjawadi

‏من درگیر طولانی‌ترین و در عین حال بی‌نوید‌ترین عصیان روی زمین هستم، علیه خودم. علیه محدودیت و درماندگی خودم.


@lastsecondl [گفتگو با کافکا | گوستاو یانوش]

زیبا، بسیار زیبا!

#Music
@lastsecondl

‏انسان می‌تواند هم‌‌زمان که دارد برای زندگی تلاش می‌کند و می‌‌جنگد، به رفتن و گم و گور شدن هم فکر کند.

[یادداشت‌های زیرزمین | داستایوفسکی]

۱۹۴۳، آشویتس، لهستان

هنک، نوازنده ویولن مجبور به عضویت در ارکستر اردوگاه شد، او موسیقی می‌نواخت در حالیکه دیگر زندانیان به اتاق‌های گاز برده می‌شدند.

@lastsecondl

‏نمی‌دانم دارم روز‌هایم را می‌کُشم، یا روزهایم دارند مرا ‌می‌کُشند.
در هر صورت جنایتی در حال وقوع است.

-یادداشت‌های زیرزمین، داستایفسکی

ماندن میان این قوم حماقت است و رفتن خیانت.
من ترجیح می دهم یک احمق باشم تا یک خیانت کار.

@lastsecondl | نصرت رحمانی

در روزی بزرگ به تو می‌رسم، به شانه تو دست می‌زنم که به پس بنگری و ببینی که نمی‌خندم.

-بیژن‌الهی

‏عادت‌ها مى‌توانند انسان را نابود كنند، كافى‌ست انسان به گرسنگى و رنج بردن عادت كند، به زير ستم بودن، تا ديگر هرگز به رهايى فكر نكند و ترجيح بدهد در بند بماند.

| هرتا مولر |
@lastsecondl | 35anj

‏همیشه همینطور است؛ آنقدر زخم می‌خوری که در نهایت دیواری از بی‌تفاوتی به دور خویش می‌کشی و از آن پس نه دیگر محبتی در قلبت فرو می‌رود و نه غمی از آن خارج می‌شود.

@lastsecondl | Colonel

‏هیچ چیز آن قدر از کوره به درم نمی‌برد که ببینم دارم از حس قلبی و باطنی‌ام حرف می‌زنم و جوابم را با جملاتی پوچ و قالبی می‌دهند.

رنج های ورتر جوان؛ گوته


@lastsecondl | 🎨Aurel Băeșu

‏«لبخند می‌زنم تا چیزهایی را مخفی کنم. جای زخم میخ بر دیوار را با تابلوهای زیبا می‌پوشانند.»

- حسن آذری.

@lastsecondl | آن؛

‏عاقبت روزی فرا می‌رسد که دیگر طاقت و صبرت تمام می‌شود. در این جهان بدون دست و بازو، نخستین سگ ولگرد و گری را که می‌بینی در آغوش می‌گیری و مدتی که لازم است تا او عاشق تو شود و تو هم عاشق او شوی در آغوشت نگهش می‌داری و بعد پرتش می‌کنی پایین.

-مالوی؛ بکت

‏به خودکشی می‌اندیشیدم.
اما سال نو هدیه‌ای دریافت کردم.
یک قواره پارچه برای کیمونو.
پارچه‌ی کتان لطیفی با راه‌راه خاکستری
برای کیمونوی تابستانی.
گفتم پس تابستان را زنده می‌مانم.

-اوسامودازای

دنیا به جایی خواهد رسید که افراد باهوش از حرف زدن منع می‌شوند تا باعث رنجش احمق‌ها نشوند.

@lastsecondl | داستایفسکی

‏در چهل سالگی، آدم دیگر از وضع بد فریاد نمی‌زند؛ آن را می‌شناسد و آن‌طور که لازم است با آن مبارزه می‌کند. آنوقت می‌تواند به آفرینش بپردازد بی‌آن‌که چیزی را فراموش کرده باشد.

آلبر کامو | یادداشت‌ها
@lastsecondl