كارما ميگه:
بعضی وقتا بايد تو زندگی رنج بكشی؛
نه به خاطر اينكه آدم بدی بودی
بلكه به خاطر اينكه درک نكردی كجا بايد
دست از خوب بودن برداری!
حالا جناب #صائب بهتر از ما این مسئله رو باز کرده؛ اونجایی که میگه :
"دور شعور چون به نهایت رسیده است
صائب تو نیز چون دگران بی شعور باش"
بعضی وقتا بايد تو زندگی رنج بكشی؛
نه به خاطر اينكه آدم بدی بودی
بلكه به خاطر اينكه درک نكردی كجا بايد
دست از خوب بودن برداری!
حالا جناب #صائب بهتر از ما این مسئله رو باز کرده؛ اونجایی که میگه :
"دور شعور چون به نهایت رسیده است
صائب تو نیز چون دگران بی شعور باش"
حلقه بر در ڪوفتن
ما را نـدارد حاصلی
ما درِ منزل
به روے خود ز بیرون بستهایم ....
#صائب_تبریزی
🪷join🪷
🌈@kafeh_sher
ما را نـدارد حاصلی
ما درِ منزل
به روے خود ز بیرون بستهایم ....
#صائب_تبریزی
🪷join🪷
🌈@kafeh_sher
کجاست دولت آنم که یار من باشی؟
ز خود کناره کنی، در کنارِ من باشی
اگر شراب خوری، ساقی تو من باشم
وگر به خواب روی در کنار من باشی
غرور حسن کجا میدهد تورا رخصت؟
که مرهم جگر داغدار من باشی
مرا به نیم نگه شرمسار کن از خود
چرا تو روز جزا شرمسار من باشی؟
ز سادهلوحی امید چشم آن دارم
که چون شکار تو گردم شکار من باشی
عجب که آینه گیری ز دست آینهدار
اگر تو با خبر از انتظار من باشی
ز شرم عشق همان ناامیدیاَم برجاست
اگر چه در دل امیدوار من باشی
تورا که هست دو صد کار غیر پرکاری
کجا به فکر سرانجام کار من باشی؟
#صائب
ز خود کناره کنی، در کنارِ من باشی
اگر شراب خوری، ساقی تو من باشم
وگر به خواب روی در کنار من باشی
غرور حسن کجا میدهد تورا رخصت؟
که مرهم جگر داغدار من باشی
مرا به نیم نگه شرمسار کن از خود
چرا تو روز جزا شرمسار من باشی؟
ز سادهلوحی امید چشم آن دارم
که چون شکار تو گردم شکار من باشی
عجب که آینه گیری ز دست آینهدار
اگر تو با خبر از انتظار من باشی
ز شرم عشق همان ناامیدیاَم برجاست
اگر چه در دل امیدوار من باشی
تورا که هست دو صد کار غیر پرکاری
کجا به فکر سرانجام کار من باشی؟
#صائب
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
تاراج عافیتکده هوش کردهای
در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟
گل را خجل ز صبح بناگوش کردهای
حق نمک چگونه فراموش من شود؟
داغ مرا به خنده نمکپوش کردهای
شکر توام ز تیغ زبان موج میزند
چون آب اگرچه خون مرا نوش کردهای
#صائب ز فکرهای ثریا نثار خود
ما را چه حلقههاست که در گوش کردهای
#صائب_تبريزى
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
تاراج عافیتکده هوش کردهای
در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟
گل را خجل ز صبح بناگوش کردهای
حق نمک چگونه فراموش من شود؟
داغ مرا به خنده نمکپوش کردهای
شکر توام ز تیغ زبان موج میزند
چون آب اگرچه خون مرا نوش کردهای
#صائب ز فکرهای ثریا نثار خود
ما را چه حلقههاست که در گوش کردهای
#صائب_تبريزى
در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود
جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
برنمیگردد به ساغر می چو شد جزو بدن
کی ز خاطر یاد آن لبهای میگون میرود؟
گر نه از خلوت شود اسرار حکمت منکشف
چون مِیِ نارس چرا در خم فلاطون میرود؟
گردن افرازی به اوج اعتبار از عقل نیست
کرسی دار از ته پا زود بیرون میرود
میشود عالم سیه صائب به چشم مهر و ماه
گر به این دستور آه ما به گردون میرود
#صائب_تبریزی
🍷join
🌈@kafeh_sher
جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
برنمیگردد به ساغر می چو شد جزو بدن
کی ز خاطر یاد آن لبهای میگون میرود؟
گر نه از خلوت شود اسرار حکمت منکشف
چون مِیِ نارس چرا در خم فلاطون میرود؟
گردن افرازی به اوج اعتبار از عقل نیست
کرسی دار از ته پا زود بیرون میرود
میشود عالم سیه صائب به چشم مهر و ماه
گر به این دستور آه ما به گردون میرود
#صائب_تبریزی
🍷join
🌈@kafeh_sher