#فیلم اول: نان و کوچه _ ۱۳۴۹
فیلم کوتاه «نان و کوچه»، اولین فیلم کارنامهی سینمایی عباس کیارستمیست. نان و کوچه همچنین نخستین محصول سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهشمار میرود.
برای بررسی چگونگی ساخت این فیلم، کمی به عقبتر برمیگردیم، به جایی که کیارستمی جوان با ورود به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، نقاشی میخواند و برای امرار معاش به کارهای گرافیکی میپردازد و بعد به ساخت فیلمهای کوتاه تبلیغاتی روی میآورد. کیارستمی سپس جذب کانون پرورش فکری میشود. او نان و کوچه را در سال ۱۳۴۹ یک سال پس از پیوستن به کانون میسازد، بر اساس طرحی از برادرش، تقی (بهرام) کیارستمی که آن را از روی یک ماجرای واقعی نوشته بود. فیلم به پسربچهای میپردازد که از خرید نان برمیگردد و سگی در کوچهای مانع عبورش میشود. کیارستمی تازهکار اما، با اصول سینما و فیلمسازی آشنایی چندانی نداشته، او حتی دستیار هیچ فیلمساز دیگری هم نبوده. همین موضوع باعث میشود که او برای پیدا کردن لوکیشن مورد نظر و همچنین سر فیلمبرداری با فیلمبردارش، مهرداد فخیمی دچار مشکل شود، چرا که کیارستمی مصمم بود کوچهپسکوچههای بههمپیوستهای بیابد تا در پلانهای طولانی، پسرک و به دنبالش سگ از آنها بگذرند. روزهای متوالی طول میکشد تا حوالی امامزاده صالح شمیران، لوکیشن را مییابند. چهل روز هم برای گرفتن یک پلان که قرار بوده در آن سگ پس از ورود پسربچه به خانهاش، وقتی که در پشت سر پسربچه بسته میشود، پشت در بخوابد، صبر میکنند، به دلیل اینکه آنها کنترلی روی سگ نداشتند، سگ این کار را انجام نمیداده و کیارستمی میخواسته همهی اینها را همانطور که در واقعیت اتفاق میافتد در یک پلان بگیرد. فخیمی بارها به کیارستمی تذکر میدهد که سینما این نیست و به این صورت فیلم نمیسازند و آموختهها و اندوختههایش را برای کیارستمی توضیح میدهد که در سینما چیزی به اسم «کات» وجود دارد و آنها میتوانند نمای مورد نظر را در دو پلان بگیرند؛ یکی وقتی بچه وارد خانه میشود و دیگری موقعی که سگ پشت در خانه خوابیده، کیارستمی زیر بار نمیرود. تا اینکه فخیمی از کوره درمیرود و میگوید: «برو از اعلیحضرت نامه بیاور که به سگ دستور بدهد کاری که میخواهی انجام بدهد.» اما کیارستمی اصرار میورزد که بیننده باید این صحنه را بدون کات ببیند تا از آن تاثیر بپذیرد و خود او قبل از همه باید آن صحنهای را که فیلمبرداری شده باور کند.
همین نابلدی و موضوعی که موجب جروبحث کیارستمی و فخیمی میشود، زمینهساز روش کار و سینمای کیارستمی میشود، روشی که بهتدریج، به شکل دادن و تقویت آن میکوشد. از همه مهمتر اینکه کیارستمی در جریان ساخت این فیلم یاد میگیرد که چگونه با نابازیگران کار کند و از آنها بازی بگیرد، آموزهای که در فیلمهای بعدیش به کار میبندد و به یکی از مشخصههای اصلی آثارش تبدیل میشود.
کیارستمی هرچند که در زمان ساخت نان و کوچه از تکنیک و الفبای سینما بیاطلاع یا کماطلاع بوده، اما موفق میشود بهطور حسی بافت تصاویر فیلمش را با موضوع آن هماهنگ درآورد.
فیلم در آبان همان سال در پنجمین فستیوال بینالمللی فیلمهای کودکان نمایش داده میشود و با اقبال عمومی مخاطبان و منتقدان مواجه میگردد و از سوی هیئت داوران بخش بینالملل جشنواره نیز مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرد.
نان و کوچه نقش مهمی در مدیریت و سیاستگذاری کانون و شکل دادن فیلمهای مدل کانونی داشت. شخصیت اصلی فیلم با وجود اینکه تنهاست و هیچ ابزاری برای مواجهه با خطر ندارد، اما دارای ارادهای است که او را بهپیش میبرد. در برخی از فیلمهای بعدی، بهویژه در «خانهی دوست کجاست»، کیارستمی، به اشکال مختلف به دنیای نان و کوچه بازمیگردد. قهرمان جوان این فیلمها در دنیای بزرگسالانی که سرگرم مشکلات و گرفتاریهای خود بوده و فرصتی برای پرداختن به دغدغههای کودکانهی آنها را ندارند، دشواری تنهایی را تجربه میکنند.
فیلم کوتاه «نان و کوچه»، اولین فیلم کارنامهی سینمایی عباس کیارستمیست. نان و کوچه همچنین نخستین محصول سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهشمار میرود.
برای بررسی چگونگی ساخت این فیلم، کمی به عقبتر برمیگردیم، به جایی که کیارستمی جوان با ورود به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، نقاشی میخواند و برای امرار معاش به کارهای گرافیکی میپردازد و بعد به ساخت فیلمهای کوتاه تبلیغاتی روی میآورد. کیارستمی سپس جذب کانون پرورش فکری میشود. او نان و کوچه را در سال ۱۳۴۹ یک سال پس از پیوستن به کانون میسازد، بر اساس طرحی از برادرش، تقی (بهرام) کیارستمی که آن را از روی یک ماجرای واقعی نوشته بود. فیلم به پسربچهای میپردازد که از خرید نان برمیگردد و سگی در کوچهای مانع عبورش میشود. کیارستمی تازهکار اما، با اصول سینما و فیلمسازی آشنایی چندانی نداشته، او حتی دستیار هیچ فیلمساز دیگری هم نبوده. همین موضوع باعث میشود که او برای پیدا کردن لوکیشن مورد نظر و همچنین سر فیلمبرداری با فیلمبردارش، مهرداد فخیمی دچار مشکل شود، چرا که کیارستمی مصمم بود کوچهپسکوچههای بههمپیوستهای بیابد تا در پلانهای طولانی، پسرک و به دنبالش سگ از آنها بگذرند. روزهای متوالی طول میکشد تا حوالی امامزاده صالح شمیران، لوکیشن را مییابند. چهل روز هم برای گرفتن یک پلان که قرار بوده در آن سگ پس از ورود پسربچه به خانهاش، وقتی که در پشت سر پسربچه بسته میشود، پشت در بخوابد، صبر میکنند، به دلیل اینکه آنها کنترلی روی سگ نداشتند، سگ این کار را انجام نمیداده و کیارستمی میخواسته همهی اینها را همانطور که در واقعیت اتفاق میافتد در یک پلان بگیرد. فخیمی بارها به کیارستمی تذکر میدهد که سینما این نیست و به این صورت فیلم نمیسازند و آموختهها و اندوختههایش را برای کیارستمی توضیح میدهد که در سینما چیزی به اسم «کات» وجود دارد و آنها میتوانند نمای مورد نظر را در دو پلان بگیرند؛ یکی وقتی بچه وارد خانه میشود و دیگری موقعی که سگ پشت در خانه خوابیده، کیارستمی زیر بار نمیرود. تا اینکه فخیمی از کوره درمیرود و میگوید: «برو از اعلیحضرت نامه بیاور که به سگ دستور بدهد کاری که میخواهی انجام بدهد.» اما کیارستمی اصرار میورزد که بیننده باید این صحنه را بدون کات ببیند تا از آن تاثیر بپذیرد و خود او قبل از همه باید آن صحنهای را که فیلمبرداری شده باور کند.
همین نابلدی و موضوعی که موجب جروبحث کیارستمی و فخیمی میشود، زمینهساز روش کار و سینمای کیارستمی میشود، روشی که بهتدریج، به شکل دادن و تقویت آن میکوشد. از همه مهمتر اینکه کیارستمی در جریان ساخت این فیلم یاد میگیرد که چگونه با نابازیگران کار کند و از آنها بازی بگیرد، آموزهای که در فیلمهای بعدیش به کار میبندد و به یکی از مشخصههای اصلی آثارش تبدیل میشود.
کیارستمی هرچند که در زمان ساخت نان و کوچه از تکنیک و الفبای سینما بیاطلاع یا کماطلاع بوده، اما موفق میشود بهطور حسی بافت تصاویر فیلمش را با موضوع آن هماهنگ درآورد.
فیلم در آبان همان سال در پنجمین فستیوال بینالمللی فیلمهای کودکان نمایش داده میشود و با اقبال عمومی مخاطبان و منتقدان مواجه میگردد و از سوی هیئت داوران بخش بینالملل جشنواره نیز مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرد.
نان و کوچه نقش مهمی در مدیریت و سیاستگذاری کانون و شکل دادن فیلمهای مدل کانونی داشت. شخصیت اصلی فیلم با وجود اینکه تنهاست و هیچ ابزاری برای مواجهه با خطر ندارد، اما دارای ارادهای است که او را بهپیش میبرد. در برخی از فیلمهای بعدی، بهویژه در «خانهی دوست کجاست»، کیارستمی، به اشکال مختلف به دنیای نان و کوچه بازمیگردد. قهرمان جوان این فیلمها در دنیای بزرگسالانی که سرگرم مشکلات و گرفتاریهای خود بوده و فرصتی برای پرداختن به دغدغههای کودکانهی آنها را ندارند، دشواری تنهایی را تجربه میکنند.
#فیلم دوم: زنگ تفریح _ سال ۱۳۵۱
کیارستمی فیلم دومش، «زنگ تفریح»، را در سال ۱۳۵۱ و باز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. فیلم کوتاهی که بهنوعی با فیلم اولش (نان و کوچه) همراستاست. آشکار است که او در فاصلهی دوسالهی مابین فیلم اول و فیلم دوم، کوشیده تا پارهای از ضعفهای تکنیکی و کاستیهای کار خود را برطرف سازد و بیان بصری جدیدتری را تجربه کند.
زنگ تفریح ماجرای پسربچهای را روایت میکند که بهخاطر شکستن پنجره در مدرسه تنبیه میشود و در مسیر بازگشت به خانه با بچههایی که در کوچه فوتبال بازی میکنند، درگیر میشود و چون سنش کمتر از آنهاست، فرار را بر قرار ترجیح میدهد و همین موضوع باعث میشود تا از مسیر همیشگیاش خارج شود و مسیری جدید را تجربه کند.
اَلن برگالا، منتقد و کارگردان فرانسوی معتقد است که اساسا دو فیلم اول کیارستمی دارای ساختار یکسانی هستند؛ کودکی از طریق مسیری آشنا از جایی به جای دیگر میرود، در مسیر، مانعی (یک سگ، یک مسابقهی فوتبال) او را متوقف میکند، اما او در نهایت میتواند آن مانع را پشت سر بگذارد.
بر خلاف فیلم نخست، از #زنگ_تفریح استقبال چندانی نشد. کیارستمی در این باره میگوید: «اگر تماشاچی از فیلم زنگ تفریح استقبال نکرد، به این دلیل بود که فیلم قصهای نداشت. بعضیها میگفتند فیلم هدف ندارد، در صورتیکه بهنظر من فقط میتوانیم بگوییم که فیلم نتیجهگیری ندارد و تماشاچی که عادت کرده همواره با پایان فیلم به نتیجه برسد، نرسید و خوشش نیامد. فکر کرد کلاه سرش گذاشتهاند. پانزده دقیقه فیلم به او نمایش داده بودند، بدون اینکه پایانی داشته باشد.»
کیارستمی دربارهی پایان فیلم توضیح میدهد که داستان اصلی فیلم حکایت پسربچهای بود که میخواهد یک توپِ بازی داشته باشد و به محلهای در بالای شهر میرود و از پشت نردههای یک خانهی اعیانی با یک پسرک آمریکایی، که مشغول بازیست، آشنا میشود و آنقدر منتظر میماند تا توپ او به این سوی نردهها میافتد و با برداشتن توپ پا به فرار میگذارد. کیارستمی مقدمات فیلمبرداری این فصل را مهیا میکند، اما سر بزنگاه درمییابد که این نوع نگاه «قلابی» است و کاری نیست که از پسرک فیلم او سر بزند. «این از اشتباهآمیزترین فیلمنامههایی است که تا به حال کار کردهام. بنابراین فیلم را نصفهکاره قطع کردم و این پایانی را که حالا هست گذاشتم. در حقیقت فیلم به پایانش نمیرسد.» کیارستمی توضیح میدهد که «در اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه، بهطور معمول، میبایستی فیلم پیام سیاسی میداشت و این اصلا در فطرت من نبود.» بنابراین از «سیاسی کردن» موضوع زنگ تفریح پرهیز میکند. به همین دلیل زنگ تفریح، ناخواسته، به فیلمی «ضد قصه» تبدیل میشود که مورد نکوهش منتقدان قرار میگیرد.
زنگ تفریح در کارنامهی کیارستمی فیلم مهمی است و از نظر او «راه بسیار خوبی در سینماست» که بهتدریج در فیلمهای بعدیاش با افتوخیز ادامه پیدا میکند.
کیارستمی فیلم دومش، «زنگ تفریح»، را در سال ۱۳۵۱ و باز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. فیلم کوتاهی که بهنوعی با فیلم اولش (نان و کوچه) همراستاست. آشکار است که او در فاصلهی دوسالهی مابین فیلم اول و فیلم دوم، کوشیده تا پارهای از ضعفهای تکنیکی و کاستیهای کار خود را برطرف سازد و بیان بصری جدیدتری را تجربه کند.
زنگ تفریح ماجرای پسربچهای را روایت میکند که بهخاطر شکستن پنجره در مدرسه تنبیه میشود و در مسیر بازگشت به خانه با بچههایی که در کوچه فوتبال بازی میکنند، درگیر میشود و چون سنش کمتر از آنهاست، فرار را بر قرار ترجیح میدهد و همین موضوع باعث میشود تا از مسیر همیشگیاش خارج شود و مسیری جدید را تجربه کند.
اَلن برگالا، منتقد و کارگردان فرانسوی معتقد است که اساسا دو فیلم اول کیارستمی دارای ساختار یکسانی هستند؛ کودکی از طریق مسیری آشنا از جایی به جای دیگر میرود، در مسیر، مانعی (یک سگ، یک مسابقهی فوتبال) او را متوقف میکند، اما او در نهایت میتواند آن مانع را پشت سر بگذارد.
بر خلاف فیلم نخست، از #زنگ_تفریح استقبال چندانی نشد. کیارستمی در این باره میگوید: «اگر تماشاچی از فیلم زنگ تفریح استقبال نکرد، به این دلیل بود که فیلم قصهای نداشت. بعضیها میگفتند فیلم هدف ندارد، در صورتیکه بهنظر من فقط میتوانیم بگوییم که فیلم نتیجهگیری ندارد و تماشاچی که عادت کرده همواره با پایان فیلم به نتیجه برسد، نرسید و خوشش نیامد. فکر کرد کلاه سرش گذاشتهاند. پانزده دقیقه فیلم به او نمایش داده بودند، بدون اینکه پایانی داشته باشد.»
کیارستمی دربارهی پایان فیلم توضیح میدهد که داستان اصلی فیلم حکایت پسربچهای بود که میخواهد یک توپِ بازی داشته باشد و به محلهای در بالای شهر میرود و از پشت نردههای یک خانهی اعیانی با یک پسرک آمریکایی، که مشغول بازیست، آشنا میشود و آنقدر منتظر میماند تا توپ او به این سوی نردهها میافتد و با برداشتن توپ پا به فرار میگذارد. کیارستمی مقدمات فیلمبرداری این فصل را مهیا میکند، اما سر بزنگاه درمییابد که این نوع نگاه «قلابی» است و کاری نیست که از پسرک فیلم او سر بزند. «این از اشتباهآمیزترین فیلمنامههایی است که تا به حال کار کردهام. بنابراین فیلم را نصفهکاره قطع کردم و این پایانی را که حالا هست گذاشتم. در حقیقت فیلم به پایانش نمیرسد.» کیارستمی توضیح میدهد که «در اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه، بهطور معمول، میبایستی فیلم پیام سیاسی میداشت و این اصلا در فطرت من نبود.» بنابراین از «سیاسی کردن» موضوع زنگ تفریح پرهیز میکند. به همین دلیل زنگ تفریح، ناخواسته، به فیلمی «ضد قصه» تبدیل میشود که مورد نکوهش منتقدان قرار میگیرد.
زنگ تفریح در کارنامهی کیارستمی فیلم مهمی است و از نظر او «راه بسیار خوبی در سینماست» که بهتدریج در فیلمهای بعدیاش با افتوخیز ادامه پیدا میکند.
#فیلم سوم: تجربه _ سال ۱۳۵۲
کیارستمی در سال ۱۳۵۲ در حالیکه دو فیلم کوتاه ساخته بود و همچنان در کانون پرورش فکری کودکان و نوچوانان کار میکرد، فیلم نیمهبلند «تجربه» را ساخت. در اینجا باید در نظر داشت که «زنگ تفریح» (فیلم دوم کیارستمی) بهخاطر قالب جسورانهاش، بهشدت مورد انتقاد منتقدان قرار گرفته و این امر خود به تنهایی میتواند اعتمادبهنفس کیارستمی تازهکار را تضعیف کند. خودش وضعیت را اینگونه توضیح میدهد: شاید باور نکنید، اما فیلم ایدهآل من، فیلم دومم، زنگ تفریح است. این فیلم مانند «طعم گیلاس» است از لحاظ فرم، جسارت، اجتناب از داستانگویی و پایان نامتعارف. اما واکنش منتقدان در آن زمان چنان شدید و تلخ بود که مرا بهسوی بازنویسی یک داستان و ساخت فیلم تجربه، که یک ملودرام عشقی بود هدایت کرد. منتقدان نوشته بودند که من بودجهی دولتی را هدر میدهم و لذا خواستار قطع همکاری کانون با من شده بودند.
#تجربه حکایت نوجوان فقیر و یتیمیست که در یک استودیوی عکاسی کار میکند و زندگی ملالتباری را میگذراند. او که دورهی بحران بلوغ را تجربه میکند، عاشق دختری بزرگتر و از طبقهی بالاتر از خود میشود. تجربه بر اساس داستان کوتاهی از امیر نادری ساخته شده، نادری که از دوستان نزدیک کیارستمی بود، داستان تجربه را بر اساس تجربیات واقعی زندگی خودش نوشت و به کیارستمی داد و درست در همان زمان برای ساخت فیلم دیگری که به او پیشنهاد شده بود (تنگسیر، ۱۳۵۲) راهی بوشهر شد. به همین خاطر کیارستمی، در غیاب نادری، تجربه را با آزادی کامل و با معیارهای خودش ساخت، هرچند که نهایت تلاشش را کرده تا به رئالیسم مورد نظر نادری دست یابد. تجربه در دنیایی دور از ملودرام و با استفاده از یک سلسله زمانهای مرده ساخته شده، که همانند ابزارهایی به فیلم معنا میدهند. تجربه نخستین فیلم کیارستمیست که آدمها در آن به حرف میآیند، البته بهاختصار و بهضرورت. تجربه از مولفهی روایتگرایانهی قویتری نسبت به دو فیلم قبلی کیارستمی برخوردار است. فیلم اما از نظر سبکی شباهت چندانی به کارهای دیگر کیارستمی ندارد. در تجربه بیشتر با سینمایی از نوع سینمای اجتماعی یا خیابانی اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه روبهرو هستیم. بهخصوص صحنههای ولگردی نوجوان فیلم در خیابان و جلوی سینماها به فضای سینمای خیابانی آن دوره و قهرمانان ناکامش شباهت دارد. ناکامی جنسی قهرمان فیلم که بیارتباط به موقعیت طبقاتی او نیست، نیز از تمهای رایج آن سینماست که نمونهی شاخص آن فیلم «زیر پوست شب» (فریدون گُله، ۱۳۵۳) است. از نظر تصویری نیز فیلمبرداری علیرضا زریندست با سایهروشنهای تند در فضاهای داخلی و حرکات دوربین دشوار و فراوان، فیلم را از سادگی و واقعیتنمایی تصاویر فیلمهای کیارستمی دور میکند. وقتی در مجموعهی کارهای کیارستمی به فیلم تجربه نگاه میکنیم بیشتر از این نظر جالب است که نشاندهندهی شکلنگرفتگی سبک کیارستمی و دغدغههای ذهنی اوست. او را بیشتر آدمی متاثر از و همراه جو اجتماعی غالب میبینیم، تا هنرمندی با دیدگاه منحصربهفرد و با سبک قابل شناسایی.
کیارستمی در سال ۱۳۵۲ در حالیکه دو فیلم کوتاه ساخته بود و همچنان در کانون پرورش فکری کودکان و نوچوانان کار میکرد، فیلم نیمهبلند «تجربه» را ساخت. در اینجا باید در نظر داشت که «زنگ تفریح» (فیلم دوم کیارستمی) بهخاطر قالب جسورانهاش، بهشدت مورد انتقاد منتقدان قرار گرفته و این امر خود به تنهایی میتواند اعتمادبهنفس کیارستمی تازهکار را تضعیف کند. خودش وضعیت را اینگونه توضیح میدهد: شاید باور نکنید، اما فیلم ایدهآل من، فیلم دومم، زنگ تفریح است. این فیلم مانند «طعم گیلاس» است از لحاظ فرم، جسارت، اجتناب از داستانگویی و پایان نامتعارف. اما واکنش منتقدان در آن زمان چنان شدید و تلخ بود که مرا بهسوی بازنویسی یک داستان و ساخت فیلم تجربه، که یک ملودرام عشقی بود هدایت کرد. منتقدان نوشته بودند که من بودجهی دولتی را هدر میدهم و لذا خواستار قطع همکاری کانون با من شده بودند.
#تجربه حکایت نوجوان فقیر و یتیمیست که در یک استودیوی عکاسی کار میکند و زندگی ملالتباری را میگذراند. او که دورهی بحران بلوغ را تجربه میکند، عاشق دختری بزرگتر و از طبقهی بالاتر از خود میشود. تجربه بر اساس داستان کوتاهی از امیر نادری ساخته شده، نادری که از دوستان نزدیک کیارستمی بود، داستان تجربه را بر اساس تجربیات واقعی زندگی خودش نوشت و به کیارستمی داد و درست در همان زمان برای ساخت فیلم دیگری که به او پیشنهاد شده بود (تنگسیر، ۱۳۵۲) راهی بوشهر شد. به همین خاطر کیارستمی، در غیاب نادری، تجربه را با آزادی کامل و با معیارهای خودش ساخت، هرچند که نهایت تلاشش را کرده تا به رئالیسم مورد نظر نادری دست یابد. تجربه در دنیایی دور از ملودرام و با استفاده از یک سلسله زمانهای مرده ساخته شده، که همانند ابزارهایی به فیلم معنا میدهند. تجربه نخستین فیلم کیارستمیست که آدمها در آن به حرف میآیند، البته بهاختصار و بهضرورت. تجربه از مولفهی روایتگرایانهی قویتری نسبت به دو فیلم قبلی کیارستمی برخوردار است. فیلم اما از نظر سبکی شباهت چندانی به کارهای دیگر کیارستمی ندارد. در تجربه بیشتر با سینمایی از نوع سینمای اجتماعی یا خیابانی اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه روبهرو هستیم. بهخصوص صحنههای ولگردی نوجوان فیلم در خیابان و جلوی سینماها به فضای سینمای خیابانی آن دوره و قهرمانان ناکامش شباهت دارد. ناکامی جنسی قهرمان فیلم که بیارتباط به موقعیت طبقاتی او نیست، نیز از تمهای رایج آن سینماست که نمونهی شاخص آن فیلم «زیر پوست شب» (فریدون گُله، ۱۳۵۳) است. از نظر تصویری نیز فیلمبرداری علیرضا زریندست با سایهروشنهای تند در فضاهای داخلی و حرکات دوربین دشوار و فراوان، فیلم را از سادگی و واقعیتنمایی تصاویر فیلمهای کیارستمی دور میکند. وقتی در مجموعهی کارهای کیارستمی به فیلم تجربه نگاه میکنیم بیشتر از این نظر جالب است که نشاندهندهی شکلنگرفتگی سبک کیارستمی و دغدغههای ذهنی اوست. او را بیشتر آدمی متاثر از و همراه جو اجتماعی غالب میبینیم، تا هنرمندی با دیدگاه منحصربهفرد و با سبک قابل شناسایی.
#فیلم چهارم: مسافر _ سال ۱۳۵۳
«مسافر» دومین فیلم نیمهبلند عباس کیارستمیست، محصول ۱۳۵۳. مسافر از جایگاه مهمی در کارنامهی کیارستمی برخوردار است. این فیلم نخستین فیلم اوست که فارغ از اینکه سازندهاش چه فیلمهای دیگری ساخته، سرپاست و همچنان بهعنوان اثری فوقالعاده تماشاگرانش را تحت تاثیر قرار میدهد.
کیارستمی در مسافر همچون فیلم دومش، «زنگ تفریح» به سراغ فوتبال (بهعنوان میل و اشتیاق پرشور بشری) میرود و بهطور نامحسوستری اما بسیار مهم در «زندگی و دیگر هیچ» به آن بازمیگردد.
کیارستمی فیلمنامهی #مسافر را بر اساس طرح یکی از دوستانش، حسن رفیعی مینویسد. مسافر، همچون فیلمهای قبلی کیارستمی، داستان یک پسربچه را به تصویر میکشد. پسربچه حاضر است تا برای تحقق رویایش دست به هر کاری بزند. قاسم، پسربچهی «عشق فوتبال» ملایریست که برای تامین هزینهی سفر به تهران و دیدن مسابقهی تیم محبوبش از نزدیک، متوصل به دزدی و دوزوکلک میشود.
مهمترین نقطهی قوت فیلم، انسجام احساسی و محتوایی آن است. روایت فیلم ساده است و از اولین صحنهها، مستقیما ما را به سوی هدف نهایی میبرد؛ تعریف هدف، موانع و تلاش ستایشبرانگیز قهرمان برای غلبه بر موانع. مسافر فیلم گرمی است چون در میان فیلمهای کیارستمی از نظر همراه کردن بیننده با قهرمان اصلی یگانه است (البته تا حدودی به غیر از خانه دوست کجاست) این کار در سطح روایت چنین انجام میشود که بیننده از اول تا آخر فیلم، همراه قاسم است و همراه او مسیر غلبه بر موانع را طی میکند.
کیارستمی وقتی برای پیدا کردن بازیگر نقش پسربچه به ملایر میرود، تماس با مردم در شهرستانی کوچک او را با واقعیت زندگی نوجوانی همچون قاسم جولایی، پسربچهی اصلی فیلم، آشنا میسازد. در داستان کوتاهِ حسن رفیعی، پسربچه برای تامین پول سفرش به تهران، قلک خود را میشکست و سفر آغاز میشد. اما کیارستمی میگوید: «وقتی از نزدیک با زندگی آدمهای قصه آشنا شدم، دیدم که این نمیتواند کار درستی باشد»، زیرا در آن شهرستان کوچک نه قلکی وجود دارد و نه امکان به دست آوردن پول از داخل خانه؛ «به دست آوردن این پول در شرایطی که من دیدم، واقعا دشوار بود».
بهزعم برخی منتقدان، مسافر هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای کیارستمی است، فیلمی که مورد علاقهی خود کیارستمی نیز بود. پس از درخشش در جشنوارهی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران، این فیلم نمایش محدودی در برخی جشنوارههای تخصصی، مانند جشنوارهی فیلم کودکان خیخون در اسپانیا داشت (جایی که اصلا مورد توجه واقع نشد). با توجه به اینکه در آن زمان، فیلمهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فقط در موسسات آموزشی و فرهنگی دیده میشدند و نمایش عمومی نداشتند، جای تعجب نیست که حتی در ایران، فقط تعداد محدودی متوجه کارهای نخست کیارستمی شدند. یکی از این افراد، منتقدی به نام جمشید اکرمی بود. هنگامی که مسافر برای اولین بار نمایش داده شد، اکرمی تقریبا تنها کسی بود که آن را ستایش کرد: «شاید شما توجه نکرده باشید که این کیارستمی محبوب و فروتن، در حال حاضر یکی از مهمترین شخصیتهای سینمای جوان ماست».
مسافر نخستین فیلم کیارستمیست که در جشنوارهای به توفیق میرسد. این فیلم جایزهی مجسمهی طلایی بهترین فیلم و همچنین جایزهی ویژهی هیئت داوران رادیو تلویزیون ملی ایران را از نهمین فستیوال بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران کسب میکند.
از نقاط قوت مسافر، تسلط کیارستمی در بازی گرفتن از بازیگران غیرحرفهای (نابازیگران) است که همگیشان محلی و اهل شهر ملایر هستند. او توانسته از حسن دارابی جوان (بازیگر نقش اول فیلم)، یک بازی بهیادماندنی بگیرد. استفاده از نابازیگران، بعدها تبدیل به یکی از ویژگیهای اصلی سینمای کیارستمی میشود.
ظاهرا فیلمهای ابتدایی کیارستمی (نان و کوچه، زنگ تفریح، تجربه و مسافر) هر یک به موضوعی مجزا میپردازند، اما همهی آنها گویای بخشی از طرحی منظم هستند. تنهایی، ناکارآمد بودن نظام آموزشی و تربیتی در مدرسه و خانواده، تعلقات و آرزوهای کودکانه، تجربهآموزی با حضور مستقیم در جامعه و سادگی و سهلانگاری، پارهای از مایهها و مفاهیم مشترک این فیلمها هستند.
مسافر با نخهای زیادی به جو فیلمسازی روشنفکرانه و فضای اجتماعی غالب روزگار خود ارتباط مییابد. قاسم یک علی خوشدست (قهرمان فیلم تنگنا، ساختهی امیر نادری، محصول ۱۳۵۲) کوچولو است. یک ضد قهرمان تمامعیار که ضد اجتماعیترین اعمال را مرتکب میشود، اما چون نوعی شورشی علیه سیستم است که در اینجا در قالب مدرسه و خانواده و بهطور کلی بزرگسالان و زندگی ماشینی و لَخت روزمره، نمایش داده شده، ستایش میشود. بهجرات میتوان گفت که کیارستمی در هیچ فیلم دیگرش، اینقدر آشکارا با قهرمانش همدلی نکرده است.
«مسافر» دومین فیلم نیمهبلند عباس کیارستمیست، محصول ۱۳۵۳. مسافر از جایگاه مهمی در کارنامهی کیارستمی برخوردار است. این فیلم نخستین فیلم اوست که فارغ از اینکه سازندهاش چه فیلمهای دیگری ساخته، سرپاست و همچنان بهعنوان اثری فوقالعاده تماشاگرانش را تحت تاثیر قرار میدهد.
کیارستمی در مسافر همچون فیلم دومش، «زنگ تفریح» به سراغ فوتبال (بهعنوان میل و اشتیاق پرشور بشری) میرود و بهطور نامحسوستری اما بسیار مهم در «زندگی و دیگر هیچ» به آن بازمیگردد.
کیارستمی فیلمنامهی #مسافر را بر اساس طرح یکی از دوستانش، حسن رفیعی مینویسد. مسافر، همچون فیلمهای قبلی کیارستمی، داستان یک پسربچه را به تصویر میکشد. پسربچه حاضر است تا برای تحقق رویایش دست به هر کاری بزند. قاسم، پسربچهی «عشق فوتبال» ملایریست که برای تامین هزینهی سفر به تهران و دیدن مسابقهی تیم محبوبش از نزدیک، متوصل به دزدی و دوزوکلک میشود.
مهمترین نقطهی قوت فیلم، انسجام احساسی و محتوایی آن است. روایت فیلم ساده است و از اولین صحنهها، مستقیما ما را به سوی هدف نهایی میبرد؛ تعریف هدف، موانع و تلاش ستایشبرانگیز قهرمان برای غلبه بر موانع. مسافر فیلم گرمی است چون در میان فیلمهای کیارستمی از نظر همراه کردن بیننده با قهرمان اصلی یگانه است (البته تا حدودی به غیر از خانه دوست کجاست) این کار در سطح روایت چنین انجام میشود که بیننده از اول تا آخر فیلم، همراه قاسم است و همراه او مسیر غلبه بر موانع را طی میکند.
کیارستمی وقتی برای پیدا کردن بازیگر نقش پسربچه به ملایر میرود، تماس با مردم در شهرستانی کوچک او را با واقعیت زندگی نوجوانی همچون قاسم جولایی، پسربچهی اصلی فیلم، آشنا میسازد. در داستان کوتاهِ حسن رفیعی، پسربچه برای تامین پول سفرش به تهران، قلک خود را میشکست و سفر آغاز میشد. اما کیارستمی میگوید: «وقتی از نزدیک با زندگی آدمهای قصه آشنا شدم، دیدم که این نمیتواند کار درستی باشد»، زیرا در آن شهرستان کوچک نه قلکی وجود دارد و نه امکان به دست آوردن پول از داخل خانه؛ «به دست آوردن این پول در شرایطی که من دیدم، واقعا دشوار بود».
بهزعم برخی منتقدان، مسافر هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای کیارستمی است، فیلمی که مورد علاقهی خود کیارستمی نیز بود. پس از درخشش در جشنوارهی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران، این فیلم نمایش محدودی در برخی جشنوارههای تخصصی، مانند جشنوارهی فیلم کودکان خیخون در اسپانیا داشت (جایی که اصلا مورد توجه واقع نشد). با توجه به اینکه در آن زمان، فیلمهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فقط در موسسات آموزشی و فرهنگی دیده میشدند و نمایش عمومی نداشتند، جای تعجب نیست که حتی در ایران، فقط تعداد محدودی متوجه کارهای نخست کیارستمی شدند. یکی از این افراد، منتقدی به نام جمشید اکرمی بود. هنگامی که مسافر برای اولین بار نمایش داده شد، اکرمی تقریبا تنها کسی بود که آن را ستایش کرد: «شاید شما توجه نکرده باشید که این کیارستمی محبوب و فروتن، در حال حاضر یکی از مهمترین شخصیتهای سینمای جوان ماست».
مسافر نخستین فیلم کیارستمیست که در جشنوارهای به توفیق میرسد. این فیلم جایزهی مجسمهی طلایی بهترین فیلم و همچنین جایزهی ویژهی هیئت داوران رادیو تلویزیون ملی ایران را از نهمین فستیوال بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران کسب میکند.
از نقاط قوت مسافر، تسلط کیارستمی در بازی گرفتن از بازیگران غیرحرفهای (نابازیگران) است که همگیشان محلی و اهل شهر ملایر هستند. او توانسته از حسن دارابی جوان (بازیگر نقش اول فیلم)، یک بازی بهیادماندنی بگیرد. استفاده از نابازیگران، بعدها تبدیل به یکی از ویژگیهای اصلی سینمای کیارستمی میشود.
ظاهرا فیلمهای ابتدایی کیارستمی (نان و کوچه، زنگ تفریح، تجربه و مسافر) هر یک به موضوعی مجزا میپردازند، اما همهی آنها گویای بخشی از طرحی منظم هستند. تنهایی، ناکارآمد بودن نظام آموزشی و تربیتی در مدرسه و خانواده، تعلقات و آرزوهای کودکانه، تجربهآموزی با حضور مستقیم در جامعه و سادگی و سهلانگاری، پارهای از مایهها و مفاهیم مشترک این فیلمها هستند.
مسافر با نخهای زیادی به جو فیلمسازی روشنفکرانه و فضای اجتماعی غالب روزگار خود ارتباط مییابد. قاسم یک علی خوشدست (قهرمان فیلم تنگنا، ساختهی امیر نادری، محصول ۱۳۵۲) کوچولو است. یک ضد قهرمان تمامعیار که ضد اجتماعیترین اعمال را مرتکب میشود، اما چون نوعی شورشی علیه سیستم است که در اینجا در قالب مدرسه و خانواده و بهطور کلی بزرگسالان و زندگی ماشینی و لَخت روزمره، نمایش داده شده، ستایش میشود. بهجرات میتوان گفت که کیارستمی در هیچ فیلم دیگرش، اینقدر آشکارا با قهرمانش همدلی نکرده است.
سه #فیلم بعدی کیارستمی فیلمهای کوتاه صرفا آموزشی و تربیتی هستند: «دو راه حل برای یک مسئله»، «منم میتونم» و «رنگها» (محصول ۱۳۵۴).
عباس کیارستمی بین سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۱ حدود ده فیلم آموزشی (بدون محاسبهی نان و کوچه و زنگ تفریح) برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. بخش فیلمسازی کانون با مدیریت ابراهیم فروزش (تهیهکننده و کارگردان فیلمهای کودکان) با توجه به آزادی محدود سینمای ایران در آن زمان، به یک پایگاه مهم خلاقیت تبدیل شده بود. این بخش به دلیل اهدافش، از همان ابتدا در معرض انتقاد مداوم، بهویژه در مورد مناسب نبودن تولیدات آن برای مخاطبان نوجوان بود. در حالیکه کانون پروژههای دیگری را که اهداف بلندپروازانهی تئاتری و زیباییشناختی داشتند نیز دنبال میکرد، تولید فیلمهای آموزشی زیادی را بر عهده گرفت که کیارستمی سهم مهمی در ساخت آنها داشت.
قطعا این کار موضوع ایدهآل و جذابی برای کیارستمی نبود، اما او بهزودی آموخت که آن را با روی خوش بپذیرد. او ساخت این فیلمهای سفارشی کوتاه را به امکانی برای تحقیق در مورد ابعاد فرایند تولید فیلم، که هنوز تلاش میکرد تا در آن خبره شود، تبدیل کرد. بر اساس برخی شنیدهها، او در ساخت این فیلمها از «کاتالوگ انجمن ملی فیلم کانادا» الهام گرفت.
«دو راه حل برای یک مسئله» فیلمیست با یک پیام اخلاقی واضح. فیلم دربارهی دو شیوهی حل اختلاف است که میان دو دانشآموز به وجود آمده است. در حالت اول، دارا کتابی را که از نادر قرض گرفته به او برمیگرداند، اما جلد کتاب پاره شده است. نادر به تلافی، کتاب دارا را پاره میکند و کار بالا میگیرد و به دعوا و کتککاری میکشد. در حالت دوم، دارا جلد پارهی کتاب را میچسباند و قضیه به خوبی و خوشی به اتمام میرسد. دو راه حل برای یک مسئله اثری ساده و روان است که پیام آموزشی و تربیتی فیلمساز را بهطور غیرمستقیم با مخاطبان خردسال و نوجوان در میان میگذارد. موضع فیلم انسانی و آرمانخواهانه است و بر حل مشکلات آموزشی بهطور مسالمتآمیز تاکید میشود. تماشاگران حرفهای دو راه حل برای یک مسئله را در دهمین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران نمیپسندند و آن را هو میکنند و کیارستمی بلافاصله اعلام میکند که فیلم را برای نمایش در جشنواره نساخته است. با هو شدن فیلم از سوی تماشاگران، او مطمئن میشود که یک فیلم صرفا آموزشی ساخته است.
وجه آموزشی و تربیتی «منم می تونم»، با ترکیب فیلم و انیمیشن، نمایش قدرت فکر و ابتکار بشر است، پسرکی که با دیدن حرکات حیوانات با ابراز این که «منم میتونم» به تقلید حرکت آنها میپردازد؛ مثل کانگورو میجهد، مثل کرم میخزد، مثل موش زمین را میکند و همچون میمون به شاخهی درخت میآویزد. اما وقتی که با پرواز کبوتر مواجه میشود و گمان میرود که او دیگر قادر به تقلید این کار نیست، پرواز هواپیما نشان داده میشود.
در فیلم «رنگها»، با نمایش اشیا و محیط اطراف، همراه با گفتار روی تصویر، انواع رنگها برای کودکان آموزش داده میشود. همچنین در رابطه با مقررات راهنمایی و رانندگی، چند پیام کوتاه آموزشی، که به برخی از رنگها ارتباط پیدا میکند، گوشزد میشود؛ مثل چراغ راهنمایی، عبور از خط عابر پیاده و خطر سرعت زیاد در رانندگی.
کیارستمی در زمانی دو راه حل برای یک مسئله، منم میتونم و رنگها را ساخت که بهعنوان مسئول بخش امور سینمایی کانون اعلام کرده بود برای ساختن فیلمهای آموزشی و تربیتی «شناخت مختصر از سینما کافیست». چنین دیدگاهی موجب میشود که رنگها، با وجود اینکه از نظر آموزشی فیلمی موثر و جذاب ارزیابی میشود، در مواردی کشدار و و ملالآور و فاقد جنبههای بصری تلقی شود و برای خود کیارستمی در حد تجربهاندوزی باقی بماند. رنگها در این حد که مخاطب کودک را ترغیب کند تا نگاهی حساس و کنجکاو به اشیای پیرامون خود داشته باشد و به کمک رنگها وجه تمایز آنها را دریابد، اثری موفق و دیدنی است. استقبال برخی منتقدین از فیلمسازی کیارستمی در این زمینه بسیار خوب بود.
از دید کیارستمی فیلمهایی مثل دو راه حل برای یک مسئله، منم میتونم و رنگها بر خلاف زنگ تفریح، تجربه و مسافر فیلمهایی «برای کودکان» محسوب میشود تا «دربارهی کودکان» و به نظر او فیلمِ برای کودکان وظیفهاش آموزش مستقیم به مخاطب است. او وجه آموزشی فیلمهای داستانی خود را به جز نان و کوچه، کمرنگتر میداند و آنها را سینمای شخصی قلمداد میکند.
از نظر سبک بصری و روایی، ایجازی در همهی این سه فیلم وجود دارد که تا حدودی از پیشینهی کاری کیارستمی بهعنوان هنرمند گرافیک و سازندهی فیلمهای کوتاه تبلیغاتی آمده است.
عباس کیارستمی بین سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۱ حدود ده فیلم آموزشی (بدون محاسبهی نان و کوچه و زنگ تفریح) برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. بخش فیلمسازی کانون با مدیریت ابراهیم فروزش (تهیهکننده و کارگردان فیلمهای کودکان) با توجه به آزادی محدود سینمای ایران در آن زمان، به یک پایگاه مهم خلاقیت تبدیل شده بود. این بخش به دلیل اهدافش، از همان ابتدا در معرض انتقاد مداوم، بهویژه در مورد مناسب نبودن تولیدات آن برای مخاطبان نوجوان بود. در حالیکه کانون پروژههای دیگری را که اهداف بلندپروازانهی تئاتری و زیباییشناختی داشتند نیز دنبال میکرد، تولید فیلمهای آموزشی زیادی را بر عهده گرفت که کیارستمی سهم مهمی در ساخت آنها داشت.
قطعا این کار موضوع ایدهآل و جذابی برای کیارستمی نبود، اما او بهزودی آموخت که آن را با روی خوش بپذیرد. او ساخت این فیلمهای سفارشی کوتاه را به امکانی برای تحقیق در مورد ابعاد فرایند تولید فیلم، که هنوز تلاش میکرد تا در آن خبره شود، تبدیل کرد. بر اساس برخی شنیدهها، او در ساخت این فیلمها از «کاتالوگ انجمن ملی فیلم کانادا» الهام گرفت.
«دو راه حل برای یک مسئله» فیلمیست با یک پیام اخلاقی واضح. فیلم دربارهی دو شیوهی حل اختلاف است که میان دو دانشآموز به وجود آمده است. در حالت اول، دارا کتابی را که از نادر قرض گرفته به او برمیگرداند، اما جلد کتاب پاره شده است. نادر به تلافی، کتاب دارا را پاره میکند و کار بالا میگیرد و به دعوا و کتککاری میکشد. در حالت دوم، دارا جلد پارهی کتاب را میچسباند و قضیه به خوبی و خوشی به اتمام میرسد. دو راه حل برای یک مسئله اثری ساده و روان است که پیام آموزشی و تربیتی فیلمساز را بهطور غیرمستقیم با مخاطبان خردسال و نوجوان در میان میگذارد. موضع فیلم انسانی و آرمانخواهانه است و بر حل مشکلات آموزشی بهطور مسالمتآمیز تاکید میشود. تماشاگران حرفهای دو راه حل برای یک مسئله را در دهمین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران نمیپسندند و آن را هو میکنند و کیارستمی بلافاصله اعلام میکند که فیلم را برای نمایش در جشنواره نساخته است. با هو شدن فیلم از سوی تماشاگران، او مطمئن میشود که یک فیلم صرفا آموزشی ساخته است.
وجه آموزشی و تربیتی «منم می تونم»، با ترکیب فیلم و انیمیشن، نمایش قدرت فکر و ابتکار بشر است، پسرکی که با دیدن حرکات حیوانات با ابراز این که «منم میتونم» به تقلید حرکت آنها میپردازد؛ مثل کانگورو میجهد، مثل کرم میخزد، مثل موش زمین را میکند و همچون میمون به شاخهی درخت میآویزد. اما وقتی که با پرواز کبوتر مواجه میشود و گمان میرود که او دیگر قادر به تقلید این کار نیست، پرواز هواپیما نشان داده میشود.
در فیلم «رنگها»، با نمایش اشیا و محیط اطراف، همراه با گفتار روی تصویر، انواع رنگها برای کودکان آموزش داده میشود. همچنین در رابطه با مقررات راهنمایی و رانندگی، چند پیام کوتاه آموزشی، که به برخی از رنگها ارتباط پیدا میکند، گوشزد میشود؛ مثل چراغ راهنمایی، عبور از خط عابر پیاده و خطر سرعت زیاد در رانندگی.
کیارستمی در زمانی دو راه حل برای یک مسئله، منم میتونم و رنگها را ساخت که بهعنوان مسئول بخش امور سینمایی کانون اعلام کرده بود برای ساختن فیلمهای آموزشی و تربیتی «شناخت مختصر از سینما کافیست». چنین دیدگاهی موجب میشود که رنگها، با وجود اینکه از نظر آموزشی فیلمی موثر و جذاب ارزیابی میشود، در مواردی کشدار و و ملالآور و فاقد جنبههای بصری تلقی شود و برای خود کیارستمی در حد تجربهاندوزی باقی بماند. رنگها در این حد که مخاطب کودک را ترغیب کند تا نگاهی حساس و کنجکاو به اشیای پیرامون خود داشته باشد و به کمک رنگها وجه تمایز آنها را دریابد، اثری موفق و دیدنی است. استقبال برخی منتقدین از فیلمسازی کیارستمی در این زمینه بسیار خوب بود.
از دید کیارستمی فیلمهایی مثل دو راه حل برای یک مسئله، منم میتونم و رنگها بر خلاف زنگ تفریح، تجربه و مسافر فیلمهایی «برای کودکان» محسوب میشود تا «دربارهی کودکان» و به نظر او فیلمِ برای کودکان وظیفهاش آموزش مستقیم به مخاطب است. او وجه آموزشی فیلمهای داستانی خود را به جز نان و کوچه، کمرنگتر میداند و آنها را سینمای شخصی قلمداد میکند.
از نظر سبک بصری و روایی، ایجازی در همهی این سه فیلم وجود دارد که تا حدودی از پیشینهی کاری کیارستمی بهعنوان هنرمند گرافیک و سازندهی فیلمهای کوتاه تبلیغاتی آمده است.
#فیلم کلوز آپ _ سال ۱۳۶۸
«کلوزآپ» از مطرحترین و همچنین محبوبترین فیلمهای عباس کیارستمی به شمار میآید.
در پاییز ۱۳۶۸ وقتی که کیارستمی آمادهی فیلمبرداری یک فیلم جدید برای کانون پرورش فکری با موضوع «پولتوجیبی بچهها» میشد، در مجلهی سروش به مطلبی دربارهی فردی برخورد کرد که با جعل هویت، خود را به جای محسن مخملباف جا زده بود. کیارستمی آنچنان از این سوژه خوشش میآید که پروژهی خود را لغو و با دستمایه قرار دادن این موضوع، کلوزآپ را میسازد.
«کلوزآپ» از مطرحترین و همچنین محبوبترین فیلمهای عباس کیارستمی به شمار میآید.
در پاییز ۱۳۶۸ وقتی که کیارستمی آمادهی فیلمبرداری یک فیلم جدید برای کانون پرورش فکری با موضوع «پولتوجیبی بچهها» میشد، در مجلهی سروش به مطلبی دربارهی فردی برخورد کرد که با جعل هویت، خود را به جای محسن مخملباف جا زده بود. کیارستمی آنچنان از این سوژه خوشش میآید که پروژهی خود را لغو و با دستمایه قرار دادن این موضوع، کلوزآپ را میسازد.
#فیلم باد ما را خواهد برد _ سال ۱۳۷۸
عباس کیارستمی دو سال بعد از ساخت «طعم گیلاس» و موفقیت این فیلم در فستیوال کن، «باد ما را خواهد برد» را میسازد، فیلمی که خیاموار به تامل دربارهی زندگی و مرگ میپردازد و نام آن برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد است و در روستاهای دورافتادهی استان کرمانشاه فیلمبرداری شده. فیلمنامهی باد ما را خواهد برد را کیارستمی بر اساس طرحی از محمود آیدن نوشته و نام ابتدایی آن نیز «مراسم ویژه» بود.
فیلم قصهی یک مستندساز به نام بهزاد (با بازی بهزاد دورانی) است که همراه با گروه خود برای فیلمبرداری مراسم عزاداری یک پیرزن رو به موت، به روستایی در کردستان میروند. اما برنامه آنطور که گروه میخواهد پیش نمیرود، چراکه پیرزن خیال مردن ندارد...
باد ما را خواهد برد پس از حضور در فستیوال ونیز و کسب جایزهی بزرگ هیات داوران این فستیوال، در جشنوارهی فجر همان سال تحت عنوان برنامهی مرور آثار عباس کیارستمی روی پرده رفت، اما نمایش عمومی آن در ایران در میان اما و اگرها به شکل کلافی پیچیده درآمد و آخرش هم به سرانجام نرسید. ابتدا کیارستمی با چند مانع سانسوری مواجه شد (از جملهی اصلاحیههایی که باید در فیلم صورت میگرفت، حذف خواندن شعر خیام در سکانس موتورسواری بود) وقتی این مشکل ظاهرا رفع یا نادیده گرفته شد، باد ما را خواهد برد در پیچوخم بوروکراسی اکران آن زمان گرفتار شد و هنوز هم دقیقا مشخص نشده که چرا این فیلم به نمایش عمومی درنیامد.
عباس کیارستمی دو سال بعد از ساخت «طعم گیلاس» و موفقیت این فیلم در فستیوال کن، «باد ما را خواهد برد» را میسازد، فیلمی که خیاموار به تامل دربارهی زندگی و مرگ میپردازد و نام آن برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد است و در روستاهای دورافتادهی استان کرمانشاه فیلمبرداری شده. فیلمنامهی باد ما را خواهد برد را کیارستمی بر اساس طرحی از محمود آیدن نوشته و نام ابتدایی آن نیز «مراسم ویژه» بود.
فیلم قصهی یک مستندساز به نام بهزاد (با بازی بهزاد دورانی) است که همراه با گروه خود برای فیلمبرداری مراسم عزاداری یک پیرزن رو به موت، به روستایی در کردستان میروند. اما برنامه آنطور که گروه میخواهد پیش نمیرود، چراکه پیرزن خیال مردن ندارد...
باد ما را خواهد برد پس از حضور در فستیوال ونیز و کسب جایزهی بزرگ هیات داوران این فستیوال، در جشنوارهی فجر همان سال تحت عنوان برنامهی مرور آثار عباس کیارستمی روی پرده رفت، اما نمایش عمومی آن در ایران در میان اما و اگرها به شکل کلافی پیچیده درآمد و آخرش هم به سرانجام نرسید. ابتدا کیارستمی با چند مانع سانسوری مواجه شد (از جملهی اصلاحیههایی که باید در فیلم صورت میگرفت، حذف خواندن شعر خیام در سکانس موتورسواری بود) وقتی این مشکل ظاهرا رفع یا نادیده گرفته شد، باد ما را خواهد برد در پیچوخم بوروکراسی اکران آن زمان گرفتار شد و هنوز هم دقیقا مشخص نشده که چرا این فیلم به نمایش عمومی درنیامد.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم «باد ما را خواهد برد»،
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
#فیلم «شیرین» - سال ۱۳۸۷/۲۰۰۸
شیرین یک فیلم تجربی درجه یک است، برگرفته از رمانی از فریده گلبو که خود بر اساس منظومهی مشهور «خسرو و شیرین»ِ نظامی گنجوی نوشته شده و محمد رحمانیان، آن را برای فیلمنامه بازنویسی کرده است.
افراد زیادی در سالن سینما در حال تماشای فیلمی بهنام «شیرین» هستند که بیننده تنها صدایی از آن را میشنود و کلوزآپهایی از زنان حاضر در سالن - که همگی آنها بازیگرند - را میبیند.
شیرین یک فیلم تجربی درجه یک است، برگرفته از رمانی از فریده گلبو که خود بر اساس منظومهی مشهور «خسرو و شیرین»ِ نظامی گنجوی نوشته شده و محمد رحمانیان، آن را برای فیلمنامه بازنویسی کرده است.
افراد زیادی در سالن سینما در حال تماشای فیلمی بهنام «شیرین» هستند که بیننده تنها صدایی از آن را میشنود و کلوزآپهایی از زنان حاضر در سالن - که همگی آنها بازیگرند - را میبیند.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم «شیرین»، با کیفیت بالاتر و حجم بیشتر
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
#فیلم کوتاه «از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی»
کارگردان: کوروش افشارپناه، محصول ۱۳۵۵
این فیلم کمتر دیدهشده که تا همین چند ماه پیش نسخهی کاملی از آن در دسترس نبود و حتی در بیشتر کتابها هم نشانی از آن نیست، محصول مقطعیست که کیارستمی علاوه بر ساخت فیلم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیریت مرکز تولید فیلمهای آموزشی این نهاد را نیز بر عهده داشت. مرکز تولید فیلمهای آموزشی کانون از سال ۱۳۵۴ شروع به کار کرد و تا سال ۱۳۵۷ فعالیتش ادامه داشت. در این مدت بیش از بیست فیلم آموزشی در این مرکز و زیر نظر کیارستمی ساخته شد. از این میان، چهار فیلم ساختهی خود کیارستمی بود. فیلم از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی که از مجموعه فیلمهای آموزشی معرفی مشاغل کانون است، ضمن اشاره به چگونگی گذراندن اوقات فراغت کودکان، به آموزش رنگآمیزی به آنها میپردازد.
#فیلم کوتاه «از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی»
کارگردان: کوروش افشارپناه، محصول ۱۳۵۵
این فیلم کمتر دیدهشده که تا همین چند ماه پیش نسخهی کاملی از آن در دسترس نبود و حتی در بیشتر کتابها هم نشانی از آن نیست، محصول مقطعیست که کیارستمی علاوه بر ساخت فیلم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیریت مرکز تولید فیلمهای آموزشی این نهاد را نیز بر عهده داشت. مرکز تولید فیلمهای آموزشی کانون از سال ۱۳۵۴ شروع به کار کرد و تا سال ۱۳۵۷ فعالیتش ادامه داشت. در این مدت بیش از بیست فیلم آموزشی در این مرکز و زیر نظر کیارستمی ساخته شد. از این میان، چهار فیلم ساختهی خود کیارستمی بود. فیلم از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی که از مجموعه فیلمهای آموزشی معرفی مشاغل کانون است، ضمن اشاره به چگونگی گذراندن اوقات فراغت کودکان، به آموزش رنگآمیزی به آنها میپردازد.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم کوتاه «از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی»
کارگردان: کوروش افشارپناه، محصول ۱۳۵۵
▪نسخهی مرمتشده
@KiarostamiAbbas
فیلم کوتاه «از اوقات فراغت چگونه استفاده کنیم؛ رنگزنی»
کارگردان: کوروش افشارپناه، محصول ۱۳۵۵
▪نسخهی مرمتشده
@KiarostamiAbbas
Forwarded from Paso Cinema
The House Is Black (1963)
#Forough_Farrokhzad
خانه سیاه است
#فروغ_فرخزاد
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم
#Forough_Farrokhzad
خانه سیاه است
#فروغ_فرخزاد
Filesize: 865.01 MBDOWNLOAD
1080p BluRay x264
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم
Forwarded from Paso Cinema
The Report (1977)
#Abbas_Kiarostami
گزارش
#عباس_کیارستمی
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم
#Abbas_Kiarostami
گزارش
#عباس_کیارستمی
Filesize: 1.82 GBDOWNLOAD
1080p BluRay x264
Eng (Hard) Subtitle
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم
Forwarded from Paso Cinema
First Case, Second Case (1979)
#Abbas_Kiarostami
قضیه شکل اول، شکل دوم (نسخه مرمت شدهی L'Image Retrouvée / سینماتک_بولونیا)
#عباس_کیارستمی
EXTRA : Interview with Naser Zeraati about "First Case, Second Case" Interviewer: Namira
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم
#Abbas_Kiarostami
قضیه شکل اول، شکل دوم (نسخه مرمت شدهی L'Image Retrouvée / سینماتک_بولونیا)
#عباس_کیارستمی
Filesize: 1.80 GB
1080p BluRay x264
Eng (Hard) SubtitleDOWNLOAD
EXTRA : Interview with Naser Zeraati about "First Case, Second Case" Interviewer: Namira
▪️این لینک تنها ۱۰ روز فعال است▪️
#دانلود #فیلم