Kashanica کاشانیکا
52 subscribers
16.3K photos
8.6K videos
1.05K files
9.85K links
کاشان؛نخستین مدنیت جهان

کاشانیکا به فرهنگ و هنر و آسیب های اجتماعی ایران و جهان می پردازد
لینک گروه کاشانیکا:
https://t.me/joinchat/QHvfU6yISEjzAgGh

http://kashanica.blog.ir
T.me/Kashanica ©
Download Telegram
Forwarded from ربات حذف ✂️
روایت کامل افشاگری یک دستیار کارگردان زن از آزار و اذیت جنسی بازیگر معروف

یک دستیار کارگردان در روزهای اخیر در رشته توییتی به افشاگری درباره‌ی درخواست جنسی یک بازیگر مطرح سینما در پشت صحنه‌ی یک فیلم گفته است که با واکنش‌هایی روبرو شده است.

«من به عنوان یک کارگردان سینما در این سال‌ها تمام تلاشم این بوده‌ که در مسیر درست انسانی حرکت کنم و در [پشت صحنه] کارهام تمام دوستان می‌تونن گواهی بدن [که] فضای امنی رو برای همه ایجاد کنم». این حرف‌های #هاتف_علیمردانی در ویدئویی بود که در دفاع از سیاوش اسعدی و آیدین آغداشلو دربرابر روایت‌های #من_هم منتشر کرد.
من، سمیه میرشمسی که در پشت صحنه یک فیلم به تهیه‌کنندگی و کارگردانی آقای علیمردانی با سمت دستیار دوم کارگردان حضور داشتم، با صدای بلند، فریاد می‌زنم که ایشان دروغ می‌گویند و تجربه من در آن فیلم، تلخ‌ترین تجربه کاری من در سینمای ایران بود.
این روایت من است از آزاری که از طرف #فرهاد_اصلانی در یکی از فیلم‌های هاتف علیمردانی دیدم و ایشان باوجود اطلاع از ماجرا، نه تنها هیچ برخوردی نکرد، بلکه من را به حاشیه سازی متهم کرد. حالا که چند روایت درباره اصلانی منتشر شده، من هم جرات می‌کنم و روایت خودم را می‌نویسم:
به احترام دوستان و همکارانم، نام فیلم و افراد دیگر را نمی‌نویسم.
در یکی از فیلم‌های هاتف علیمردانی با سمت دستیار دوم کارگردان مشغول به کار شدم. پروژه پربازیگری بود و لوکیشن ثابت ما یک خانه قدیمی سه طبقه در مرکز تهران بود.
یکی از وظایف من بردن بازیگران از اتاق‌ گریم و لباس – که روی پشت بام بود – به صحنه بود. آن‌هایی که با اصلانی کار کرده‌اند می‌دانند که همه او را «عموفرهاد» صدا می‌زنند.
یکی از روزها بعد از تمام شدن پلان، او لباس‌اش را درآورد و به من داد و گفت «ببر بالا به اتاق لباس».
من لباس را گرفتم و به مسئول لباس که آنجا ایستاده بود تحویل دادم.
چند ساعت بعد در اتاق پرو در حال پوشیدن لباس جدید بود. من طبق وظیفه رفتم و از بیرون صدایش کردم که «عمو فرهاد، الان فلان سکانس رو می‌گیریم». ناگهان با یک پرخاش عجیب و صدایی که از عربده بلندتر بود سر من فریاد کشید:
«کی به تو گفته به من بگی عمو فرهاد؟ کی اصلا به تو اجازه داده با من حرف بزنی؟ چرا وقتی من لباسم رو به تو می‌دم که ببری بالا و بگذاری در اتاق، لباس رو به یکی دیگه می‌دی؟ من می‌خوام تو از «این پله‌ها» بالا و پاین بری. من می‌خوام تو بیشتر کار کنی. مگه نمی‌دونی دستیار دو در اختیار بازیگره؟ تو در اختیار منی و هر کاری که من می‌گم باید انجام بدی».
این دیالوگ‌ها را با چنان خشمی فریاد می‌کشید که حتی یکی از بازیگران که در حال تعویض لنزش بود، هول شد و لنز را زمین انداخت. من از ترس می‌لرزیدم و نمی‌دانستم این یک شوخی است یا واقعا جدی می‌گوید.
این حجم توهین برای من قابل باور نبود. صدایش را نه تنها کل گروه، که خود آقای کارگردان هم قطعا شنید. اما هیچ کس جرات حرف زدن نداشت.
بعد از پایان روز برایش پیام فرستادم و نوشتم «سلام آقای اصلانی. سمیه‌ام. می‌خواستم بابت اینکه امروز شمارو به اسم کوچک صدا زدم عذرخواهی کنم.
درضمن خواستم بدونین که من خیلی کمتر از شما در سینما کار کردم اما می‌دونم که دستیار دو کارگردان وظایفش مشخصه و در اختیار بازیگر نیست. اگر شما کسی رو لازم دارید، بهتره برای خودتون دستیار شخصی بیارین. من دارم کارم‌رو بهتر و بیشتر از هر کسی انجام میدم و لازم نیست شما از من کار اضافه‌تری بخواین. من روزانه بارها و بارها اون پله‌هارو بالا و پایین میرم».
چند روز گذشت. اصلانی رسما پادشاه صحنه بود و هیچ وقت حتی یک کلام از سمت کارگردان یا آن‌هایی که می‌توانستند جلوی رفتارش را بگیرند در نمی‌آمد.
در یکی از روزها همه در اتاق گریم جمع بودیم. یکی از بچه‌ها پفک خریده بود و با هم گپ می‌زدیم و منتظر بودیم تا کار گروه نور تمام شود. اصلانی هم بود و با موبایلش مشغول بود. یکی از پسرها از روی میز کنار او یک پفک برداشت و به سمت پشت بام رفت.
ناگهان اصلانی با یک لحن خشک خطاب به او گفت «بذار سر جاش». آن پسر نفهمید که شوخی می‌کند یا جدی است. با خنده به راهش ادامه داد، اما اصلانی با مشت به روی میز کوبید و با عربده به سمتش حمله کرد و با مشت و لگد به جانش افتاد و با قدرت به پشت بام پرتش کرد.
هیچ کس جلویش را نگرفت، یا از حیرت و یا جرات نداشن.
به سکانس‌های شب رسیدیم. در یکی از شب‌ها در اتاق گریم به من گفت «از من می‌ترسی؟» گفتم «نه آقای اصلانی». گفت «چرا با من حرف نمی‌زنی؟ چرا دور از من می‌ایستی؟» گفتم «حرف خاصی که خوشتون بیاد بلد نیستم» و از اتاق بیرون رفتم.
Forwarded from ربات حذف ✂️
اصلانی گفت که برای سکانس امشب حتما باید سرخوش باشد. یکی از بچه‌ها را فرستادند و برایش از خانه آورد و او هم نوشید، آنقدر که روی پا نبود و دیالوگ‌ها را نمی‌توانست بیان کند. پلان مدام تکرار و تکرار می‌شد، اما فایده‌ای نداشت. آن وسط مدام سعی می‌کرد با من ارتباط بگیرد و صمیمی شود
آنقدر معلوم که یکی از بازیگران، من را کنار کشید و گفت «سمیه جلوی چشمش نباش؛ امشب تو دختر منتخب عموفرهادی». مجبور شدند زودتر برای شام تعطیل کنند که لااقل حال او کمی بهتر شود. همه برای شام به حیاط رفتند. از من خواستند برای اصلانی قوه ترک غلیظ درست کنم و ببرم تا سر حال بیاید.
با یکی از بچه‌ها در پشت بام نشست و من هم مشغول قوه درست کردن شدم. کسی جز من و آن همکار و آقای اصلانی نبود. قهوه را برایش بردم و گفتم بفرمایید. نفر سوم هم بلند شد که برود. ناگهان اصلانی دستم را محکم گرفت و گفت «بیا بشین روی پام. چرا از من می‌ترسی؟»
من را کشید سمت خودش و از من خواست صورتش را ببوسم. دستم را فشار می‌داد. مجبور شدم روی زمین بنشینم که همین باعث شد همکارم که در حال رفتن به صحنه بود متوجه شود و برگشت. اصلانی ناگهان زد زیر گریه «از من نترس، من بد نیستم، من خیلی چاقم، من بیچاره‌ام و...»
نمی‌دانستم که باید چه کار کنم. فقط می‌خواستم دستم را ول کند و بروم. همکارم دست اصلانی را از دستم جدا کرد و به خاطر من ماند. اگر رفته بود نمی‌توانستم از دستش فرار کنم و مجبور می‌شدم فریاد بکشم. به زور همکارم قهوه‌اش را نوشید و همانجا شلوارش را پایین کشید و جلوی ما شاشید.
فردای آن روز کل اتفاق را به هاتف علیمردانی که هم تهیه کننده بود و هم کارگردان گفتم. پاسخش این بود «من کاری با این چیزها ندارم، حاشیه درست نکن». از آن روز تا آخر فیلمبرداری با اصلانی یک کلمه هم حرف نزدم و او هم کاری با من نداشت.
من در سینمای ایران شانس کار کردن با بهترین کارگرانان و بهترین گروه‌ها را داشتم. همین اصلانی در جلوی دوربین یک کارگردان بزرگ جرات این رفتارها را ندارد. اما این فقط در بعضی پروژه‌ها است.
در بسیاری از پروژه‌ها بازیگران پادشاهی می‌کنند و ما بچه‌های پشت صحنه به راحتی آزار می‌بینیم و حذف می‌شویم چون بازیگر «راکورد» دارد. وقتی یک بازیگر بزرگ با یک کارگردان کوچک کار می‌کند، همه می‌دانیم که پادشاه صحنه کیست. #metoo

https://twitter.com/somayemirshamsi/status/1506680581014401032
📽
.
📽 دانلود #رایگان #فیلم_سینمایی🔰«ستاره بازی »🔰 #فیلم_جدید #ستاره_بازی
#فیلم_ایرانی #فیلم_ستاره_بازی

💠 نسخه
#اکران_انلاین 🤩
🔰 ژانر: #درام | #اجتماعی
📆 سال تولید: 1398
📆 سال انتشار: 1402
👥 بازیگران:
#فرهاد_اصلانی، #ملیسا_ذاکری، #شبنم_مقدمی، #علی_مصفا، مارشال منش، هستی جوادی، مایکل مدسن، لیندا جویز، هاوارد رسنزتین، دان لیستر، هیدی کدنبرگ، دان فورد، جان ویلر، حسن صنعتی، سامان اصلانی، سیده فاطمه شاهورانی و…
👤 کارگردان:
#هاتف_علیمردانی
📄 خلاصه داستان: حکایت واقعی زندگی دختری بیست ساله است که با پدر و مادر خود در کودکی به واسطه‌ برنده شدن در لاتاری به آمریکا مهاجرت کرده است…



🚧 به دلیل احتمال فیلترینگ،
لینک کم حجم دانلود این
#فیلم_اجتماعی،
فقط در گروه وابسته به کانال "سرزمین جاوید"
👈 برای درخواست لینک همه کیفیت ها، کامنت بگذارید



☑️ با معرفی کانال "سرزمین جاوید" به دوستان و گروه هایتان؛
از کانال خودتان حمایت کنید


📽 #سریال و #فیلم های #جدید #توقیف_شده #اکران_آنلاین و #لورفته
در کانال #سرزمین_جاوید را با هشتگ #فیلم و #سریال جستجو کنید:
🌏 T.me/sarzaminjavid2 ™️