Forwarded from نیلوفر لاریپور
#سه_تابلو
اواخر دهه شصت بود، یکی از بستگان دور قصد مهاجرت داشت و وسایل خانه شان را به حراج گذاشته بود و ما رفته بودیم که مثلا خرید لاکچری کنیم و خوشحال و خندان به خانه برگردیم.
یادم است که اولین ضبط و پخش سی دی دار را آن جا دیدم که خاله ام خرید، یک کتابخانه چوبی زیبا را هم ما خریدیم به قیمت ده هزار تومان و یک تشک آبی هم بود که موج برمی داشت و همه عاشقش شده بودند ولی هیچ کس نخرید.
چشم های من روی در و دیوار می گشت و چون طبیعتا پولی نداشتم فقط اجناس عجیب و غریب خانه را می دیدم و کیف می کردم تا چشمم افتاد به این سه تابلو؛ تصویر یک درخت در یک دشت سبز، یکی نقاشی بود و دوتای دیگر عکس، منتها با دو فیلتر متفاوت در قاب های استیل (قاب را بعدا خودمان چوبی کردیم).
همان لحظه اول دلم رفت، به مادرم گفتم که این قاب ها را می خواهم و او قیمت را پرسید. پنج هزار تومان ... چشم های همه گرد شد، پنج هزار تومن برای آن سه قاب رقم حیرت آوری بود؛ آن هم وقتی یک کتابخانه چوبی اعلا ده هزار تومان بود و یک اجاق گاز نوی فردار چهار هزار تومان.
صاحبخانه گفت: "این ها کار #عباس_کیارستمی است" و این برای من که آن روزها مجله فیلم می خواندم و خودم را روشنفکر و فرهیخته خانواده می دانستم، معجزه ای بود که نمی توانستم تحت هیچ شرایطی از آن بگذرم.
نمی دانم چطور مادرم را راضی کردم که تابلوها را بخرد اما قول دادم که پول خرید تابلوها را کم کم به او بدهم که البته هیچ وقت ندادم.
بیشتر از بیست سال از هرکسی که با جناب #کیارستمی ارتباط داشت خواستم تا قراری بگذارد و من این سه تابلو را نشانشان بدهم و تاییدشان را بگیرم چون هیچ امضایی پای عکس ها و نقاشی نیست و تمام دوستان هم قول می دادند و البته هیچ وقت به قولشان عمل نکردند.
ده سال پیش #خسرومعصومی عزیز تابلوها را دید و گفت که به احتمال زیاد کار خود کیارستمی است. #ساتیارامامی هم یک بار عکسی از تابلوها را به #سیف_الله_صمدیان نشان داد و گفت که او هم با ما هم نظر است.
یک عده گفتند بیایید برای تابلوها فیلم کوتاه بسازیم، پرونده مطبوعاتی تهیه کنیم، مستند بسازیم، برویم تا استاد لااقل پای نقاشی و عکس ها را امضا کند؛ اصلا تابلوها برای من بهانه ای بود که مردی به نام عباس کیارستمی را ببینم؛ حتی اگر بگوید این تابلوها کار من نیست ... و به لطف دوستان بی معرفتم هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.
حالا برایم آن امضای دوست داشتنی دیگر مهم نیست اما هنوز باور دارم که تابلوهای جادویی من، حاصل یکی از لحظه های ناب اوست؛ او که رفتنش هم شبیه بودنش به افسانه شباهت داشت و می دانم کمی از راز انگشتانش را روی دیوارهای خانه ما جا گذاشته است.
#نیلوفر_لاری_پور
اواخر دهه شصت بود، یکی از بستگان دور قصد مهاجرت داشت و وسایل خانه شان را به حراج گذاشته بود و ما رفته بودیم که مثلا خرید لاکچری کنیم و خوشحال و خندان به خانه برگردیم.
یادم است که اولین ضبط و پخش سی دی دار را آن جا دیدم که خاله ام خرید، یک کتابخانه چوبی زیبا را هم ما خریدیم به قیمت ده هزار تومان و یک تشک آبی هم بود که موج برمی داشت و همه عاشقش شده بودند ولی هیچ کس نخرید.
چشم های من روی در و دیوار می گشت و چون طبیعتا پولی نداشتم فقط اجناس عجیب و غریب خانه را می دیدم و کیف می کردم تا چشمم افتاد به این سه تابلو؛ تصویر یک درخت در یک دشت سبز، یکی نقاشی بود و دوتای دیگر عکس، منتها با دو فیلتر متفاوت در قاب های استیل (قاب را بعدا خودمان چوبی کردیم).
همان لحظه اول دلم رفت، به مادرم گفتم که این قاب ها را می خواهم و او قیمت را پرسید. پنج هزار تومان ... چشم های همه گرد شد، پنج هزار تومن برای آن سه قاب رقم حیرت آوری بود؛ آن هم وقتی یک کتابخانه چوبی اعلا ده هزار تومان بود و یک اجاق گاز نوی فردار چهار هزار تومان.
صاحبخانه گفت: "این ها کار #عباس_کیارستمی است" و این برای من که آن روزها مجله فیلم می خواندم و خودم را روشنفکر و فرهیخته خانواده می دانستم، معجزه ای بود که نمی توانستم تحت هیچ شرایطی از آن بگذرم.
نمی دانم چطور مادرم را راضی کردم که تابلوها را بخرد اما قول دادم که پول خرید تابلوها را کم کم به او بدهم که البته هیچ وقت ندادم.
بیشتر از بیست سال از هرکسی که با جناب #کیارستمی ارتباط داشت خواستم تا قراری بگذارد و من این سه تابلو را نشانشان بدهم و تاییدشان را بگیرم چون هیچ امضایی پای عکس ها و نقاشی نیست و تمام دوستان هم قول می دادند و البته هیچ وقت به قولشان عمل نکردند.
ده سال پیش #خسرومعصومی عزیز تابلوها را دید و گفت که به احتمال زیاد کار خود کیارستمی است. #ساتیارامامی هم یک بار عکسی از تابلوها را به #سیف_الله_صمدیان نشان داد و گفت که او هم با ما هم نظر است.
یک عده گفتند بیایید برای تابلوها فیلم کوتاه بسازیم، پرونده مطبوعاتی تهیه کنیم، مستند بسازیم، برویم تا استاد لااقل پای نقاشی و عکس ها را امضا کند؛ اصلا تابلوها برای من بهانه ای بود که مردی به نام عباس کیارستمی را ببینم؛ حتی اگر بگوید این تابلوها کار من نیست ... و به لطف دوستان بی معرفتم هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.
حالا برایم آن امضای دوست داشتنی دیگر مهم نیست اما هنوز باور دارم که تابلوهای جادویی من، حاصل یکی از لحظه های ناب اوست؛ او که رفتنش هم شبیه بودنش به افسانه شباهت داشت و می دانم کمی از راز انگشتانش را روی دیوارهای خانه ما جا گذاشته است.
#نیلوفر_لاری_پور