جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
#هوشنگ_ابتهاج
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
#هوشنگ_ابتهاج
#هوشنگ_ابتهاج
سینه میجوشد ز درد بیزبان
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینه های شرحه شرحه از فراق
سینه میجوشد ز درد بیزبان
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینه های شرحه شرحه از فراق
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکدهی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
تا اشارات نظر نامهرسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکدهی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیریم که مستاست بیا
تا به خوشباشیِ مستان می نابی بخوریم
صلهٔ سایه همین جرعهٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
#هوشنگ_ابتهاج
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیریم که مستاست بیا
تا به خوشباشیِ مستان می نابی بخوریم
صلهٔ سایه همین جرعهٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
#هوشنگ_ابتهاج