💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*
6.17K subscribers
5.32K photos
1.62K videos
1 file
61 links
🌿گفتی مرا به خنده
خوش باد روزگارت
کس بی‌تو خوش نباشد
رو قصه دگر کن ...

کانالی از جنس دل های بی ریا🌹

⚜️ @Kafeh_sher
Download Telegram
میخواستم که سیر ببینم تورا
نشد!
ای چشم بیقرارچه جای خجالت است؟!
#حسین_دهلوی
🍷🍷
@Kafeh_sher
💫

هرشب به یاد چشمِ تو، این شیشه‌ی شراب

بر توبه‌ی شکسته‌ی من گریه می‌کند!

#حسین_دهلوی
🍷🍷
@Kafeh_sher
💫

هرشب به یاد چشمِ تو، این شیشه‌ی شراب

بر توبه‌ی شکسته‌ی من گریه می‌کند!

#حسین_دهلوی
🍷🍷
@Kafeh_sher
ای شراب تلخ من !
تَرکِ تو تسکینم نداد

بی تو بودن هم
شبیه با تو بودن مشکل است...
 
#حسین_دهلوی
🍷🍷
@Kafeh_sher
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من
خنده می‌زد کاتب تقدیر بر تدبیر من!

اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع
سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من

شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمت
بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من

با سخن‌چینی مرا از چشم او انداختند
ساده‌لوحان غافلند از آه پر تأثیر من

مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم‌ها
هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من

هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست
روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌Join👇
🍷
@kafeh_sher
وقتی که چنین دست به دامان شرابم
پیداست که چشمان تو کرده‌ست خرابم

از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم‌ معنی بیهودگی‌ام، نقش بر آبم !

هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمه‌ی جوشانی و من موج سرابم

سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم

بین من و دریا، نفسی بیش نمانده‌ست
افسوس که هرگز نشکسته‌ست حبابم

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
چه سحری دارد آن گیسوی روی شانه افتاده
که سودای نوازش در سر هر شانه افتاده

نسیمی مست پیچیده‌ست و من می‌سوزم از غیرت
که گیسوی تو در دستان آن بیگانه افتاده

امان از ناله‌ی عاشق؛ که جان شمع می‌سوزد
از این آتش که‌ در بال و پر پروانه افتاده

غرور سرکشم پیش تو زانو زد؛ مبارک باد!
به دستت آخرین دیوار این ویرانه افتاده

مرا با توبه کاری نیست؛ دلگیری چرا ساقی؟
ز بدمستی‌ست از دستم اگر پیمانه افتاده

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
وقتی که چنین دست به دامان شرابم
پیداست که چشمان تو کرده‌ست خرابم

از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم‌ معنی بیهودگی‌ام، نقش بر آبم !

هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمه‌ی جوشانی و من موج سرابم

سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم

بین من و دریا، نفسی بیش نمانده‌ست
افسوس که هرگز نشکسته‌ست حبابم

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی
پیداست ماه و ابر شب تار نازک است
امشب حجاب چهره‌ی دلدار نازک است

سرمست می‌نوازی با زلف او خوشی
آهسته‌تر نسیم! که این تار نازک است

چون چشم بسته‌ام به جهان، دیده‌ام تو را!
فهمیده‌ام که پرده‌ی اسرار نازک است

می‌ترسم از هجوم غمت بشکند؛ دریغ!
در سینه‌ام دلی‌ست که بسیار نازک است

چیزی نمانده است که طوفان به پا شود
بغضِ مرا ببین که چه مقدار نازک است!

#حسین_دهلوی
📕آشفتگی