در این ویدئو که برشیست از مستند Chaplin Today: The Kid ساختهی الن برگالا، عباس کیارستمی در حضور رضا هاشمی، بازیگر فیلم «نان و کوچه»، از نحوهی ارتباط برقرار کردن با بچهها، نوع بازی بچهها که اغراق شده نیست، دلیل استفاده از پلانهای بلند در #نان_و_کوچه و تاثیر گرفتنش از فیلم چارلی چاپلین (پسرک) میگوید.
دربارهی #نان_و_کوچه
بله، نویسنده برادرم بود (من از فعل گذشته استفاده میکنم، چون او الان در آمریکا زندگی میکند!) زمانی که در اواخر دههی ۱۳۴۰ شمسی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکردم، فیلمنامههای متعددی را میخواندم، اما تنها همین مورد بود که چشمم را گرفت. مخصوصا این موضوع زمان بود که برای من جذاب بود. فیلم، داستانی را روایت میکند که در ۱۲ دقیقه اتفاق میافتد، بنابراین نیازی به کوتاه کردن تایم نبود. میدانستم که کوتاه کردن تایم برای نمایش گذشت زمان، فیلمسازها را به ورطهی کلیشه و فرمول میاندازد. بنابراین برایم چالش جالبی بود که بدون استفاده از این قواعد، زمان سینمایی و زمان واقعی را تا حد امکان به هم نزدیک کنم.
«نان و کوچه» اولین تجربهی سینمایی من بود و باید بگویم که خیلی دشوار بود. من مجبور بودم با یک بچهی خیلی کوچک، یک سگ و یک تیم غیرحرفهای کار کنم، تنها استثنا، مدیر فیلمبرداری بود که حرفهای بود و او هم ناراحت بود و مرتب اعتراض میکرد. به یک معنا، حق با او بود، چون من قواعد سینما که او با آنها آشنا بود را رعایت نمیکردم. او اصرار داشت که صحنهها را «کات» دهد. بهعنوان مثال، یک نمای دور از بچه که نزدیک میشود، یک کلوزآپ از دست بچه و بعد، وقتی که بچه وارد خانه میشود و در را میبندد، یک نما از سگ که روی زمین میخوابد و غیره. اما من فکر میکردم که اگر بتوانیم هر دوی آنها (بچه و سگ) را در یک پلان داشته باشیم و داخل قاب پیش برویم، بچه وارد خانه شود و سگ تصمیم بگیرد که پشت در خانه بخوابد، تأثیر عمیقتری خواهد داشت. فکر میکنم این سختترین سکانسیست که تا به حال در زندگیام گرفتهام. برای این پلان، ما مجبور شدیم ۴۰ روز صبر کنیم و سهبار سگ را عوض کنیم، حتی یکی از آنها دچار هاری شد. با وجود همهی مشکلاتی که با آنها روبهرو بودیم، بالاخره آن اتفاقی که میخواستیم افتاد و فیلمبرداری انجام شد. به یک معنا، این فیلم نتیجهی عدم آگاهی من از قواعد سینماییست. حالا وقتی فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که تصمیم درستی گرفتم. من معتقدم که کات یک صحنه _ حتی اگر بتواند به ریتم فیلم کمک کند _ بهراحتی میتواند به واقعیت و محتوای یک فیلم لطمه بزند.
#عباس_کیارستمی
مصاحبه با شاهین پرهامی، سال ۲۰۰۰
بله، نویسنده برادرم بود (من از فعل گذشته استفاده میکنم، چون او الان در آمریکا زندگی میکند!) زمانی که در اواخر دههی ۱۳۴۰ شمسی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکردم، فیلمنامههای متعددی را میخواندم، اما تنها همین مورد بود که چشمم را گرفت. مخصوصا این موضوع زمان بود که برای من جذاب بود. فیلم، داستانی را روایت میکند که در ۱۲ دقیقه اتفاق میافتد، بنابراین نیازی به کوتاه کردن تایم نبود. میدانستم که کوتاه کردن تایم برای نمایش گذشت زمان، فیلمسازها را به ورطهی کلیشه و فرمول میاندازد. بنابراین برایم چالش جالبی بود که بدون استفاده از این قواعد، زمان سینمایی و زمان واقعی را تا حد امکان به هم نزدیک کنم.
«نان و کوچه» اولین تجربهی سینمایی من بود و باید بگویم که خیلی دشوار بود. من مجبور بودم با یک بچهی خیلی کوچک، یک سگ و یک تیم غیرحرفهای کار کنم، تنها استثنا، مدیر فیلمبرداری بود که حرفهای بود و او هم ناراحت بود و مرتب اعتراض میکرد. به یک معنا، حق با او بود، چون من قواعد سینما که او با آنها آشنا بود را رعایت نمیکردم. او اصرار داشت که صحنهها را «کات» دهد. بهعنوان مثال، یک نمای دور از بچه که نزدیک میشود، یک کلوزآپ از دست بچه و بعد، وقتی که بچه وارد خانه میشود و در را میبندد، یک نما از سگ که روی زمین میخوابد و غیره. اما من فکر میکردم که اگر بتوانیم هر دوی آنها (بچه و سگ) را در یک پلان داشته باشیم و داخل قاب پیش برویم، بچه وارد خانه شود و سگ تصمیم بگیرد که پشت در خانه بخوابد، تأثیر عمیقتری خواهد داشت. فکر میکنم این سختترین سکانسیست که تا به حال در زندگیام گرفتهام. برای این پلان، ما مجبور شدیم ۴۰ روز صبر کنیم و سهبار سگ را عوض کنیم، حتی یکی از آنها دچار هاری شد. با وجود همهی مشکلاتی که با آنها روبهرو بودیم، بالاخره آن اتفاقی که میخواستیم افتاد و فیلمبرداری انجام شد. به یک معنا، این فیلم نتیجهی عدم آگاهی من از قواعد سینماییست. حالا وقتی فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که تصمیم درستی گرفتم. من معتقدم که کات یک صحنه _ حتی اگر بتواند به ریتم فیلم کمک کند _ بهراحتی میتواند به واقعیت و محتوای یک فیلم لطمه بزند.
#عباس_کیارستمی
مصاحبه با شاهین پرهامی، سال ۲۰۰۰