💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*
6.17K subscribers
5.32K photos
1.62K videos
1 file
59 links
🌿گفتی مرا به خنده
خوش باد روزگارت
کس بی‌تو خوش نباشد
رو قصه دگر کن ...

کانالی از جنس دل های بی ریا🌹

⚜️ @Kafeh_sher
Download Telegram
دوست دارم بی‌دغدغه شوم، قهوه‌ام را بردارم، بروم وسط پاییز بنشینم، کتابی باز کنم و  در حالی غرق در وادی کلمات شوم که عطر باران  مشامم را پر کرده، باد خنکی می‌وزد و برگ‌های خشک را با خودش همراه می‌کند و درخت‌های بی‌‌بار و برگ پاییز، زل زده‌اند به منی که دارم عمیقا نفس می‌کشم و برش کوتاهی از جهانم را در کالبدی آرام و خوشبخت، زندگی می‌کنم و رنج‌ و اندوه زمانه را روی طاقچه‌ی خانه، جا گذاشته‌ام...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌Join👇
🍷
@kafeh_sher
امروز که چشم باز کردم، برای خودم چای ریختم، نشستم کنجی، خوب فکر کردم و دیدم که در پس تمام تشویش‌ها و گرفتاری‌ها و رنج‌ها... در پس تمام دلهره‌های مزمنِ خوب نشونده و مشکلات کوچک و بزرگِ دست و پاگیر و با وجود تمام فشارهای اجتناب‌ناپذیر زیستن؛ همیشه و هر لحظه، نگاه ویژه‌ی خدا را داشته‌ام و با وجود تمام خواستن‌ها و عمیقا تلاش کردن‌ها و نشدن‌ها، خیلی‌ جاها بوده که همه چیز خیلی بهتر از چیزی که فکر می‌کرده‌ام پیش رفته و خیلی وقت‌ها، اتفاقات، بسیار فراتر از انتظارم رخ داده...
به گذشته‌ام فکر کردم و بارها خودم را در حالی یافتم که آرزوی محالی را به آغوش کشیده‌بودم، هرچند همان‌لحظات هم بار سنگین اندوهی را به دوش می‌کشیدم. بارها دستان خدا را روی شانه های خودم دیدم، وقت‌هایی که نا امید بودم و ناگهان همه چیز درست می‌شد.
من بارها در نهایت بی‌پناهی، از جایی که فکرش را نمی‌کردم نجات یافته بودم و بارهای زیادی چیزی که اسمش را خوش‌اقبالی گذاشته‌بودم، نگاه ویژه‌ی خداوند بوده به منی که در شرایط بی‌شماری جز خودش هیچ‌کس را نداشته‌ام...
خوب فکر کردم و دیدم باید به جای گلایه برای نشدن‌ها و نداشتن‌ها و سخت بودن‌ها، از شدن‌ها و داشتن‌ها و راحت بودن‌ها حرف بزنم و شکرگزار داشته‌های خودم باشم. قدردانِ زیبایی‌هایی که مقابل خودم می‌بینم و آدم‌های خوبی که می‌شناسم و داشته‌های لذتبخشی که دارم و چشمی که می‌بیند و گوشی که می‌شنود و دستی که توان دارد و پایی که راه می‌رود و ذهنی که فکر می‌کند.
باید قدر دان باشم که حتی در بی‌نهایت تاریکیِ روزگار، همیشه نوری از سمتی تابیده و جهان مرا روشن کرده.
باید بابت همه چیز از خودم و خدای خودم و آدم‌ها و اتفاقات خوبی که مقابل راهم گذاشته، قدردانی کنم، لبخند رضایتی بزنم و نفس عمیقی بکشم و امیدوار باشم که بهتر از این هم اتفاق خواهد افتاد و همه چیز درست خواهد شد...

#نرگس_صرافیان_طوفان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌Join👇
🍷
@kafeh_sher
کاش نام من تسلا بود. تسلای خاطر تمام آدم‌های غمگین و از نفس‌افتاده...
کاش نام من پناه بود، پناهِ تمام آدم‌های بی‌پناه.
کاش نام من آغوش بود، آغوشی برای همه‌ی آنان که هیچ‌کسی را برای همدردی ندارند.
کاش نام من مرهم بود، برای تمام زخم‌های تا مغز استخوان‌رسیده‌ی درمان نشده.
کاش نام من شادی بود، دلخوشی بود، لبخند بود... کاش قدرت داشتم حال تمام آدم‌ها و حال تمام شهر و تمام خیابان‌ها و خانه‌ها را خوب کنم...
دلم پنجره‌های روشنِ خوشبخت می‌خواهد تا هرشب بزنم به دلِ کوچه و خیابان و با ذوق به آن‌ها نگاه کنم. از آن پنجره‌ها که آرامش و خوشبختیِ آدم‌ها را قاب گرفته‌اند...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌Join👇
🍷
@kafeh_sher
بزرگترین درسی که در سخت‌ترین شرایطم گرفتم؟ به هرکس رو نزن! حتی اگر سخت‌ترین شرایط جهانت را داشتی. باور کن که هرکسی مناعت طبعِ دستگیری و همراهی را ندارد! بعضی‌ها به‌ اسم دستگیری، حتی دستت را هم می‌شکنند!!! بزرگترین درسی که گرفتم؟ در حال تلاش و تقلا و رنج بمیر اما از مشکلات و سختی‌های جهانت با کسی حرف نزن! چیزی حل نمی‌شود، هیچ! که به آدم‌ها این فرصت را می‌دهی که تو را دست‌کم بگیرند و زیر سوالت ببرند و غرورت را له کنند. تا جایی محترمی که بی‌مشکل و در رفاه باشی! تا جایی محترمی که از اندوه و مشکلاتت حرفی نزنی و وانمود کنی همه چیز خوب است. کم پیش می‌آید کسی واقعا مهربان باشد و رسالتش زدودن اندوه از قلب‌های حوالی‌اش باشد و برای مهربانی‌اش، حد و مرزی تعیین نکرده‌باشد و درک کند که هر آدمی و با هر سن و جایگاهی، گاهی بی‌پناه می‌شود و احتیاج به حمایت دارد و این چیز عجیبی نیست.
بزرگترین درسی که در روزهای سختم گرفتم؟ چهره‌ی واقعیِ آدم‌ها را فقط زمانی خواهی‌دید که در تنگناهای سخت قرار بگیری. رنج، از یک حدی به بعد، فقط چشم‌های آدم را باز می‌کند...
روزهای سختت بالآخره می‌گذرد و بگذار جوری بگذرد که اگر بعدها برگشتی و این روزها را مرور کردی، بابت هیچ رفتارِ از روی استیصالی، از خودت دلگیر نباشی و خودت را بابت هیچ هم‌کلامیِ اشتباهی، سرزنش نکنی!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
ڪاش براے دوست داشتنمان دنبال بهانہ هاے موجہ نمیگشتیم ،
دنبال یڪ تاریخ ، یڪ مناسبت ، یڪ روز
ڪہ در تقویمِ دلِ عزیزانمان خاطرہ اش ڪنیم .
باورڪنید هر روز میشود بدون مناسبت دوست داشت
بدون دلیل هدیہ داد
بدون تاریخ شاد بود
و بے بهانہ در آغوش ڪشید
این ماییم ڪہ مهربانیمان را "زمان دار" ڪردہ ایم
این ماییم ڪہ بہ سڪوت و غرور و انڪار عادت ڪردہ ایم
آدم ها نیاز دارند ڪہ هر روز دوست داشتہ شوند
آدم ها از بے مهرے و بے توجهے پیر میشوند
آرزو مے ڪنم هیچڪس در جهان طعم تلخ نادیدہ گرفتہ شدن را نچشد
و هیچڪس براے دوست داشتہ شدن در انتظار روز تولدش نمانَد !
ڪاش بے هیچ بهانہ اے هواے هم را داشتیم
ڪاش آدم ها را بدون تاریخ مے خواستیم !

#نرگس_صرافیان_طوفان
گاهی نباید حرفی بزنی! نباید از گام‌های بعدی‌ت بگویی و هراس و تردیدت از شروعی تازه، باعث شود برای همفکری، به آدم‌ها پناه ببری و بیشتر سرخورده و ناامید شوی و بیشتر رنج بکشی و بیشتر زمین بخوری. نباید بگذاری آدم‌ها در برداشتن‌ گام‌های بعدی‌ات، تو را مردد کنند.
عزمت را جزم کن، زل بزن وسط چشم‌های دنیا، بزن به قلب حادثه و انجامش بده!
باید خودت را در دل ترس‌هات غرق کنی تا ببینی چقدر بی‌دلیل بوده‌اند و باید ببینی و ایمان بیاوری که چقدر توانمند‌تر از چیزی هستی که فکر می‌کردی...

#نرگس_صرافیان_طوفان


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌Join👇
🍷
@kafeh_sher
روزی به تلافیِ تمامِ قوی بودن ها ، آغوشی خواهم گُزید و روی چهارخانه ی پیراهنی ، گریه خواهم کرد .
روزی انصراف خواهم داد از ادامه دادن و جنگیدن ،
جایی میانه ی مسیر ، خواهم ایستاد و به همه ی آن چیزی که هست ، اکتفا خواهم کرد .
روزی خودم را به یاد خواهم آورد و به حرمتِ هیچ قوی بودنی ؛ بغض هایم را نخواهم بلعید ، اشتیاقم را کتمان نخواهم کرد ، بیش از توانم نخواهم جنگید و خودم را برای تمام تلاش هایی که کرده ام ، در آغوش خواهم کشید .
روزی اعتراف خواهم کرد خسته ام ، دیگر به خودم سخت نخواهم گرفت ، به شانه ای تکیه خواهم زد ، نفسِ راحتی خواهم کشید و نگرانِ چیزی نخواهم بود ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
باباها همه‌شان عاشقند.
باید خیلی عاشق باشی که از خواب و تفریحت بزنی و سختیِ کار بی‌وقفه را به جان بخری تا خانواده‌ات در آرامش و رفاه باشند. که حاصل یک ماه تلاش شبانه روزی‌ات را یک شبه با شور و اشتیاق، برای شادی خانواده‌ات خرج کنی و حتی یک لحظه هم احساس پشیمانی نکنی، که کِیف کنی از این که تمام حاصل چندماه کار و تلاشت را گوشواره کرده‌ای برای دخترت، دوچرخه کرده‌ای برای پسرت و یا انگشتری برای قدردانی از همسرت.
باید عاشق باشی که هر سال عید برای همه‌ی خانواده کفش و لباس بگیری و به خودت که رسید بگویی "من لباس نمی‌خوام، همین‌ها که دارم کافی‌ست." که اصرار کنند و انکار کنی. بعد هم با لبخند رضایتی به لب، ذوق بچه‌هات را در لباس‌های نو تماشا کنی و برای شادی‌های بعدی‌شان برنامه بچینی.
باید خیلی عاشق باشی که چندماه با تمام توانت و بیشتر از همیشه تلاش کنی، با سختی و ناملایمتی‌های زمانه بجنگی تا در نهایت، یک‌بار دست خانواده را بگیری و یک وری ببری‌شان و یک خاطره‌ی خوب به آلبوم خاطره‌هاشان اضافه کنی. بابا که باشی خودت را در قبال حالِ خانواده مسئول می‌دانی، که دلخوشی به لبخند‌هاشان، به این‌که امنیتی در نهایت نا امنی و تکیه‌گاه‌ترینی برای کسانی که روی آغوش پدرانه‌ات حساب کرده‌اند. باید بابا باشی و عاشق؛ که تمام دغدغه و اولویتت خوشبختی و شادی خانواده‌ات باشد. که تمام حواس مردانه‌ات جمعِ دلخوشی بچه‌ها و آرامش مامان بچه‌ها باشد.
باباها از خودگذشته‌ترین و عاشق‌ترین موجودات دوست‌داشتنی و سبیل‌دار جهانند.

#نرگس_صرافیان_طوفان


🪷join🪷
🌈
@kafeh_sher
برف آمد
ذوق کردم،
بی‌هوا چون کودکی خندان دویدم، راه رفتم، بغض کردم
کودکی‌ها یادم آمد
صبح‌ بابا از رهی می‌آمد و می‌گفت: پاشو! برف تا زانو رسیده...
می‌دویدم پشت شیشه
برف از زانو فراتر
کوچه ساکت، شهر ساکت
خانه سرد و
دل به آغوشِ عزیزان مبتلاتر...
برف بارید و دوباره؛
کودکی بودم که از سرما دلش آغوش می‌خواست
برف، باااااید ببارد
بی‌حد و ممتد ببارد
بیشتر، چون کودکی‌ها
من دلم آغوش می‌خواست...

#نرگس_صرافیان_طوفان
دلم یک خانه ی قدیمی می خواهد ...
یک حال و هوایِ سنتی و اصیل ...
حیاطی چند ضلعی و دیوارهایِ کاهگلی

خانه ای که کلون و هشتی و پنج دری و مطبخ داشته باشد ...

عصر هایِ تابستان ، تمامِ دلخوشی ام ؛
یک کاسه آبدوغ خیارِ خنک و نانِ خشک باشد ،
و شب هایِ زمستان ، تمامِ دلگرمی ام ؛
یک کرسی آتشیِ جانانه با یک سینی پر از آجیل و خشکبار !

صبح ها با شیطنت و صدایِ گنجشک ها بیدار شوم ،
به حیاطش بروم ،
و از عطرِ خاطره انگیزِ کاهگلش ،
جان بگیرم ...

من از حصارِ آهن و فولاد خسته ام ...

دلم خانه ای می خواهد ؛
که هر غروب ؛
رویِ تختِ قدیمیِ تویِ حیاط ،
روبروی حوض ، کنارِ باغچه ، بنشینم ،
چای بنوشم ،
و شعرهایِ زیبایِ فروغ را با شوقی بی وصف ؛
به روح و جانم ؛
تزریق کنم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
بچه بودیم و چیزی نمی‌فهمیدیم،
بچه بودیم و بی‌خیال بودیم،
برای خودمان دنیایی ورای این دنیا ساخته‌بودیم و در آن سیر می‌کردیم، شنگول و سرخوشانه تک تک کوچه‌های کودکی را گشت می‌زدیم، چرخ می‌زدیم و برای خودمان خیال‌های جانانه می‌بافتیم.
بچه بودیم و همه چیز خوب بود،
بچه بودیم و آسمان آبی‌تر بود، زمین سبزتر و آدم‌ها شادتر بودند.
بچه بودیم و جهان، خواستنی‌تر بود.

بزرگ شدیم و از همه چیزِ دنیا سر در آوردیم، که لبریز شدیم از فکر و دغدغه، که توقعمان بیشتر شد، که جهان را مثل سابق دوست نداشتیم. و فهمیدیم که خوب نیستیم!
که ای کاش سر در نمی‌آوردیم، که ای کاش نمی‌فهمیدیم.
و اکنون در بن‌بست‌ترین کوچه‌‌های بزرگسالی پناه برده‌ایم به خاطرات روزهای کودکی...
از شر حالی که معمولا خوب نیست،
از شر ذهنی که بی‌خیالی نمی‌فهمد!

#نرگس_صرافیان_طوفان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نرگس_صرافیان_طوفان

دلم یک کنج ساده
و صمیمی میخواهد
یک ایوان ، به سمت تمام بیخیال بودنها
یک دوست که حواس مرا از غمهایم پرت کند
من دلم فقط کمی حالِ خوش میخواهد !
حالِ خوش.....👌🏽