صحبتِ حور نخواهم که بُوَد عینِ قُصور

با خیالِ تو اگر با دِگری پردازم...

🖋 #حافظ

آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تَحریر کنم...

🖋 #حافظ

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما


#حافظ

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم...

🖋 #حافظ

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

#حافظ

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

#حافظ
🤲🥀

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز

زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

#حافظ



یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

#حافظ

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب

این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

#حافظ

با هیچ کَس نشانی
زان دِلستان ندیدم

یا من خبر ندارم
یا او نشان ندارد...

🖋 #حافظ
💔🥀

به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال

#حافظ

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حَد بِشُد و ما نه دو دیدیم و نه یک

#حافظ

زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رَمضان باش...

🖋 #حافظ

من و باد صبا مسکین ، دو سرگردان بی‌حاصل

من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
#حافظ