آیا شعرهای کیارستمی هایکو هستند؟
یادداشتی از روبرت صافاریان
شعر عباس کیارستمی را چه بسا به هایکو تشبیه کردهاند. قالب کوتاه این شعرها و تصویری بودن تعداد قابلتوجهی از آنها، این مقایسه را کاملا موجه مینماید. اما آیا اشعار او که گاه به حکمت سنتی پهلو میزنند، هایکو هستند؟
یادداشتی از روبرت صافاریان
شعر عباس کیارستمی را چه بسا به هایکو تشبیه کردهاند. قالب کوتاه این شعرها و تصویری بودن تعداد قابلتوجهی از آنها، این مقایسه را کاملا موجه مینماید. اما آیا اشعار او که گاه به حکمت سنتی پهلو میزنند، هایکو هستند؟
گفتوگوی زندهی امروز
ساعت ۱۱ شب به وقت ایران
#چند_روزی_در_میان
https://instagram.com/diwan.koeln.live?igshid=9auj9xnunz29
ساعت ۱۱ شب به وقت ایران
#چند_روزی_در_میان
https://instagram.com/diwan.koeln.live?igshid=9auj9xnunz29
گفتوگوی زندهی امروز
ساعت ۲۳ به وقت ایران
https://instagram.com/amiiirpouriiia?igshid=dlpm953l4rv4
https://instagram.com/aghdashloo?igshid=hxy4aow1fu1j
ساعت ۲۳ به وقت ایران
https://instagram.com/amiiirpouriiia?igshid=dlpm953l4rv4
https://instagram.com/aghdashloo?igshid=hxy4aow1fu1j
چند یاد از دوست، عباس کیارستمی
یادداشتی از ناصر زراعتی
دو سه نوار از بنان برداشتهام برای توی راه که اگر او هم دوست داشت، گوش کنیم.
وقتی با احتیاط و ملاحظه، میگویم که: «من از دوران کودکی بنان گوش میدهم و همیشه هم رفقا دستم انداختهاند…» میگوید که او هم «بناندوست» بوده و هست. وقتی میگوید زمانی تمامِ ترانهها و شعرِ آوازهای بنان را از بَر بوده و بعد، تکههایی از «دختر فالگیر» را میخواند که مدتی میگوییم و میخندیم، درمییابم خیلی از من «بناندوست»تر است!
چند یاد از دوست، عباس کیارستمی
یادداشتی از ناصر زراعتی
دو سه نوار از بنان برداشتهام برای توی راه که اگر او هم دوست داشت، گوش کنیم.
وقتی با احتیاط و ملاحظه، میگویم که: «من از دوران کودکی بنان گوش میدهم و همیشه هم رفقا دستم انداختهاند…» میگوید که او هم «بناندوست» بوده و هست. وقتی میگوید زمانی تمامِ ترانهها و شعرِ آوازهای بنان را از بَر بوده و بعد، تکههایی از «دختر فالگیر» را میخواند که مدتی میگوییم و میخندیم، درمییابم خیلی از من «بناندوست»تر است!
Telegraph
چند یاد از دوست، عباس کیارستمی
یکشنبهشب ۱۳/۱۴ تیر ۱۳۹۵
Forwarded from Amir Pouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی امیر پوریا با آیدین آغداشلو دربارهٔ شخصیت فردی، زندگی و هنر عباس کیارستمی
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
در پادکست ابدیت و یک روز بشنوید
▪همراه با احمد کیارستمی از گذشته تا ۲۴ فریم
< قسمت اول >
کاری از کانال ابدیت و یک روز
▪همراه با احمد کیارستمی از گذشته تا ۲۴ فریم
< قسمت اول >
کاری از کانال ابدیت و یک روز
در پادکست ابدیت و یک روز بشنوید
▪همراه با احمد کیارستمی از گذشته تا ۲۴ فریم
< قسمت دوم و پایانی >
کاری از کانال ابدیت و یک روز
▪همراه با احمد کیارستمی از گذشته تا ۲۴ فریم
< قسمت دوم و پایانی >
کاری از کانال ابدیت و یک روز
گفتوگو با عباس کیارستمی
از کتاب «سینما و ادبیات؛ چهارده گفتوگو»،
مسلم منصوری
خب ببینید، قصه وقتی است که شما یک چیزی را گرو نگهدارید و در واقع «قوطی بگیر و بنشان» به خواننده یا تماشاچی بدهید، یعنی به او بگویید از اول تو باید بنشینی و من برایت تعریف کنم چه اتفاقی افتاده. که من با این نوع قصه موافق نیستم. فکر میکنم سینمای بدون قصه و با قصه، تفاوت عمدهاش در این باشد که: سینمای بدون قصه از طریق پرداخت، به قصه میرسد درحالیکه سینمای با قصه از طریق قول و قرار و طرح ماجرایی که تماشاچی را ملزم کند تا آخر داستان تاب بیاورد – بابت کتاب و بابت فیلمی که میسازید – تا به نتیجه برسد. اما سینمای بدون قصه تماشگر یا خوانندهاش را در گرو نمیگیرد و به خاطر تاب آوردن تماشاگر تا آخر، از او گروکشی نمیکند.
.
گفتوگو با عباس کیارستمی
از کتاب «سینما و ادبیات؛ چهارده گفتوگو»،
مسلم منصوری
خب ببینید، قصه وقتی است که شما یک چیزی را گرو نگهدارید و در واقع «قوطی بگیر و بنشان» به خواننده یا تماشاچی بدهید، یعنی به او بگویید از اول تو باید بنشینی و من برایت تعریف کنم چه اتفاقی افتاده. که من با این نوع قصه موافق نیستم. فکر میکنم سینمای بدون قصه و با قصه، تفاوت عمدهاش در این باشد که: سینمای بدون قصه از طریق پرداخت، به قصه میرسد درحالیکه سینمای با قصه از طریق قول و قرار و طرح ماجرایی که تماشاچی را ملزم کند تا آخر داستان تاب بیاورد – بابت کتاب و بابت فیلمی که میسازید – تا به نتیجه برسد. اما سینمای بدون قصه تماشگر یا خوانندهاش را در گرو نمیگیرد و به خاطر تاب آوردن تماشاگر تا آخر، از او گروکشی نمیکند.
.
Telegraph
گفتوگو با عباس کیارستمی
از کتاب سینما و ادبیات؛ چهارده گفتگو، چاپ سال ۱۳۷۷ * فیلمهای شما از ادبیات و سینمایی که به نوعی وامدار ادبیات است، فاصله گرفته است و پدیدهی مستقلی به حساب میآید. حتی فیلمنامههایتان چندان به قواعد و اصول وضعشدهی فیلمنامهنویسی پایبند نیست. موضوع کارتان…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاملو از زبان کیارستمی
بخشی از مستند «احمد شاملو؛ بزرگ شاعر آزادی»، ساختهی مسلم منصوری، محصول ۱۹۹۹
@KiarostamiAbbas
شاملو از زبان کیارستمی
بخشی از مستند «احمد شاملو؛ بزرگ شاعر آزادی»، ساختهی مسلم منصوری، محصول ۱۹۹۹
@KiarostamiAbbas
مستند طعم شیرین،
ساختهی حمیده رضوی، محصول ۲۰۰۸
این مستند به پشتصحنههای فیلم #شیرین و چگونگی ساخت آن میپردازد.
مستند طعم شیرین،
ساختهی حمیده رضوی، محصول ۲۰۰۸
این مستند به پشتصحنههای فیلم #شیرین و چگونگی ساخت آن میپردازد.
Telegram
KiarostamiAbbas
پشتصحنهی فیلم #شیرین
مستند «طعم شیرین»، ساختهی حمیده رضوی، محصول ۲۰۰۸
پشتصحنهی فیلم #شیرین
مستند «طعم شیرین»، ساختهی حمیده رضوی، محصول ۲۰۰۸
Forwarded from Yalda Ebtehaj (Yalda Ebtehaj)
هیبتِ دریا نه این است و نه آن
گوهرِ دریاست از ساحل نهان
نقشِ دریا از کران پرداختی
تا نرفتی در میان، نشناختی
یادداشتی دربارهی فیلم «خانهی دوست کجاست»، از یلدا ابتهاج
گوهرِ دریاست از ساحل نهان
نقشِ دریا از کران پرداختی
تا نرفتی در میان، نشناختی
یادداشتی دربارهی فیلم «خانهی دوست کجاست»، از یلدا ابتهاج
Telegraph
در جستوجوی خانهی دوست
عباس کیارستمی با فیلم «خانه دوست كجاست» كه عنوانش نیز همانند محتوایش، مفهوم جستجو را در برمیگیرد، كيفيتى معنايى به جهان سينما بخشيد. محتوايى انسانى كه شاید مدتها بود از صحنهی هنر و حتى زندگى، حذف شده بود. آن كيفيتى كه در جهان کودکان بهطور خودجوش جارىست،…
.
مانیا اکبری با بازی در فیلم «ده»ِ کیارستمی (محصول ۲۰۰۲) به شهرت رسید، فیلمی که بر اساس شخصیت واقعی اکبری شکل گرفته است. او که همان سال با #ده و به همراه کارگردان فیلم در بخش مسابقهی جشنوارهی فیلم کن حضور داشت، چند سال بعد مدعی شد که ایدهی این فیلم از او بوده است.
مانیا اکبری با بازی در فیلم «ده»ِ کیارستمی (محصول ۲۰۰۲) به شهرت رسید، فیلمی که بر اساس شخصیت واقعی اکبری شکل گرفته است. او که همان سال با #ده و به همراه کارگردان فیلم در بخش مسابقهی جشنوارهی فیلم کن حضور داشت، چند سال بعد مدعی شد که ایدهی این فیلم از او بوده است.
Telegraph
یادداشتی با مشارکت احمد کیارستمی
«عباس عزيز و نازنين» این شروع متن ایمیلیست از مانیا اکبری به عباس کیارستمی، همراه با عکسی که در آن اکبری از روی تخت بیمارستان (هنگامی که در حال گذراندن دورهی بازسازی سینههایش بوده) سلامی مخصوص خطاب به کیارستمی میفرستد. تاریخ ایمیل مربوط است به ژوئن ۲۰۱۶،…
.
کار ما هر روز با یک دروغ شروع میشود. وقتی فیلم میسازید، عناصر مختلفی را از جاهایی دیگر میآورید، از مکانهایی دیگر، و همهی آنها را بهعنوان هویت واحدی که در واقعیت وجود ندارد، کنار هم جمع میکنید. شما کسی را شوهر، یا پسر خطاب میکنید. پسرِ خود من دربارهی این رویکرد به من انتقاد کرد، چون در دومین فیلم، «زندگی و دیگر هیچ»، من نشان میدهم که این دو نفر ازدواج کردهاند، و در پایانِ فیلم تماشاگر را به جایی سوق میدهم که این موضوع را باور کند. در فیلم «زیر درختان زیتون» این ایده به نظرم رسید که واقعیت این است که این دو واقعا ازدواج نکردهاند و این فقط قصهی شیفتگی پسریست نسبت به دختری. در فیلمِ دیگرم قصد دارم لایهی جدیدی از واقعیت را نشان دهم و بگویم که در واقعیت، پسر آنقدرها هم شیفتهی دختر نیست. به همین خاطر پسرم به اینکه من دائم به تماشاگر دروغ میگویم و داستان را تغییر میدهم، انتقاد دارد. در فیلم بعدیام در واقع دختر است که عاشقِ پسر شده است. در نهایت پسرِ من به این نتیجه رسید که اگر ما یک دروغ را از زوایای مختلفی بررسی کنیم، میتوانیم به حقیقت برسیم. در سینما هر چیزی که میتواند اتفاق بیفتد، ممکن است حقیقت داشته باشد. لازم نیست که حتما مطابق با واقعیت باشد، لازم نیست حتما اتفاق بیفتد. در سینما با ساختن دروغهای مختلف، ممکن است به آن حقیقت بنیادین دست پیدا نکنیم، اما همیشه در مسیر یافتن حقیقت حرکت خواهیم کرد. هیچوقت نمیتوانیم به حقیقت نزدیک شویم، مگر از راه دروغ.
کار ما هر روز با یک دروغ شروع میشود. وقتی فیلم میسازید، عناصر مختلفی را از جاهایی دیگر میآورید، از مکانهایی دیگر، و همهی آنها را بهعنوان هویت واحدی که در واقعیت وجود ندارد، کنار هم جمع میکنید. شما کسی را شوهر، یا پسر خطاب میکنید. پسرِ خود من دربارهی این رویکرد به من انتقاد کرد، چون در دومین فیلم، «زندگی و دیگر هیچ»، من نشان میدهم که این دو نفر ازدواج کردهاند، و در پایانِ فیلم تماشاگر را به جایی سوق میدهم که این موضوع را باور کند. در فیلم «زیر درختان زیتون» این ایده به نظرم رسید که واقعیت این است که این دو واقعا ازدواج نکردهاند و این فقط قصهی شیفتگی پسریست نسبت به دختری. در فیلمِ دیگرم قصد دارم لایهی جدیدی از واقعیت را نشان دهم و بگویم که در واقعیت، پسر آنقدرها هم شیفتهی دختر نیست. به همین خاطر پسرم به اینکه من دائم به تماشاگر دروغ میگویم و داستان را تغییر میدهم، انتقاد دارد. در فیلم بعدیام در واقع دختر است که عاشقِ پسر شده است. در نهایت پسرِ من به این نتیجه رسید که اگر ما یک دروغ را از زوایای مختلفی بررسی کنیم، میتوانیم به حقیقت برسیم. در سینما هر چیزی که میتواند اتفاق بیفتد، ممکن است حقیقت داشته باشد. لازم نیست که حتما مطابق با واقعیت باشد، لازم نیست حتما اتفاق بیفتد. در سینما با ساختن دروغهای مختلف، ممکن است به آن حقیقت بنیادین دست پیدا نکنیم، اما همیشه در مسیر یافتن حقیقت حرکت خواهیم کرد. هیچوقت نمیتوانیم به حقیقت نزدیک شویم، مگر از راه دروغ.
Telegraph
هیچوقت نمیتوانیم به حقیقت نزدیک شویم، مگر از راه دروغ
اکرم زعتری، فیلمساز و عکاس لبنانی در سال ۱۳۷۳ یا ۱۳۷۴ و به بهانهی فیلم «زیر درختان زیتون» مصاحبهای با عباس کیارستمی انجام داده و با او دربارهی سبک فیلمسازی، نوع پرداخت شخصیتها، نگاه او به مخاطب و برداشت وی از مقولهی سنت در برابر مدرنیته صحبت کرده…
Forwarded from بهمن کیارستمی
من سفرم | پارهنامههایی از عباس کیارستمی (جلد دوم) | نشر نظر | ۸۴ صفحه | چاپ اول شهریور ۹۹
Forwarded from بهمن کیارستمی
عباس و بهرام و محبوب سلام. هنوز جواب نامهی قبلی ما رو ندادید و مجبور شدم دوباره براتون بنویسم. همانطور که ملاحظه کردید به همراه این نامه یک فرم برای عباس هست که معرف حضورتان هست. قسمت بالای این فرم را که نوشته شده بود APPLICATION FOR PERMANENT RESIDENCE خط زدهاند و نوشتهاند FOR INFORMATION ONLY که علت آن را نمیدانم. بههرحال باید تمام قسمتهایش پر شود تا دچار تاخیر نشود. امروز که این نامه را مینویسم JUNE 22 است و چهارپنج روزی از تلفنی که صحبت کردیم میگذره. نمیدونم که عباس هنوز در چکه یا هنوز نهچکیده. بههرحال من منتظر هستم تا شاید از چک یه سری به ما بزنه، که البته راهش نزدیکتر از ایران نیست ولی با وجودیکه کشور کمونیستی است راحتتر میتونه ازش بیاد بیرون. بگذریم این فرم رو که پرکردید فورا آن را برای ما پست سفارشی کنید تا قبل از بیستم جولای به دست من برسد. یادتان باشد که اول یک کپی هم از رویش بگیرید و برای پروین پر کنید.
روی پاکت این نامه، که عمو مصطفی از ریچموند کانادا آن را فرستاده، مُهِر سال ۱۹۸۱خورده. همان سالها عموهایم به کانادا مهاجرت کردند، مادرم مقیم فرانسه شد و پدرم چند ماه رفت پراگ و بعد برگشت تهران. نمیدانم او که بیرون از ایران بیشتر از دو هفته دوام نمیآورد، در پراگ چه یافته بود که میتوانست ماهها آنجا بماند؛ ارادت به مارکس در پراگ بندش میکرد یا رفاقت با کاخیِ کاردار و دواییِ نویسنده. وقتی که اولین بار در سال ۱۳۴۹ به پراگ رفت، یک ماه گموگور شد و همه را، از جمله همسرش، بیخبر گذاشت. مرتضی کاخی که آن زمان دبیر اول سفارت ایران در چکسلواکی بوده مسئول پیدا کردن و بازگرداندنش به ایران میشود و، وقتی پیدایش میکند، او رغبتی به بازگشت ندارد و تا شب تولد اولین پسرش در پراگ میماند. چهارده سال بعد، شبی که سؤالی بیجواب بیخوابش کرده، نامهای به پرویز دوایی نوشته و از او پرسیده چقدر میشود کوچه پسکوچههای پراگ را گشت و به خیابانهای تهران فکر کرد و پرسیده چرا پرویز، بچهی دبش تهران، ترک وطن کرده؟ سؤالی که انگار پرسیدنش در پراگ ناممکن بوده. در نامهی دیگری، آنچه را گفتنش به پروین دشوار بوده اینطور نوشته: «من به این علت نوشتم چیزی را که سخت مرا ناراحت میکرد که نمیتوانستم بگویم. بعضی چیزها مطرح کردنش یا گفتنش خیلی سخت است ولی بهناچار مینویسم.» هرچه را برای پرویز مینوشته روانهی پراگ میکرده اما به نظر میرسد ترجیح داده بیشتر نامههایی را که برای پروین نوشته پیش خودش نگه دارد.
قدیمیترین نامهای را که پیدا کردم نهم دی ۱۳۴۹ از پراگ به مادرش نوشته و، بیآن که بگوید یک ماه پیش از تولد پسرش در آن شهر یخزده چه میکند، از شگفتیهای خیالی شهری میگوید که ساعتی چنان عظیم دارد که صدای زنگش تا مراکش میرود و صبحها ویلهلم اول، پادشاه مغرب، با صدای آن از خواب بیدار میشود. اما نامههایی که از مسکو و پراگ و پاریس و کن برای پروین نوشته، سفرنامههایی از سرزمینهای خیالی نیستند؛ یا رنجنامهاند یا خبرنامه. در آنهایی که فرستاده از خودش خبر داده و در نامههایی که پیش خودش نگه داشته از غم فراق نوشته و احوالش را شرح داده، انگار که برای دو پروین مختلف مینوشته. به پروین واقعی تاریخ ورود و خروجش را گزارش میداده و به پروین خیالی از هیجان و اضطراب پیش از نمایش فیلمش مینوشته و برایش خوابهایی را که در اتاق هتلهای ارزان میدیده تعریف میکرده. از سفر که برمیگردد پروینِ خیالی دیگر نیست و پروینِ واقعی نشسته روبهرویش و دارد برایش جلیقه میبافد. «خواهش میکنم جلیقهای را که قرار بود برای من بافته شود نباف و اگر دلت خواست ببافی مطلقاً جلوی چشم من نگذار که این سخت مرا اذیت میکند و چون مطمئنم تو چنین قصدی نداری ما را از نوبت بینوبت خارج کن.»
پنجاه ساله که میشود به این نتیجه میرسد که عشق تباهیست و در آخرین نامهاش به پروین آرامش را از دوست داشتن و دوست داشته شدن مهمتر میداند. عباس و پروینِ آخرین نامه را، که دوستی را جایگزین عشق کرده بودند، میشناختم و از وقتی خودم آدمیزاد شدم یکی آقای عزیز بود و آن یکی دوست گرامی. پراگی هم که خودم دیدم شباهتی به پراگ رمزآلود کافکا و کوندرا و کیارستمی نداشت و پر از توریست بود. پس پراگ را با همان ساعت کوکی عظیم تصور میکنم که چهارهزار نفر به کوک پشتش آویزان میشوند تا یک ذره بگردد و پروین را همان زنی میبینم که عباس نامههای پستنشده را برایش نوشته.
روی پاکت این نامه، که عمو مصطفی از ریچموند کانادا آن را فرستاده، مُهِر سال ۱۹۸۱خورده. همان سالها عموهایم به کانادا مهاجرت کردند، مادرم مقیم فرانسه شد و پدرم چند ماه رفت پراگ و بعد برگشت تهران. نمیدانم او که بیرون از ایران بیشتر از دو هفته دوام نمیآورد، در پراگ چه یافته بود که میتوانست ماهها آنجا بماند؛ ارادت به مارکس در پراگ بندش میکرد یا رفاقت با کاخیِ کاردار و دواییِ نویسنده. وقتی که اولین بار در سال ۱۳۴۹ به پراگ رفت، یک ماه گموگور شد و همه را، از جمله همسرش، بیخبر گذاشت. مرتضی کاخی که آن زمان دبیر اول سفارت ایران در چکسلواکی بوده مسئول پیدا کردن و بازگرداندنش به ایران میشود و، وقتی پیدایش میکند، او رغبتی به بازگشت ندارد و تا شب تولد اولین پسرش در پراگ میماند. چهارده سال بعد، شبی که سؤالی بیجواب بیخوابش کرده، نامهای به پرویز دوایی نوشته و از او پرسیده چقدر میشود کوچه پسکوچههای پراگ را گشت و به خیابانهای تهران فکر کرد و پرسیده چرا پرویز، بچهی دبش تهران، ترک وطن کرده؟ سؤالی که انگار پرسیدنش در پراگ ناممکن بوده. در نامهی دیگری، آنچه را گفتنش به پروین دشوار بوده اینطور نوشته: «من به این علت نوشتم چیزی را که سخت مرا ناراحت میکرد که نمیتوانستم بگویم. بعضی چیزها مطرح کردنش یا گفتنش خیلی سخت است ولی بهناچار مینویسم.» هرچه را برای پرویز مینوشته روانهی پراگ میکرده اما به نظر میرسد ترجیح داده بیشتر نامههایی را که برای پروین نوشته پیش خودش نگه دارد.
قدیمیترین نامهای را که پیدا کردم نهم دی ۱۳۴۹ از پراگ به مادرش نوشته و، بیآن که بگوید یک ماه پیش از تولد پسرش در آن شهر یخزده چه میکند، از شگفتیهای خیالی شهری میگوید که ساعتی چنان عظیم دارد که صدای زنگش تا مراکش میرود و صبحها ویلهلم اول، پادشاه مغرب، با صدای آن از خواب بیدار میشود. اما نامههایی که از مسکو و پراگ و پاریس و کن برای پروین نوشته، سفرنامههایی از سرزمینهای خیالی نیستند؛ یا رنجنامهاند یا خبرنامه. در آنهایی که فرستاده از خودش خبر داده و در نامههایی که پیش خودش نگه داشته از غم فراق نوشته و احوالش را شرح داده، انگار که برای دو پروین مختلف مینوشته. به پروین واقعی تاریخ ورود و خروجش را گزارش میداده و به پروین خیالی از هیجان و اضطراب پیش از نمایش فیلمش مینوشته و برایش خوابهایی را که در اتاق هتلهای ارزان میدیده تعریف میکرده. از سفر که برمیگردد پروینِ خیالی دیگر نیست و پروینِ واقعی نشسته روبهرویش و دارد برایش جلیقه میبافد. «خواهش میکنم جلیقهای را که قرار بود برای من بافته شود نباف و اگر دلت خواست ببافی مطلقاً جلوی چشم من نگذار که این سخت مرا اذیت میکند و چون مطمئنم تو چنین قصدی نداری ما را از نوبت بینوبت خارج کن.»
پنجاه ساله که میشود به این نتیجه میرسد که عشق تباهیست و در آخرین نامهاش به پروین آرامش را از دوست داشتن و دوست داشته شدن مهمتر میداند. عباس و پروینِ آخرین نامه را، که دوستی را جایگزین عشق کرده بودند، میشناختم و از وقتی خودم آدمیزاد شدم یکی آقای عزیز بود و آن یکی دوست گرامی. پراگی هم که خودم دیدم شباهتی به پراگ رمزآلود کافکا و کوندرا و کیارستمی نداشت و پر از توریست بود. پس پراگ را با همان ساعت کوکی عظیم تصور میکنم که چهارهزار نفر به کوک پشتش آویزان میشوند تا یک ذره بگردد و پروین را همان زنی میبینم که عباس نامههای پستنشده را برایش نوشته.
KiarostamiAbbas
امیدوار بودیم تا هشتادمین تولد به زیور طبع آراسته شه که ارشاد اصلاحیه داد و کار به تاخیر افتاد، تا این که هفتهی پیش آقای بهمنپور مدیر نشر نظر پیام داد: "نمیرسد، اما برای روزی كه از اين خانه رفت آن را خواهيم داشت." روزی که از این خانه رفت سوم تیر بود و…
.
جلد دوم «پارهنامههایی از عباس کیارستمی» به همت بهمن کیارستمی و توسط نشر نظر منتشر شد.
عنوان این کتاب هست: من سفرم
جلد دوم «پارهنامههایی از عباس کیارستمی» به همت بهمن کیارستمی و توسط نشر نظر منتشر شد.
عنوان این کتاب هست: من سفرم
Telegram
KiarostamiAbbas
من سفرم | پارهنامههایی از عباس کیارستمی (جلد دوم) | نشر نظر | ۸۴ صفحه | چاپ اول شهریور ۹۹